حجت الاسلام میرباقری - جلسه دوم محرم 94 هیأت ثارالله - همراهی و صبر مومنین با اولیاء الهی و مواجهه با دنیا و جریان تمدن مادی و غرب
حجت الاسلام میرباقری - جلسه دوم محرم 94 هیأت ثارالله - همراهی و صبر مومنین با اولیاء الهی و مواجهه با دنیا و جریان تمدن مادی و غرب
آنچه پیش رو دارید دومین جلسه سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمد مهدی میرباقری در دهه اول محرم الحرام سال 94 است که در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در ادامه بحث خود به عهد صبر نبی اکرم و اهل بیت ایشان صلوات الله علیهم اجمعین در ابتلاء به فتنه دشمنانشان اشاره کردند فرمودند با خواست خدای متعال پس از نبی اکرم(ص) پرچمدار هدایت امیرالمؤمنین(ع) هستند و به همین دلیل بنابر تقدیر الهی بلایی به حضرت اختصاص می یابد که هیچکس جز ایشان به آن مبتلا نشده است. در این ابتلاء ائمه علیهم السلام خود مأمور به صبر هستند و البته صبر هم نموده اند؛ ولی از آنجا که مردم مبتلاء به ائمه علیهم السلام هستند در صورت انتخاب همراهی با ائمه علیهم السلام به ابتلای ایشان مبتلا می شوند؛ ابتلای متناسب با ظرفیت تاریخی ائمه علیهم السلام نیازمند صبری به بلندای تاریخ است؛ در این صبر تاریخی است که صف بندی های تاریخی حق و باطل شکل می گیرد. از سوی دیگر آنان که از همراهی با امام(ع) کناره می گیرند، به خوف ها و ابتلائات ایشان مبتلا نمی شوند؛ لذا از یک سو باید عوامل جدایی از امام علیه السلام را شناخت و از سوی دیگر به لوازم همراهی با ایشان نیز پایبند بود. از نظر کفار آنان که در این دنیا متنعم به امکانات مادی هستند در دنیای دیگر نیز متنعم هستند؛ در حالی که باطن همه امکانات دنیایی فتنه و امتحان الهی است که پایان آن برای کفار چیز جز خسف و جهنم نیست و این تنها رزق خدای متعال برای مؤمنین است که رزقی بهتر و جاویدان می باشد. در این میان یکی از بزرگ ترین مغالطه های عصر حاضر معرفی کردن ایده ترقی و توسعه غربی به عنوان تنها راه سعادت بشر است؛ در حالی که راه توسعه هرگز به آبادانی و سعادت منتهی نمی شود. در نهایت اینکه امروز هم می توان با ید و قلب و نیت با معصومین(ع) همراهی نمود و در این راه استقامت کرد که این خود از بصیرت هایی است که خدا به مؤمنین عطا می نماید.
عهد صبر معصومین(ع) در برابر فتنه و ابتلای خاص امیرالمؤمنین(ع) و ابتلای مردم به ایشان
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. قرآن کریم فرموده است: «فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَى»(طه/130-131) خدای متعال عهدی از اولیای خود، به ویژه از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان علیهم السلام، گرفته که در آیات قرآن و روایات بارها به آن اشاره شده است؛ این عهد، عهد گرفتاری و ابتلای اهل بیت علیه السلام به دشمنانشان است؛ اصل این امتحان و ابتلا برای معصومین علیهم السلام است و ایشان نیز آن را پذیرفته اند؛ روایات در این زمینه فراوان بوده و ابواب متعددی در مجامع روایی به این موضوع اختصاص یافته است.
در روایتی که شیخ طوسی از مرحوم شیخ مفید نقل کرده، آمده است [که حضرت فرمودند:] خدای متعال عهدی با من کرده اند؛ سپس حضرت به خدای متعال عرضه داشتند: آن عهدی که از من می خواهید چیست؟ خدا می فرماید: بشنو؛ عرض کرد: با همه وجود آماده هستم؛ خدای متعال فرمود: «قَالَ: اسْمَعْ. قُلْتُ: سَمِعْتُ. قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، إِنَ عَلِیّاً رَایَةُ الْهُدَى بَعْدَکَ، وَ إِمَامُ أَوْلِیَائِی، وَ نُورُ مَنْ أَطَاعَنِی، وَ هُوَ الْکَلِمَةُ الَّتِی أَلْزَمَهَا اللَّهُ الْمُتَّقِینَ، فَمَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِی، وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِی، فَبَشِّرْهُ بِذَلِک»(1)؛ بعد از شما امیرالمؤمنین علیه السلام پرچمدار هدایت و امام اولیای من است و آن هایی که در مقام اطاعت هستند و در پرتو نور او حرکت می کنند، در مقام طاعت و بندگی هستند؛ او آن نوری است که مطیعین را به سمت خدای متعال هدایت می کند؛ کلمه ای که خدای متعال متقین را به آن ملزم کرده، کلمه وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ سپس فرمود: این عهدی است بین من و شما که هر کس او را دوست داشته باشد، من را دوست داشته، و کسی که با او دشمنی کند، من را دشمن داشته است؛ بشارت این امر را به امیرالمؤمنین علیه السلام بدهید.
این بیان در روایت حلیه الاولیای ابی نعیم ادامه دارد؛ آنجا که حضرت بشارت دادند، امیرالمومنین علیه السلام عرضه داشتند: من عبد حضرت حق و در قبضه او هستم؛ اگر من را عذاب کند به دلیل ذنوب من است و اگر آنچه به من بشارت داده درباره من محقق شود او اولی از من است؛ هر چه هست از اوست و از من نیست؛ سپس نبی اکرم صلی الله علیه و آله در حق امیرالمؤمنین علیه السلام دعا فرمودند و مستجاب شد تا رسید به اینجا که بلایی به او اختصاص پیدا می کند که هیچ کس به آن بلا مبتلا نمی شود. «ثُمَّ إِنَّهُ رَفَعَ إِلَیَّ أَنَّهُ سَیَخُصُّهُ مِنَ الْبَلَاءِ بِشَیْءٍ لَمْ یَخُصَ بِهِ أَحَداً مِنْ أَصْحَابِی»(2)؛ به خدای متعال عرضه داشتند: آیا این بلا در حق امیرالمؤمنین علیه السلام رقم می خورد؟ گویا درخواست کردند که خدایا این بلا را بردارید؛ خدای متعال فرمود: این بلا قطعی است؛ «فَقُلْتُ یَا رَبِّ أَخِی وَ صَاحِبِی فَقَالَ تَعَالَى إِنَّ هَذَا شَیْءٌ قَدْ سَبَقَ إِنَّهُ مُبْتَلًى وَ مُبْتَلًى بِهِ»؛ این تعبیر در روایات متعددی آمده است که یکی در همین روایت است.
امیرالمؤمنین علیه السلام، هم خود مبتلا و ممتحن هستند، هم دیگران به او امتحان می شوند؛ «و الباب المبتلی به الناس»؛ حضرت در ذیل آیه شریفه «وَ أدخلو الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا» فرمودند: ما هم باب توحید هستیم، هم باب الله هستیم، هم صراط هستیم، هم بیت هستیم؛ اگر کسی به سوی خدا حرکت کند باید از این مسیر بیاید؛ «وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا»(بقره/189) و «والباب المبتلی به الناس» کسانی که می خواهند وارد وادی توحید شوند، به موضوع امامت و ولایت ابتلا پیدا می کنند. اگر از عهده آن بر آمدند، موحد هستند و اگر از عهده این امتحان برنیامدند، هیچ امتحان دیگری برایشان ثمری ندارد. اگر کسی نماز بخواند، روزه بگیرد، حج برود، زکات بدهد، انفاق کند، جهاد جانی کند و... ولی از امتحان در موضوع ولایت سربلند بیرون نیاید، در موضوع توحید موفق نیست.
تعبیر روایت این است که این بلا تقدیر شده است؛ هم حضرت گرفتار و مبتلا هستند، هم امت به ایشان امتحان می شود؛ امتحان اصلی هم همین است؛ امتحانی که خدا از انبیا علیهم السلام و ملائکه مقرب هم گرفته است؛ یعنی امتحان به تواضع در مقابل خلیفه الله و سجده در مقابل نبی اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام.
این حدیث در باب دیگری از جلد 28 بحار هم نقل شده است؛ حدیث را مرحوم مجلسی از کمال الدین صدوق نقل کرده اند؛ سند حدیث هم معتبر است؛ سلمان از کتاب سلیم ابن قیس نقل می کند: «ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَلِیٍّ ع فَقَالَ یَا أَخِی إِنَّکَ سَتَبْقَى بَعْدِی وَ سَتَلْقَى مِنْ قُرَیْشٍ شِدَّةً مِنْ تَظَاهُرِهِمْ عَلَیْکَ وَ ظُلْمِهِمْ لَکَ فَإِنْ وَجَدْتَ عَلَیْهِمْ أَعْوَاناً فَقَاتِلْ مَنْ خَالَفَکَ بِمَنْ وَافَقَکَ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاصْبِرْ وَ کُفَّ یَدَکَ وَ لَا تَلْقَ بِهَا إِلَى التَّهْلُکَةِ فَإِنَّکَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ لَکَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِذِ اسْتَضْعَفَهُ قَوْمُهُ وَ کَادُوا یَقْتُلُونَهُ فَاصْبِرْ لِظُلْمِ قُرَیْشٍ إِیَّاکَ وَ تَظَاهُرِهِمْ عَلَیْکَ فَإِنَّکَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ هُمْ بِمَنْزِلَةِ الْعِجْلِ وَ مَنِ اتَّبَعَه»(3)؛ نبی اکرم صلی الله علیه و آله به امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: شما بعد از من زنده خواهید ماند و قریش علیه شما دست به دست هم می دهند و شدیدترین تدابیر را علیه شما به کار می گیرند و به شما ظلم می کنند؛ اگر یاورانی پیدا کردی به وسیله یاورانت با آن ها بجنگ و اگر یاوری نداشتی صبر کن و خود را وارد معرکه مکن. همان گونه که برای هارون علیه السلام امتحان پیش آمد؛ در دوره ای که موسای کلیم علیه السلام به کوه طور رفت، او صبر کرد و اجازه نداد که جمعیت متفرق شوند تا موسی علیه السلام برگردد؛ شما هم صبر کنید؛ پس این بلایی است که خدا برای نبی اکرم و امیرالمؤمنین و اهل بیت ایشان صلوات الله علیهم اجمعین و صدیقه طاهره سلام الله علیه رقم زده است؛ «یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً»(4)؛ امتحان صدیقه طاهره سلام الله علیها و ائمه علیهم السلام یک به یک تا امام زمان علیه السلام همین طور است.
حنان بن سدیر در حدیثی نورانی نقل می کند: با جمعی از خواص بر امام صادق علیه السلام وارد شدیم و دیدیم که حضرت لباسی خاص به تن دارند و طوری گریه کرده اند که چشمانشان کاسه ای از اشک است و این جملات بر زبانشان جاری است: «سَیِّدِی غَیْبَتُکَ نَفَتْ رُقَادِی وَ ضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهَادِی وَ ابْتَزَّتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی»(5)؛ عرض کردیم آقا چه شده است؟ فرمودند: من در کتاب جفر و جامعه ابتلائات فرزندم مهدی ارواحنا له الفدا را در دوران غیبت ایشان مطالعه می کردم که حال من متحول شد؛ امروز هم سنگینی بلا بر دوش مقدس امام زمان علیه السلام است.
مأموریت صبر معصومین علیهم السلام در برابر ابتلائات
معصومین علیهم السلام مأمور به صبر هستند و صبر هم می کنند؛ در زیارت از راه دور حضرت آمده است: «وَقَدْ اَسَرَّ الْحَسْرَةَ، وَ اَخْفَى الزَّفْرَةَ، وَ تَجَرَّعَ الْغُصَّةَ، وَ لَمْ یَتَخَطَّ ما مَثَّلَ لَهُ وَحْیُکَ»(6)؛ حضرت ناله های خود را پنهان می کردند و کسی اشک پیامبر صلی الله علیه و آله را در سختی ها ندید؛ غصه ها را جرعه جرعه می نوشیدند ولی از آن مسیری که خدا برای او معین کرده بود، تخطی نکردند؛ در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام هم این گونه است؛ ایشان در خطبه شقشقیه می فرمایند: «وصبرتُ وفی العین قَذیً و فی الحَلْق شجاً»(7)؛ در خطبة 217 نهج البلاغه تعبیری دارند که مضمون حدیث را تأیید می کند؛ «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ أَکْفَئُوا إِنَائِی»(8)؛ خدایا من از تو در مقابل قریش کمک می خواهم؛ آن ها رشته رحامت من را قطع کردند. لااقل باید این را رعایت می کردند؛ غیر از اصل رحامتی که خدا به دستور داده و صله به امام علیه السلام است؛ اصل مأموریت ما ارتباط و اتصال با امام علیه السلام و حفظ رشته خود با رشته رحمت و با خداست.
در روایت آمده است: کسانی که این رشته را قطع می کنند، حتی کتاب الهی ـ که کتاب هدایت است ـ هم موجب اضلال آن ها می شود و خدای متعال با همین کتاب طائفه ای را اضلال می کند؛ «وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ * الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»(بقره/27)؛ کسانی که با خدا عهدی بسته اند و آن را نقض می کنند و رشته ای را که مأمور به پیوند با آن بودند قطع می کنند، فاسق هستند؛ که فرمود: آن عهد، عهد ولایت و آن پیوند هم پیوند با امام علیه السلام است. قرآن این ها را اضلال می کند؛ یعنی خدای متعال با کتابی که ذکر و نور و هدایت و موعظه و رحمت است آن ها را اضلال می کند؛ نتیجه قطع پیوند با امام علیه السلام این است؛ پیمانه را واژگون کردند و هر فضیلتی که متعلق به امیرالمؤمنین علیه السلام بود، در وصف دیگران نوشتند و بدی های دیگران را به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت دادند؛ تا آنجا که معاویه گفت: بس است؛ او گفت: اگر کسی فضیلت آل ابی طالب را بیان کند ذمه را از او برداشته و خونش هدر است؛ از طرف دیگر هم دستور داد در فضیلت دیگران آن قدر حدیث جعل کردند که خودش گفت: کافی است؛ بعضی از این احادیث نیز چنان بی معنی اند که مجعول بودن آن ها واضح است؛ «وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی حَقّاً کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَیْرِی»؛ درباره حقی که قطعاً من از دیگران بر آن اولی تر بودم، با من به نزاع برخاستند و اجماع بر منازعه با من کردند؛ «وَ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِی الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً» حق را باید گرفت؛ ممکن است بتوانی یا نتوانی؛ حالا ما گرفته ایم و تو از این حق منع شده ای؛ یا غصه دار صبر کن و یا با تعصب خودت بمیر؛ این جمله ای است که آن ها گفتند؛ سپس حضرت می فرمایند: «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَیْتِی فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِیَّةِ فَأَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى وَ جَرِعْتُ رِیقِی عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ مِنْ کَظْمِ الْغَیْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَم» فرمودند: من دیدم کسی برای من نیست جز اهل بیتم که از نسل نبی اکرم صلی الله علیه و آله هستند؛ یعنی حسنین علیهما السلام؛ حضرت اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و این دو بزرگوار را روی چشم می گذاشتند و آن ها را در جنگ ها و موقعیت های دیگر حفظ کردند؛ لذا فرمودند: نخواستم آن ها را دچار گرفتاری کنم و حفظشان کردم و بر آن ها صبر نمودم؛ صبر کردم، مثل کسی که خار در چشم دارد و لب فرو بستم مانند کسی که استخوان در گلویش گیر کرده باشد و در حالی که کظم غیظ می کردم، بر امری صبر نمودم که تلخ تر از علقمه است و برای قلب، رنج آورتر از دندانه های اره ای است که با آن ببرند؛ این تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام است.
ابتلای مؤمنین به بلای معصومین علیهم السلام و انتخاب این ابتلاء
بنابراین ائمه علیهم السلام بر ابتلای خویش صبر کردند و در مورد صبر آن ها تردیدی نیست؛ مهم این است که دیگران به ائمه علیهم السلام مبتلا هستند؛ ما امتحان می شویم به امام علیه السلام؛ آن گاه می توانیم بپذیریم، می توانیم نپذیریم؛ اینجا همان جایی است که اگر مسیر همراهی با امام علیه السلام را انتخاب کردیم، ما هم مبتلا می شویم و باید صبر کنیم و در سختی ها بایستیم؛ البته می توانیم انتخاب نکنیم و راه دیگری را برویم؛ ولی اگر راه امام علیه السلام را انتخاب کردیم، مبتلا می شویم.
مسمع ابن عبدالملک در کامل الزیارات نقل کرده است که امام صادق علیه السلام به او فرمودند: مسمع! آیا به زیارت جدم، سیدالشهدا علیه السلام می روی؟ عرض کرد: من فرد مشهوری هستم و بنی امیه برای عبرت دیگران من را مجازات می کند و نمی توانم بروم؛ حضرت فرمودند: آیا مصیبت های جد ما را یاد می کنی؟ عرض کرد: بله؛ گاهی آنچنان متحول می شوم که از خوراک می افتم؛ حتی گاهی چند روز می گذرد و من نمی توانم بخورم و بیاشامم؛ تا جایی که همه اهل خانه می فهمند که حال من متحول است؛ حضرت فرمودند: تو از زمره کسانی هستی که با امنیت ما، در امان هستند، و در جایی که ما در خوف هستیم آن ها هم در خوف هستند؛ اینان خوف و امنیت خود را از ما جدا نکرده اند.
وقتی امام علیه السلام مبتلاست انسان می تواند مسیر خود را از او جدا کند؛ مثلاً در جنگ صفین وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام وارد معرکه می شوند، انسان می تواند از جنگ کناره بگیرد تا از گرفتاری های ظاهری جنگ در امان بماند. وقتی ابن زیاد وارد کوفه می شود و سخت گیری می کند، می توان مسیر خود را از امام حسین علیه السلام جدا کرد تا دچار سختی نشد؛ چنین کسانی هرگز خوف ها و نگرانی های دوستان سید الشهدا علیه السلام را نخواهند داشت. ابن زیاد اموال مردم را مصادره کرد و خودشان و اهلشان را تهدید به قتل نمود و این گونه مردم را به کربلا فرستاد؛ کسی که کنار می کشد، از این خوف ها و حزن ها و غصه ها در امان است؛ ولی اگر پا در میدان بگذارد باید به بلندی تاریخ صبر کند، تا این جبهه به نتیجه برسد؛ نه یک روز و دو روز و ده روز.
گستره ابتلا و صبر معصومین علیهم السلام
قرن هاست که شیعه صبر می کند؛ چقدر باید صبر کند؟ نمی دانیم؛ البته ان شاء الله امر فرج فردا باشد؛ ولی اگر کسی قدم در این میدان بگذارد، باید صبر و استقامت کند و در راهی که امام علیه السلام ایستاده است، بایستد که این کاری بسیار سخت است؛ این همان ابتلائی است که انسان به امام علیه السلام دارد و بر آن مجبور هم نیست و می تواند مسیر خود را جدا کند؛ ولی اگر جزو کسانی شدید که در امنیت اهل بیت علیهم السلام در امان هستید و در جایی که ایشان در خوف هستند، شما هم در خوف باشید، به فرموده حضرت آن گاه که جانتان به گلویتان رسید، می فهمید که این همراهی با ما و تحمل بلا چه فضیلتی داشته است.
با ورود به این جبهه باید نسبت به کل جبهه تاریخی امام علیه السلام حساس باشیم. در نهج البلاغه آمده است که شخصی خطاب به حضرت عرض کرد: ای کاش برادرم همراه ما بود و پیروزی شما را در جمل می دید؛ حضرت فرمودند: آیا دلش با ماست؟ عرض کرد: بله. فرمودند: پس او با ماست؛ زیرا اقوامی با ما هستند که هنوز به دنیا نیامده اند ولی دلشان با ماست و در غصه های ما شریک هستند؛ بنابراین اگر کسی در این وادی و میدان مبارزه سخت قدم گذاشت، باید محدودیت های آن را تحمل کند؛ این یک مبارزه تاریخی است که امام علیه السلام وارد آن شده و محور آن هستند؛ میدان درگیری امام علیه السلام، میدان یک روز و دو روزه و ده روزه نیست؛ حتی میدان کوفه و کربلای سال 61 هجری نیست؛ بلکه میدان درگیری کل تاریخ است و تاریخ را به دو جبهه تقسیم می کند؛ این همان عظمت و وسعت امام علیه السلام است.
بنابراین انسان هم می تواند همراه با امام علیه السلام بایستد، هم می تواند نایستد؛ اگر همراه امام علیه السلام نایستاد بسیاری از سختی های ظاهری را ندارد؛ ولی اگر ایستاد باید سختی های راه را تحمل کند؛ این همان نقطه ای است که صبر می طلبد؛ صبر کردن همراه با امام علیه السلام مهم ترین صبری است که باید در تاریخ داشته باشیم و پای امام علیه السلام بایستیم؛ البته ممکن است هر چه پیش برویم امتحان ها هم سخت تر شود و استقامت بیشتری بطلبد؛ کسانی که با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت کردند قدم به میدان امتحانی گذاشتند که هر روز سخت تر شد؛ امتحان آن ها در جمل سخت شد، در صفین سخت تر و در نهروان سخت تر و سخت تر شد. کسانی که در کنار امیرالمؤمنین علیه السلام ماندند و صبر کردند، اندک بودند؛ البته این خود امام علیه السلام است که به تدریج امتحان را سخت تر می کند؛ خود خدای متعال است که امتحان را سخت تر می کند تا صفوف کاملاً از یکدیگر جدا شده و صف بندی ها مشخص شود.
گفتیم که نبی اکرم صلی الله علیه و آله از خدای متعال خواستند که این بلا و واقعه برداشته شود؛ ولی خدای متعال فرمود: این بلا قطعی است. حضرت فرمودند: اگر خدا می خواست، همه امت را متحد و هدایت می کرد و مخالفین را رسوا می نمود؛ ولی اینجا دار دنیا و دار عمل است و دار مجازات در آخرت است؛ اینجاست که باید صف ها جدا شود؛ «وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى»(نجم/31)؛ البته در این میدان، کار اصلی را امام علیه السلام انجام می دهد و ما فقط باید در جبهه امام علیه السلام پایداری کنیم و در معیت با ایشان باشیم و بکوشیم که ابتلائات و سختی ها و دشواری های راه، ما را از امام علیه السلام جدا نکند.
چگونگی صبر همراه با امام علیه السلام و لوازم این همراهی
چگونه می توان از امام علیه السلام جدا نشد و چه عواملی انسان را از مسیر ائمه علیهم السلام جدا می کند؟ در این زمینه در روایات و آیات مانند به چند نکته اشاره شده است. براساس برخی از آیات سوره برائت، حضرت مأمور می شوند این درگیری را علنی کنند؛ «بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ»(توبه/1)؛ بدین ترتیب صف بندی ها شکل می گیرد و صف کفر و نفاق و ایمان از یکدیگر جدا می شوند؛ اینجاست که مؤمنین باید لوازم صف ایمان را دارا باشند که در این سوره به این لوازم پرداخته شده است؛ لوازمی مانند انفاق مالی، همراهی با نبی اکرم صلی الله علیه و آله، محبت و ... ؛ حال وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله وارد این درگیری عظیم می شوند چگونه می توان سختی های راه را تحمل کرد؟ سختی هایی که ممکن است هر روز هم سخت تر شوند؛ هرچه رشد بیشتر شود، خدای متعال امتحان را سخت تر می کند تا صف ها خالص تر و جداتر شوند؛ «وَ یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمیعاً فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ»(انفال/37)؛ همه خبائث روی هم متراکم می شوند و در تقسیم بندی خدای متعال، موطن کفار جهنم می شود و موطن مؤمنین بهشت.
اکنون سؤال این است که چگونه می توان همراه با امام علیه السلام صبر کرد؟ یکی از نکات مهم و قابل تأمل نکاتی است که در آیات مبارکه سوره طه بدان اشاره شد؛ «وَلا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى»(طه/131)؛ در درگیری بین جبهه ایمان و کفر در طول تاریخ، امکانات ظاهری در اختیار جبهه باطل بوده است؛ در طول تاریخ همه قارون ها و فرعون ها امکانات بسیار وسیعی داشته اند؛ در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باید [در سختی] پای دستور و مأموریت الهی بایستند؛ این آیه در سوره مبارکه طه آمده و در سوره حجر هم تکرار شده است؛ قرآن می فرماید: «وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِنْ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ * لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ»(حجر/87-88)؛ ما به گروه های مختلف از کفار ـ نه به یک صنف، بلکه به طوایف مختلف آن ها ـ [ از امکانات دنیا] داده ایم و آن ها را متمتع کرده ایم؛ شکوفه های دنیا برای آن ها باز می شود؛ قدرت، ثروت، موقعیت و رفاه ظاهری در اختیار آن هاست ولی شما چشم به آن ها ندوزید؛ با این وصف آیا وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله ـ که جبرائیل کلید همه گنج ها را برای او آورد و حضرت آن رد کردند ـ چشم به لقمه ای که خدا در سفره کفار گذاشته، دوخته است؟!! خیر؛ مسئله چیز دیگری است؛ شاید این مطلب را برای ما بیان می کنند؛ چون می دانستند که ما این [تفاوت] را تحمل نمی کنیم؛ در این امتحان سخت تا مقصد، سختی و فشار و ابتلائات سنگینی در راه است؛ در جبهه مقابل هم فتنه ها و امتحانات شکل دیگری دارد؛ آن ها غرق در خوشی ها هستند؛ حال مؤمنین چگونه صبر کنند و این بار را بکشند؟ قرآن کریم می فرماید: «وَلَوْلَا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ»(زخرف/33)؛ روایت معنا می کند که اگر نبود که همه، یک امت می شدند، مؤمنین ایمانشان را از دست می دادند؛ اگر نبود که شما تحمل نمی کردید، ما به آن هایی که کافر بالرحمان هستند، آن قدر می دادیم که سقف خانه هایشان را از نقره بسازند؛ ولی شما تحمل نمی کنید؛ شاید نکته این است که این وجود مقدس می بینند این کار بسیار سخت است؛ یعنی امت قرن ها باید صبر کند؛ امتحان سنگین است و تحمل نمی کنند؛ لذا ممکن است منظور حضرت این بوده که مؤمنین هم متمتع شوند؛ ولی خدای متعال می فرماید: به شکوفه های دنیایی که برای طوایف مختلف کفار قرار داده ایم، چشم ندوزید؛ این خطاب بیشتر متناسب با ماست. اگر خدا می فرماید: «زهره الحیاه الدنیا» منظور این نیست که فقط میکده های آن ها «زهره الحیاه الدنیا» است؛ بلکه باغ و بوستان و کاخ و دانشگاه و آکادمی و همه چیز آن ها همین گونه است؛ این ها شکوفه های دنیاست و راه به آخرت نمی برد. باید فهمید که این ها همه فتنه و امتحان است و خدا با کفار نسبتی ندارد و نخواسته که آن ها راحت باشند، یا آن ها را بیشتر دوست نداشته است. قرآن در این باره از زبان کفار چنین می فرماید: ما همان گونه که در دنیا وضع بهتری داریم، اگر آخرتی هم در پیش باشد، در آخرت هم وضعمان از دیگران بهتر است. در دوره کنونی نیز بسیاری از متفکرین غربی همین ادعا را دارند و معتقدند: هر کس دنیایش آبادتر است، آخرتش هم آبادتر است؛ البته مقصودشان از آبادانی، داشتن امکانات مادی است.
بصیرت در شناخت حقیقت امکانات مادی کفار، لازمه همراهی با امام علیه السلام
بنابراین برای همراهی با امام علیه السلام و ایستادن در کنار او باید بصیرت داشت؛ یکی از بصیرت هایی که قرآن به انسان می دهد، بصیرت چشم برداشتن از امکانات جبهه دشمن است؛ چرا که این بصیرت آن ها را فتنه و ابتلا معرفی می کند. انسان باید بفهمد که اولاً این امکانات و شکوفه های مادی فتنه هستند و ثانیاً رزق پروردگار، رزق خیر و بهتر است.
قرآن در ذکر داستان قارون می فرماید: آن قدر دارایی به قارون داده بودیم که حمل کلیدهای گنج ها و خزائنش یک فرد تنومند را خسته می کرد و به زحمت می انداخت؛ «فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ * وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ»(قصص/79-80)؛ او با زینت و تجملاتش بر قوم خود وارد می شد. اراده و خواست و اختیار کسانی که به دنبال حیات دنیا هستند، در حد دنیاست و بالاتر نمی رود؛ خدای متعال در سورة اعلی می فرماید: «بل توثرون الحیاه الدنیا و الآخره خیر و ابقی»؛ آن ها که فهمشان در حد دنیاست، اراده شان نیز در حد دنیاست و بیش از این رشد ندارند؛ این ها حظ و بهره قارون را می دیدند و می گفتند: او چه بهره واسعی دارد! مگر نعمت بد است؟ خدا این همه امکانات به او داده و مورد محبت خداست؛ ای کاش ما هم مثل قارون بودیم؛ قرآن می فرماید: ولی کسانی که خدا به آن ها علم داده بود، این چنین نبودند و پشت صحنه را می دیدند و می گفتند: ثوابی که خدا برای مؤمنین در نظر گرفته، هیچ ارتباطی با آنچه که به قارون داده است، ندارد. ماجرای قارون به جایی رسید که او امتحان شد و خدای متعال خودش و همه امکاناتش را در زمین فرو برد؛ نه کسی از مردم کمکش می کرد، نه خدا؛ کسانی که می گفتند ای کاش ما هم مثل قاون بودیم، وقتی این صحنه را دیدند، گفتند: رزق در دست خداست و نباید چشم به امکانات دوخت. اگر خدا بر ما منت نگذاشته بود و ما هم راه قارون را رفته بودیم، الان باید به جای او در زمین فرو می رفتیم؛ بنابراین گویا هیچ کافری به فلاح نمی رسد.
نوعی از پایداری این است که انسان چشم از تمتعات دنیایی بردارد که البته بسیار سخت است؛ انسان چگونه می تواند چشم از دنیای پر زرق و برق کفار بردارد و دلش به دنبال دنیا نباشد؛ بنابراین آن ثواب الهی فقط متعلق به صابرین است و غیرصابرین و آن ها که سختی های راه را تحمل نمی کنند و می خواهند به سرعت به دنیا برسند، از آن نعمت ها محروم می شوند؛ این حقیقت را اوتو العلم از قبل می دیدند و می گفتند: ثواب الهی بهتر است. اهل دنیا که دیدند قارون فرو رفت، فهمیدند که دنیا آنچنان هم خوب نیست.
یکی از نکات مهم در همراهی اولیای خدا، امتحان و فتنه آن هاست؛ «وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَه الْحَیَاةِ الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى»؛ پایان این فتنه معمولاً [برای کفار] سقوط و خسف و عذاب است. در سوره مبارکه توبه می فرماید: «فَلَا تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ»(توبه/55)؛ چشمتان را به امکاناتی که به آن ها داده ایم، ندوزید؛ خدای متعال آن ها را با مال و فرزند فراوان عذاب می کند و آن ها هم ایمانشان را بر سر همین امکانات از دست می دهند؛ آن ها به دنبال متاع دنیا هستند و از مسیر اولیای خدا علیهم السلام جدا می شوند؛ ولی کسانی که «اوتو العلم» هستند، حقیقت این فتنه را می بینند و می فهمند که این ها امتحانی بیش نیست و باید بایستند و صبر کنند تا جبهه حق به نتیجه برسد.
وانمود کردن توسعه غربی به عنوان راه سعادت بشر، بزرگ ترین مغالطه دنیای امروز
یکی از مغالطه های بسیار بزرگ در دوران جدید و همزمان با مطرح شدن ایده ترقی در غرب و جهانی شدن آن، این است که در فرهنگ عمومی بشر وانمود کرده اند راه سعادت بشر، همان راه ترقی و توسعه همه جانبه غربی است؛ این یک مغالطه صددرصد بزرگ است و این توسعه و ترقی به هیچ وجه موجب سعادت بشر نیست؛ بلکه همان متاع حیات الدنیا یا «زهره الحیاه الدنیا» می باشد. ما با تعالی و اقتدار جامعة مؤمنین و تمدن سازی مخالف نیستیم ولی آن شکوفه های دنیایی که در اختیار طوایف کفار جهان قرار گرفته و از هر سو غرق در آن هستند، نباید چشم مؤمنین را به سوی خود بکشد؛ و گرنه مسیر انسان از انبیا علیهم السلام جدا می شود و نمی توانند صبر کنند؛ اگر کسی دل در گرو آن تمتعات داشت با موسی علیه السلام درگیر می شود؛ اگر کسی گنج قارون بخواهد، نمی تواند کنار حضرت موسی علیه السلام باشد؛ پس این یک مغالطه بسیار بزرگی است که ادعا شود سعادت یعنی توسعه و ترقی؛ اصلاً این طور نیست! با آمدن اولین نشانه های پیری بر چهره، انسان غصه می خورد و بساط همه شادی های دنیایش برچیده می شود؛ این چه سعادتی است؟! انسانی که متعلق به دنیاست اگر همه دنیا را به او بدهند، وقتی مرگ اولین نشانه های خود را می فرستد، و چهره اش را نشان می دهد، او همه هستی اش را می بازد؛ این چه سعادتی است؟ سید الشهدا علیه السلام در یک بیان نورانی فرمودند: «فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَما»(9)؛ من مرگ را جز سعادت نمی بینم... البته باید فهمید که تلقی حضرت از موت چیست، که این همان بصیرت است.
نبی اکرم و اهل بیت ایشان صلوات الله علیهم اجمعین در یک طرف و جبهه باطل هم در طرف مقابل قرار دارند؛ درگیری آن ها نیز یک درگیری تاریخی است؛ جبهه دشمن در این جنگ تاریخی دارای شکوفه های دنیایی است؛ فراعنه تاریخ همیشه این گونه بوده اند؛ قوم موسای کلیم علیه السلام حتی لقمه ای برای خوردن نداشتند ولی فرعون اسراف می کرد؛ او و اطرافیانش غرق در نعمت های ظاهری بودند. اگر کسی فریب بخورد و نگاهش به گنج قارون باشد، طبیعی است که از موسی علیه السلام جدا و البته خسف خواهد شد؛ پس انسان باید بفهمد که این ها امتحان هستند و پایان این امتحان هم برای کفار خسف و عذاب است؛ «فَلَا تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاه الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ»؛ بنابراین اولاً نباید تصور کرد که خدا آن ها را دوست داشته و آن ها عزیزان خدا بوده اند؛ ثانیاً اگر انسان به آن رزق های بهتر توجه نکند، چشم به امکانات مادی می دوزد.
امیدواری به رزق های الهی که رزق بهتر و جاویدانند
حضرت در یکی از جنگ ها غنائم را تقسیم می کردند؛ انصار ناراحت شدند که چیزی برای ما نگذاشتید؛ حضرت فرمودند: خود من برای شما هستم؛ آیا من از شتر و اسب بهتر نیستم؟ آیا کسی که این رزق را نمی شناسد و برای او پیغمبر و شمشیر و زره و شتر و اسب تفاوتی ندارد، خسارت نمی کند؟ چه رزقی بهتر از خود حضرت؟ چه رزقی بهتر از همراه بودن با خدا و امام علیه السلام؟ در روایت فرمود: نعیم حقیقی چیزی نیست مگر ولایت ما؛ مگر همه بهشت و درجات آن نازله ولایت امام علیه السلام نیست؟ در مضمون روایات متعددی آمده است که نعمت های بهشتی نازله ولایت امام علیه السلام هستند؛ آیه «وَ طَلْحٍ مَّنضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَّمْدُودٍ * وَ مَاء مَّسْکُوبٍ * وَ فَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ * لَّا مَقْطُوعَةٍ و لَا مَمْنُوعَةٍ * وَ فُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ»(واقعه/28-34) نعمت های اصحاب یمین را در بهشت برمی شمرد؛ در آنجا آب جاری، میوه های فراوان و بی پایان و بی حد در اختیار بهشتیان است. روایت در این باره می فرماید: «إِنَّهُ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ النَّاس»(10)؛ این گونه که مردم و عوام خیال می کنند، نیست؛ مقصود امکانات امام علیه السلام و آنچه از مصدر جمال او صادر می شود، می باشد؛ این را چگونه باید معنا کرد؟ مرحوم مجلسی این آیه را در بحار به دو معنا بیان کرده اند: یکی اینکه غیر از بهشتی که در آخرت هست و در آن میوه های بهشتی و نهرهای جاری گسترده شده است، بهشت دیگری هم از تجلیات شئون امام علیه السلام وجود دارد. آنجا آب جاری و میوه های فراوان معنای دیگری می دهد؛ بلکه بالاتر از این، همه نعمت های بهشتی هم باطن ولایت امام علیه السلام هستند؛ پس اگر کسی با امام علیه السلام همراه بود، هم اکنون در بهشت است.
آیا می توان ولایت امام علیه السلام را با امکانات قارون مقایسه کرد؟ کسی که موسی علیه السلام را نمی شناسد با آنکه خدا او را به مردم داده است، موسی علیه السلام را رها کرده و در پی نعمت قارون است؛ ممکن است کسی این نعمت [همراهی با ولی خدا] را نشناسد؛ ولی این رزق رب است که هم بهتر، هم بالاتر است؛ فرمود: دنیا محیط ولایت ائمه جور است؛ «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * وَ الآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى»؛ همه گنج قارون دنیاست. حضرت فرمودند: «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوان»(عنکبوت/64)؛ آخرت محیط ولایت ماست و کسی که وارد این محیط شود، وارد دارالحیاه شده است؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ»(انفال/24)؛ پیامبر صلی الله علیه و آله می خواهد شما زنده باشید و به حیات طیبه برسید؛ انسان چرا در دنیا مثل مردار زندگی کند؟! این ها که مرده اند، مردار هستند و با مرده ها مأنوسند؛ آن ها مثل چارپایان در دنیا متمتع می شوند، نه مثل مؤمنین. انسان چگونه می تواند چشم به تمتع حیوانات بدوزد و سفره امیرالمؤمنین علیه السلام و این رزق خیر و باقی را که خدا برای انسان فراهم کرده، نبیند؛ کسانی هستند که موسای کلیم علیه السلام و بهشت و ملائکه ای را که با او هستند و درهای بهشتی را که با موسای کلیم علیه السلام به رویشان گشوده می شود، نمی بینند و فقط سختی های همراهی با او را می بینند؛ آن ها بهشتی را که در باطن این سختی هاست، نمی بینند؛ چون نمی توانند ببینند که خدا به جبهة مؤمنین چه نعمت هایی داده است؛ امثال سعید ابن عبدالله در امام حسین علیه السلام چه می دیدند که در نظرشان دنیا و همه امکاناتش [رنگ می باخت] و به حضرت عرضه می داشتند: ای کاش هزار بار ما را می کشتند؛ هزار بار هم که کشته شویم دست از شما برنمی داریم؛ زهیر در امام حسین علیه السلام چه می دید که وقتی حضرت فرمودند: بروید، زهیر خطاب به اصحاب گفت: اجازه می دهید از طرف شما جمله ای را به امام علیه السلام عرض کنم؟ او یک جمله شگفت انگیز به امام حسین علیه السلام گفته است؛ او به حضرت عرض کرد: اگر عمر دنیا جاودانه بود و کسی در دنیا نمی مرد، و اگر تلخکامی و پیری و غصه هم در دنیا نبود، و سراسر عمر ما عیش و جوانی بود، باز هم شهادت در رکاب شما را بر عیش جاودانه دنیا ترجیح می دادیم؛ او چه چیزی در امام حسین علیه السلام دیده است؟ چه احساسی از ایشان دارد که عمر و لذت جاودانه دنیا را به امام علیه السلام ترجیح نمی دهد؟ آنجا امیرالمؤمنین و سید الشهداء علیهما السلام و وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین هستند. جایگاه کسی که با امام علیه السلام و با بلای آن ها همراه می شود، بهشت است که فرمود: «ان الابرار لفی نعیم»؛ آیا ممکن است کسی این نعمت را ببیند و طالب گنج قارون باشد؟! کسی که دنبال گنج قارون است، نمی تواند با موسای کلیم علیه السلام همراه باشد؛ پس نباید برای رسیدن به دنیای خود ـ دنیایی که نمی دانیم چیست و معلوم نیست که به آن برسیم ـ نمی توان ارزش های الهی را کمرنگ کرد و دست از دین خدا برداشت؛ البته سختی وجود دارد و اگر کسی بخواهد در راه خدا بایستد، راه خدا سخت است، تا به نتیجه برسد؛ به همین دلیل آن ثواب الهی از آنِ صابرون است.
صبر مؤمنین بر امکانات مادی دشمنان و تردید نکردن در حقانیت جبهه حق
یکی از صبرهای مهم این است که انسان همه امکانات را در جبهه دشمن ببیند ولی تردید نکند؛ شیطان گاهی وسوسه می کند و در دل ما می گوید: اصلاً حق آن طرف است و اگر حق با جبهه انبیا و اولیا علیهم السلام است چرا همیشه سفره دشمنان آباد است و ما همیشه با مشکلات دست و پنجه نرم می کنیم و آن ها غرق در لذت های مادی هستند؟ گاهی نیز با اینکه انسان تردید نمی کند ولی دلش دنبال آن لذت هاست و می گوید: خدایا ما هم از آن لذت ها می خواهیم؛ البته آن لذت ها لوازمی دارد؛ کسی که چشمش را بر امام علیه السلام و هدایت او می بندد، سرگردان می شود؛ کسی که به دنبال متاع دنیاست، به خسف هم مبتلا می شود؛ پس [اگر متاع دنیا را می خواهید] پای خسف هم بایستد؛ چرا آدم نباید از ابتدا آن خسف و فنا را ببیند که به دنبال قارون برود؟ و وقتی قارون خسف شد بگوید: الحمدلله که ما جای او نیستیم و گرنه ما باید خسف می شدیم. این اقتدار مادی، شوکت مادی و بهجت های مادی، برچیدنی هستند؛ «أَ تُترْکُونَ فىِ مَا هَاهُنَا ءَامِنِینَ * فىِ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ نخَلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ»(شعراء/146-148)؛ آیا شما در این باغ ها می مانید؟ آیا این نخل هایی که شکوفه کرده، کاخ هایی که در کوه ها از سنگ ساخته اید، و باغ ها و چشمه سارها و نخلستان ها برای شما باقی می مانند؟ خیر؛ باقی نمی ماند؛ البته منظور این نیست که نباید به عمران و آبادانی دنیا پرداخت؛ نکته این است که معنی آبادانی دنیا چیست؟ چرا توسعه غربی را به آبادنی معنی می کنند؟! چرا توسعه به مفهوم مادی آن را به آباد کردن و عمران دنیا معنی می کنند؟!
بنابراین [چشم پوشی از شکوفه های دنیا در جبهه دشمن] یکی از بصیرت های مهمی است که قرآن و اهل بیت علیهم السلام در انسان ایجاد می کنند که البته شرط همراهی ما با اهل بیت علیهم السلام در این امتحان سنگین است؛ اگر این بصیرت در ما نباشد، نمی توانیم در این امتحان همراه با ائمه علیهم السلام بایستیم و صف خود را از ایشان جدا می کنیم؛ آن ها که به دنبال غنیمت بودند، از امام حسین علیه السلام جدا شدند؛ زیرا سرانجام همراهی با امام حسین علیه السلام شهادت و کشته شدن و کشتن است؛ البته «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ»(روم/60)؛ خدا یک وعده قطعی هم داده است؛ کسانی که کنار امام حسین علیه السلام خون دل خود را می دهند، رجعتی خواهند داشت؛ آن ها به دنیا بر می گردند و دوره ظهور و آبادانی عالم را می بینند.
پس می توان کنار امام علیه السلام ایستاد و بلائی را که بلای امام علیه السلام است، تحمل کرد؛ از سوی دیگر می توان صف خود را از ایشان جدا کرد و در صفین و جمل و نهروان و کربلا همراه حضرت نبود؛ در زیارت جامعه ائمه المؤمنین آمده است: «فَنَحْنُ نُشْهِدُ اللَّهَ اَنّا قَدْ شارَکْنا اَوْلِیآئَکُمْ وَاَنْصارَکُمُ الْمُتَقَدِّمینَ»(11)؛ ما با قلب هایمان کنار آن ها هستیم؛ ما کنار اولیائی هستیم که در صفین و نهروان و جمل و کربلا بودند؛ قلب ما همان جاست؛ برعکس می توان قلب و نیت خود را جدا کرد و از مسیر امام علیه السلام جدا شد. همچنان که عده ای در عاشورا به دنبال غنائم رفتند و راهشان از امام حسین علیه السلام جدا شد؛ راه غنائم راه دیگری است. اگر کسی شهادت در رکاب امام حسین علیه السلام را غنیمت و فوز عظیم نمی داند، و اسب و شتر و طلا و نقره را غنیمت می داند، در مسیر دیگری قدم گذاشته است؛ البته به دنبال این استقامت، وعده ای آمده است؛ «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»(اعراف/128)؛ پس این یکی از بصیرت هاست. بصیرت های دیگری هم وجود دارد که قرآن برای ایستادن انسان در این راه و تحمل بلای اولیای خدا به او داده است؛ روایتی از اسد بن شاذان واسطی در کافی نقل شده است که می فرماید: «أنَّ اللهَ جَلَّ ذِکرُهُ أخَذَ میثاقَ أولیائِنا عَلَی الصَّبر فی دَولَهِ الباطل»(12)؛ به حضرت امام رضا علیه السلام نامه نوشتم و از عثمانی های اهل واسط که به ما بسیار ظلم می کردند، شکایت کردم؛ حضرت با خط خود برای من توقیعی نوشتند: خدا از دوستان ما میثاق صبر گرفته است؛ اگر با ما هستید باید صبر کنید و صف خود را از آن ها جدا نمایید.
امام راحل(ره) می فرمودند: ما اگر از اسلام دست برداریم کسی با ما کاری ندارد؛ دلیل همه مشکلات ما این است که از اسلام دم می زنیم؛ ولی مگر می شود پای اسلام نایستاد؟! آن ها مگر با کشورهای دیگر معامله نمی کنند و هم داستان نیستند؟ ما هم می توانیم اسلام را معامله کنیم و کاری با اسلام و اولیای خدا علیهم السلام نداشته باشیم [تا دنیا با ما دشمنی نکند].
در دوران دولت باطل باید صبر کرد تا به پایان خودش برسد؛ بی تردید پایانی دارد؛ «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ کَفُورا»(انسان/24)؛ آن گاه که سید الخلق قیام می کند ـ که شاید اشاره به وجود مقدس امام زمان علیه السلام دارد ـ می گویند: «قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ»(یس/52)؛ این آیه ظاهراً اشاره به رجعت دارد؛ وقتی حضرت قیام می کنند همه کسانی که سختی ها را تحمل کرده اند، بر می خیرند؛ چون در رجعت، هم سران کفر بر می خیزند، هم مؤمنین کامل؛ در آن زمان انسان می بیند که «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیما»(احزاب/22)؛ [این وعده] هم در قیامت هست، هم در دنیا؛ بنابراین در دولت باطل باید صبر کرد؛ البته پایداری و استقامت در برابر دولت باطل، نیازمند بصیرت است. السلام علیک یا اباعبدالله...
پی نوشت ها:
(1) الأمالی (للطوسی)، النص، ص: 245
(2) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج36، ص: 56
(3) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج28، ص: 54
(4) تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج6، ص: 10
(5) کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص: 353
(6) إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، ج2، ص: 606
(7) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 48
(8) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 336
(9) تحف العقول، النص، ص: 245
(10) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج1، ص: 505
(11) المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: 299
(12) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج8، ص: 247 -
آنچه پیش رو دارید دومین جلسه سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمد مهدی میرباقری در دهه اول محرم الحرام سال 94 است که در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در ادامه بحث خود به عهد صبر نبی اکرم و اهل بیت ایشان صلوات الله علیهم اجمعین در ابتلاء به فتنه دشمنانشان اشاره کردند فرمودند با خواست خدای متعال پس از نبی اکرم(ص) پرچمدار هدایت امیرالمؤمنین(ع) هستند و به همین دلیل بنابر تقدیر الهی بلایی به حضرت اختصاص می یابد که هیچکس جز ایشان به آن مبتلا نشده است. در این ابتلاء ائمه علیهم السلام خود مأمور به صبر هستند و البته صبر هم نموده اند؛ ولی از آنجا که مردم مبتلاء به ائمه علیهم السلام هستند در صورت انتخاب همراهی با ائمه علیهم السلام به ابتلای ایشان مبتلا می شوند؛ ابتلای متناسب با ظرفیت تاریخی ائمه علیهم السلام نیازمند صبری به بلندای تاریخ است؛ در این صبر تاریخی است که صف بندی های تاریخی حق و باطل شکل می گیرد. از سوی دیگر آنان که از همراهی با امام(ع) کناره می گیرند، به خوف ها و ابتلائات ایشان مبتلا نمی شوند؛ لذا از یک سو باید عوامل جدایی از امام علیه السلام را شناخت و از سوی دیگر به لوازم همراهی با ایشان نیز پایبند بود. از نظر کفار آنان که در این دنیا متنعم به امکانات مادی هستند در دنیای دیگر نیز متنعم هستند؛ در حالی که باطن همه امکانات دنیایی فتنه و امتحان الهی است که پایان آن برای کفار چیز جز خسف و جهنم نیست و این تنها رزق خدای متعال برای مؤمنین است که رزقی بهتر و جاویدان می باشد. در این میان یکی از بزرگ ترین مغالطه های عصر حاضر معرفی کردن ایده ترقی و توسعه غربی به عنوان تنها راه سعادت بشر است؛ در حالی که راه توسعه هرگز به آبادانی و سعادت منتهی نمی شود. در نهایت اینکه امروز هم می توان با ید و قلب و نیت با معصومین(ع) همراهی نمود و در این راه استقامت کرد که این خود از بصیرت هایی است که خدا به مؤمنین عطا می نماید.
عهد صبر معصومین(ع) در برابر فتنه و ابتلای خاص امیرالمؤمنین(ع) و ابتلای مردم به ایشان
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. قرآن کریم فرموده است: «فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَى»(طه/130-131) خدای متعال عهدی از اولیای خود، به ویژه از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان علیهم السلام، گرفته که در آیات قرآن و روایات بارها به آن اشاره شده است؛ این عهد، عهد گرفتاری و ابتلای اهل بیت علیه السلام به دشمنانشان است؛ اصل این امتحان و ابتلا برای معصومین علیهم السلام است و ایشان نیز آن را پذیرفته اند؛ روایات در این زمینه فراوان بوده و ابواب متعددی در مجامع روایی به این موضوع اختصاص یافته است.
در روایتی که شیخ طوسی از مرحوم شیخ مفید نقل کرده، آمده است [که حضرت فرمودند:] خدای متعال عهدی با من کرده اند؛ سپس حضرت به خدای متعال عرضه داشتند: آن عهدی که از من می خواهید چیست؟ خدا می فرماید: بشنو؛ عرض کرد: با همه وجود آماده هستم؛ خدای متعال فرمود: «قَالَ: اسْمَعْ. قُلْتُ: سَمِعْتُ. قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، إِنَ عَلِیّاً رَایَةُ الْهُدَى بَعْدَکَ، وَ إِمَامُ أَوْلِیَائِی، وَ نُورُ مَنْ أَطَاعَنِی، وَ هُوَ الْکَلِمَةُ الَّتِی أَلْزَمَهَا اللَّهُ الْمُتَّقِینَ، فَمَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِی، وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِی، فَبَشِّرْهُ بِذَلِک»(1)؛ بعد از شما امیرالمؤمنین علیه السلام پرچمدار هدایت و امام اولیای من است و آن هایی که در مقام اطاعت هستند و در پرتو نور او حرکت می کنند، در مقام طاعت و بندگی هستند؛ او آن نوری است که مطیعین را به سمت خدای متعال هدایت می کند؛ کلمه ای که خدای متعال متقین را به آن ملزم کرده، کلمه وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ سپس فرمود: این عهدی است بین من و شما که هر کس او را دوست داشته باشد، من را دوست داشته، و کسی که با او دشمنی کند، من را دشمن داشته است؛ بشارت این امر را به امیرالمؤمنین علیه السلام بدهید.
این بیان در روایت حلیه الاولیای ابی نعیم ادامه دارد؛ آنجا که حضرت بشارت دادند، امیرالمومنین علیه السلام عرضه داشتند: من عبد حضرت حق و در قبضه او هستم؛ اگر من را عذاب کند به دلیل ذنوب من است و اگر آنچه به من بشارت داده درباره من محقق شود او اولی از من است؛ هر چه هست از اوست و از من نیست؛ سپس نبی اکرم صلی الله علیه و آله در حق امیرالمؤمنین علیه السلام دعا فرمودند و مستجاب شد تا رسید به اینجا که بلایی به او اختصاص پیدا می کند که هیچ کس به آن بلا مبتلا نمی شود. «ثُمَّ إِنَّهُ رَفَعَ إِلَیَّ أَنَّهُ سَیَخُصُّهُ مِنَ الْبَلَاءِ بِشَیْءٍ لَمْ یَخُصَ بِهِ أَحَداً مِنْ أَصْحَابِی»(2)؛ به خدای متعال عرضه داشتند: آیا این بلا در حق امیرالمؤمنین علیه السلام رقم می خورد؟ گویا درخواست کردند که خدایا این بلا را بردارید؛ خدای متعال فرمود: این بلا قطعی است؛ «فَقُلْتُ یَا رَبِّ أَخِی وَ صَاحِبِی فَقَالَ تَعَالَى إِنَّ هَذَا شَیْءٌ قَدْ سَبَقَ إِنَّهُ مُبْتَلًى وَ مُبْتَلًى بِهِ»؛ این تعبیر در روایات متعددی آمده است که یکی در همین روایت است.
امیرالمؤمنین علیه السلام، هم خود مبتلا و ممتحن هستند، هم دیگران به او امتحان می شوند؛ «و الباب المبتلی به الناس»؛ حضرت در ذیل آیه شریفه «وَ أدخلو الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا» فرمودند: ما هم باب توحید هستیم، هم باب الله هستیم، هم صراط هستیم، هم بیت هستیم؛ اگر کسی به سوی خدا حرکت کند باید از این مسیر بیاید؛ «وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا»(بقره/189) و «والباب المبتلی به الناس» کسانی که می خواهند وارد وادی توحید شوند، به موضوع امامت و ولایت ابتلا پیدا می کنند. اگر از عهده آن بر آمدند، موحد هستند و اگر از عهده این امتحان برنیامدند، هیچ امتحان دیگری برایشان ثمری ندارد. اگر کسی نماز بخواند، روزه بگیرد، حج برود، زکات بدهد، انفاق کند، جهاد جانی کند و... ولی از امتحان در موضوع ولایت سربلند بیرون نیاید، در موضوع توحید موفق نیست.
تعبیر روایت این است که این بلا تقدیر شده است؛ هم حضرت گرفتار و مبتلا هستند، هم امت به ایشان امتحان می شود؛ امتحان اصلی هم همین است؛ امتحانی که خدا از انبیا علیهم السلام و ملائکه مقرب هم گرفته است؛ یعنی امتحان به تواضع در مقابل خلیفه الله و سجده در مقابل نبی اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام.
این حدیث در باب دیگری از جلد 28 بحار هم نقل شده است؛ حدیث را مرحوم مجلسی از کمال الدین صدوق نقل کرده اند؛ سند حدیث هم معتبر است؛ سلمان از کتاب سلیم ابن قیس نقل می کند: «ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَلِیٍّ ع فَقَالَ یَا أَخِی إِنَّکَ سَتَبْقَى بَعْدِی وَ سَتَلْقَى مِنْ قُرَیْشٍ شِدَّةً مِنْ تَظَاهُرِهِمْ عَلَیْکَ وَ ظُلْمِهِمْ لَکَ فَإِنْ وَجَدْتَ عَلَیْهِمْ أَعْوَاناً فَقَاتِلْ مَنْ خَالَفَکَ بِمَنْ وَافَقَکَ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاصْبِرْ وَ کُفَّ یَدَکَ وَ لَا تَلْقَ بِهَا إِلَى التَّهْلُکَةِ فَإِنَّکَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ لَکَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِذِ اسْتَضْعَفَهُ قَوْمُهُ وَ کَادُوا یَقْتُلُونَهُ فَاصْبِرْ لِظُلْمِ قُرَیْشٍ إِیَّاکَ وَ تَظَاهُرِهِمْ عَلَیْکَ فَإِنَّکَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ هُمْ بِمَنْزِلَةِ الْعِجْلِ وَ مَنِ اتَّبَعَه»(3)؛ نبی اکرم صلی الله علیه و آله به امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: شما بعد از من زنده خواهید ماند و قریش علیه شما دست به دست هم می دهند و شدیدترین تدابیر را علیه شما به کار می گیرند و به شما ظلم می کنند؛ اگر یاورانی پیدا کردی به وسیله یاورانت با آن ها بجنگ و اگر یاوری نداشتی صبر کن و خود را وارد معرکه مکن. همان گونه که برای هارون علیه السلام امتحان پیش آمد؛ در دوره ای که موسای کلیم علیه السلام به کوه طور رفت، او صبر کرد و اجازه نداد که جمعیت متفرق شوند تا موسی علیه السلام برگردد؛ شما هم صبر کنید؛ پس این بلایی است که خدا برای نبی اکرم و امیرالمؤمنین و اهل بیت ایشان صلوات الله علیهم اجمعین و صدیقه طاهره سلام الله علیه رقم زده است؛ «یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً»(4)؛ امتحان صدیقه طاهره سلام الله علیها و ائمه علیهم السلام یک به یک تا امام زمان علیه السلام همین طور است.
حنان بن سدیر در حدیثی نورانی نقل می کند: با جمعی از خواص بر امام صادق علیه السلام وارد شدیم و دیدیم که حضرت لباسی خاص به تن دارند و طوری گریه کرده اند که چشمانشان کاسه ای از اشک است و این جملات بر زبانشان جاری است: «سَیِّدِی غَیْبَتُکَ نَفَتْ رُقَادِی وَ ضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهَادِی وَ ابْتَزَّتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی»(5)؛ عرض کردیم آقا چه شده است؟ فرمودند: من در کتاب جفر و جامعه ابتلائات فرزندم مهدی ارواحنا له الفدا را در دوران غیبت ایشان مطالعه می کردم که حال من متحول شد؛ امروز هم سنگینی بلا بر دوش مقدس امام زمان علیه السلام است.
مأموریت صبر معصومین علیهم السلام در برابر ابتلائات
معصومین علیهم السلام مأمور به صبر هستند و صبر هم می کنند؛ در زیارت از راه دور حضرت آمده است: «وَقَدْ اَسَرَّ الْحَسْرَةَ، وَ اَخْفَى الزَّفْرَةَ، وَ تَجَرَّعَ الْغُصَّةَ، وَ لَمْ یَتَخَطَّ ما مَثَّلَ لَهُ وَحْیُکَ»(6)؛ حضرت ناله های خود را پنهان می کردند و کسی اشک پیامبر صلی الله علیه و آله را در سختی ها ندید؛ غصه ها را جرعه جرعه می نوشیدند ولی از آن مسیری که خدا برای او معین کرده بود، تخطی نکردند؛ در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام هم این گونه است؛ ایشان در خطبه شقشقیه می فرمایند: «وصبرتُ وفی العین قَذیً و فی الحَلْق شجاً»(7)؛ در خطبة 217 نهج البلاغه تعبیری دارند که مضمون حدیث را تأیید می کند؛ «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ أَکْفَئُوا إِنَائِی»(8)؛ خدایا من از تو در مقابل قریش کمک می خواهم؛ آن ها رشته رحامت من را قطع کردند. لااقل باید این را رعایت می کردند؛ غیر از اصل رحامتی که خدا به دستور داده و صله به امام علیه السلام است؛ اصل مأموریت ما ارتباط و اتصال با امام علیه السلام و حفظ رشته خود با رشته رحمت و با خداست.
در روایت آمده است: کسانی که این رشته را قطع می کنند، حتی کتاب الهی ـ که کتاب هدایت است ـ هم موجب اضلال آن ها می شود و خدای متعال با همین کتاب طائفه ای را اضلال می کند؛ «وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ * الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»(بقره/27)؛ کسانی که با خدا عهدی بسته اند و آن را نقض می کنند و رشته ای را که مأمور به پیوند با آن بودند قطع می کنند، فاسق هستند؛ که فرمود: آن عهد، عهد ولایت و آن پیوند هم پیوند با امام علیه السلام است. قرآن این ها را اضلال می کند؛ یعنی خدای متعال با کتابی که ذکر و نور و هدایت و موعظه و رحمت است آن ها را اضلال می کند؛ نتیجه قطع پیوند با امام علیه السلام این است؛ پیمانه را واژگون کردند و هر فضیلتی که متعلق به امیرالمؤمنین علیه السلام بود، در وصف دیگران نوشتند و بدی های دیگران را به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت دادند؛ تا آنجا که معاویه گفت: بس است؛ او گفت: اگر کسی فضیلت آل ابی طالب را بیان کند ذمه را از او برداشته و خونش هدر است؛ از طرف دیگر هم دستور داد در فضیلت دیگران آن قدر حدیث جعل کردند که خودش گفت: کافی است؛ بعضی از این احادیث نیز چنان بی معنی اند که مجعول بودن آن ها واضح است؛ «وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی حَقّاً کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَیْرِی»؛ درباره حقی که قطعاً من از دیگران بر آن اولی تر بودم، با من به نزاع برخاستند و اجماع بر منازعه با من کردند؛ «وَ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِی الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً» حق را باید گرفت؛ ممکن است بتوانی یا نتوانی؛ حالا ما گرفته ایم و تو از این حق منع شده ای؛ یا غصه دار صبر کن و یا با تعصب خودت بمیر؛ این جمله ای است که آن ها گفتند؛ سپس حضرت می فرمایند: «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَیْتِی فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِیَّةِ فَأَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى وَ جَرِعْتُ رِیقِی عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ مِنْ کَظْمِ الْغَیْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَم» فرمودند: من دیدم کسی برای من نیست جز اهل بیتم که از نسل نبی اکرم صلی الله علیه و آله هستند؛ یعنی حسنین علیهما السلام؛ حضرت اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و این دو بزرگوار را روی چشم می گذاشتند و آن ها را در جنگ ها و موقعیت های دیگر حفظ کردند؛ لذا فرمودند: نخواستم آن ها را دچار گرفتاری کنم و حفظشان کردم و بر آن ها صبر نمودم؛ صبر کردم، مثل کسی که خار در چشم دارد و لب فرو بستم مانند کسی که استخوان در گلویش گیر کرده باشد و در حالی که کظم غیظ می کردم، بر امری صبر نمودم که تلخ تر از علقمه است و برای قلب، رنج آورتر از دندانه های اره ای است که با آن ببرند؛ این تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام است.
ابتلای مؤمنین به بلای معصومین علیهم السلام و انتخاب این ابتلاء
بنابراین ائمه علیهم السلام بر ابتلای خویش صبر کردند و در مورد صبر آن ها تردیدی نیست؛ مهم این است که دیگران به ائمه علیهم السلام مبتلا هستند؛ ما امتحان می شویم به امام علیه السلام؛ آن گاه می توانیم بپذیریم، می توانیم نپذیریم؛ اینجا همان جایی است که اگر مسیر همراهی با امام علیه السلام را انتخاب کردیم، ما هم مبتلا می شویم و باید صبر کنیم و در سختی ها بایستیم؛ البته می توانیم انتخاب نکنیم و راه دیگری را برویم؛ ولی اگر راه امام علیه السلام را انتخاب کردیم، مبتلا می شویم.
مسمع ابن عبدالملک در کامل الزیارات نقل کرده است که امام صادق علیه السلام به او فرمودند: مسمع! آیا به زیارت جدم، سیدالشهدا علیه السلام می روی؟ عرض کرد: من فرد مشهوری هستم و بنی امیه برای عبرت دیگران من را مجازات می کند و نمی توانم بروم؛ حضرت فرمودند: آیا مصیبت های جد ما را یاد می کنی؟ عرض کرد: بله؛ گاهی آنچنان متحول می شوم که از خوراک می افتم؛ حتی گاهی چند روز می گذرد و من نمی توانم بخورم و بیاشامم؛ تا جایی که همه اهل خانه می فهمند که حال من متحول است؛ حضرت فرمودند: تو از زمره کسانی هستی که با امنیت ما، در امان هستند، و در جایی که ما در خوف هستیم آن ها هم در خوف هستند؛ اینان خوف و امنیت خود را از ما جدا نکرده اند.
وقتی امام علیه السلام مبتلاست انسان می تواند مسیر خود را از او جدا کند؛ مثلاً در جنگ صفین وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام وارد معرکه می شوند، انسان می تواند از جنگ کناره بگیرد تا از گرفتاری های ظاهری جنگ در امان بماند. وقتی ابن زیاد وارد کوفه می شود و سخت گیری می کند، می توان مسیر خود را از امام حسین علیه السلام جدا کرد تا دچار سختی نشد؛ چنین کسانی هرگز خوف ها و نگرانی های دوستان سید الشهدا علیه السلام را نخواهند داشت. ابن زیاد اموال مردم را مصادره کرد و خودشان و اهلشان را تهدید به قتل نمود و این گونه مردم را به کربلا فرستاد؛ کسی که کنار می کشد، از این خوف ها و حزن ها و غصه ها در امان است؛ ولی اگر پا در میدان بگذارد باید به بلندی تاریخ صبر کند، تا این جبهه به نتیجه برسد؛ نه یک روز و دو روز و ده روز.
گستره ابتلا و صبر معصومین علیهم السلام
قرن هاست که شیعه صبر می کند؛ چقدر باید صبر کند؟ نمی دانیم؛ البته ان شاء الله امر فرج فردا باشد؛ ولی اگر کسی قدم در این میدان بگذارد، باید صبر و استقامت کند و در راهی که امام علیه السلام ایستاده است، بایستد که این کاری بسیار سخت است؛ این همان ابتلائی است که انسان به امام علیه السلام دارد و بر آن مجبور هم نیست و می تواند مسیر خود را جدا کند؛ ولی اگر جزو کسانی شدید که در امنیت اهل بیت علیهم السلام در امان هستید و در جایی که ایشان در خوف هستند، شما هم در خوف باشید، به فرموده حضرت آن گاه که جانتان به گلویتان رسید، می فهمید که این همراهی با ما و تحمل بلا چه فضیلتی داشته است.
با ورود به این جبهه باید نسبت به کل جبهه تاریخی امام علیه السلام حساس باشیم. در نهج البلاغه آمده است که شخصی خطاب به حضرت عرض کرد: ای کاش برادرم همراه ما بود و پیروزی شما را در جمل می دید؛ حضرت فرمودند: آیا دلش با ماست؟ عرض کرد: بله. فرمودند: پس او با ماست؛ زیرا اقوامی با ما هستند که هنوز به دنیا نیامده اند ولی دلشان با ماست و در غصه های ما شریک هستند؛ بنابراین اگر کسی در این وادی و میدان مبارزه سخت قدم گذاشت، باید محدودیت های آن را تحمل کند؛ این یک مبارزه تاریخی است که امام علیه السلام وارد آن شده و محور آن هستند؛ میدان درگیری امام علیه السلام، میدان یک روز و دو روزه و ده روزه نیست؛ حتی میدان کوفه و کربلای سال 61 هجری نیست؛ بلکه میدان درگیری کل تاریخ است و تاریخ را به دو جبهه تقسیم می کند؛ این همان عظمت و وسعت امام علیه السلام است.
بنابراین انسان هم می تواند همراه با امام علیه السلام بایستد، هم می تواند نایستد؛ اگر همراه امام علیه السلام نایستاد بسیاری از سختی های ظاهری را ندارد؛ ولی اگر ایستاد باید سختی های راه را تحمل کند؛ این همان نقطه ای است که صبر می طلبد؛ صبر کردن همراه با امام علیه السلام مهم ترین صبری است که باید در تاریخ داشته باشیم و پای امام علیه السلام بایستیم؛ البته ممکن است هر چه پیش برویم امتحان ها هم سخت تر شود و استقامت بیشتری بطلبد؛ کسانی که با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت کردند قدم به میدان امتحانی گذاشتند که هر روز سخت تر شد؛ امتحان آن ها در جمل سخت شد، در صفین سخت تر و در نهروان سخت تر و سخت تر شد. کسانی که در کنار امیرالمؤمنین علیه السلام ماندند و صبر کردند، اندک بودند؛ البته این خود امام علیه السلام است که به تدریج امتحان را سخت تر می کند؛ خود خدای متعال است که امتحان را سخت تر می کند تا صفوف کاملاً از یکدیگر جدا شده و صف بندی ها مشخص شود.
گفتیم که نبی اکرم صلی الله علیه و آله از خدای متعال خواستند که این بلا و واقعه برداشته شود؛ ولی خدای متعال فرمود: این بلا قطعی است. حضرت فرمودند: اگر خدا می خواست، همه امت را متحد و هدایت می کرد و مخالفین را رسوا می نمود؛ ولی اینجا دار دنیا و دار عمل است و دار مجازات در آخرت است؛ اینجاست که باید صف ها جدا شود؛ «وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى»(نجم/31)؛ البته در این میدان، کار اصلی را امام علیه السلام انجام می دهد و ما فقط باید در جبهه امام علیه السلام پایداری کنیم و در معیت با ایشان باشیم و بکوشیم که ابتلائات و سختی ها و دشواری های راه، ما را از امام علیه السلام جدا نکند.
چگونگی صبر همراه با امام علیه السلام و لوازم این همراهی
چگونه می توان از امام علیه السلام جدا نشد و چه عواملی انسان را از مسیر ائمه علیهم السلام جدا می کند؟ در این زمینه در روایات و آیات مانند به چند نکته اشاره شده است. براساس برخی از آیات سوره برائت، حضرت مأمور می شوند این درگیری را علنی کنند؛ «بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ»(توبه/1)؛ بدین ترتیب صف بندی ها شکل می گیرد و صف کفر و نفاق و ایمان از یکدیگر جدا می شوند؛ اینجاست که مؤمنین باید لوازم صف ایمان را دارا باشند که در این سوره به این لوازم پرداخته شده است؛ لوازمی مانند انفاق مالی، همراهی با نبی اکرم صلی الله علیه و آله، محبت و ... ؛ حال وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله وارد این درگیری عظیم می شوند چگونه می توان سختی های راه را تحمل کرد؟ سختی هایی که ممکن است هر روز هم سخت تر شوند؛ هرچه رشد بیشتر شود، خدای متعال امتحان را سخت تر می کند تا صف ها خالص تر و جداتر شوند؛ «وَ یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمیعاً فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ»(انفال/37)؛ همه خبائث روی هم متراکم می شوند و در تقسیم بندی خدای متعال، موطن کفار جهنم می شود و موطن مؤمنین بهشت.
اکنون سؤال این است که چگونه می توان همراه با امام علیه السلام صبر کرد؟ یکی از نکات مهم و قابل تأمل نکاتی است که در آیات مبارکه سوره طه بدان اشاره شد؛ «وَلا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى»(طه/131)؛ در درگیری بین جبهه ایمان و کفر در طول تاریخ، امکانات ظاهری در اختیار جبهه باطل بوده است؛ در طول تاریخ همه قارون ها و فرعون ها امکانات بسیار وسیعی داشته اند؛ در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باید [در سختی] پای دستور و مأموریت الهی بایستند؛ این آیه در سوره مبارکه طه آمده و در سوره حجر هم تکرار شده است؛ قرآن می فرماید: «وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِنْ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ * لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ»(حجر/87-88)؛ ما به گروه های مختلف از کفار ـ نه به یک صنف، بلکه به طوایف مختلف آن ها ـ [ از امکانات دنیا] داده ایم و آن ها را متمتع کرده ایم؛ شکوفه های دنیا برای آن ها باز می شود؛ قدرت، ثروت، موقعیت و رفاه ظاهری در اختیار آن هاست ولی شما چشم به آن ها ندوزید؛ با این وصف آیا وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله ـ که جبرائیل کلید همه گنج ها را برای او آورد و حضرت آن رد کردند ـ چشم به لقمه ای که خدا در سفره کفار گذاشته، دوخته است؟!! خیر؛ مسئله چیز دیگری است؛ شاید این مطلب را برای ما بیان می کنند؛ چون می دانستند که ما این [تفاوت] را تحمل نمی کنیم؛ در این امتحان سخت تا مقصد، سختی و فشار و ابتلائات سنگینی در راه است؛ در جبهه مقابل هم فتنه ها و امتحانات شکل دیگری دارد؛ آن ها غرق در خوشی ها هستند؛ حال مؤمنین چگونه صبر کنند و این بار را بکشند؟ قرآن کریم می فرماید: «وَلَوْلَا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ»(زخرف/33)؛ روایت معنا می کند که اگر نبود که همه، یک امت می شدند، مؤمنین ایمانشان را از دست می دادند؛ اگر نبود که شما تحمل نمی کردید، ما به آن هایی که کافر بالرحمان هستند، آن قدر می دادیم که سقف خانه هایشان را از نقره بسازند؛ ولی شما تحمل نمی کنید؛ شاید نکته این است که این وجود مقدس می بینند این کار بسیار سخت است؛ یعنی امت قرن ها باید صبر کند؛ امتحان سنگین است و تحمل نمی کنند؛ لذا ممکن است منظور حضرت این بوده که مؤمنین هم متمتع شوند؛ ولی خدای متعال می فرماید: به شکوفه های دنیایی که برای طوایف مختلف کفار قرار داده ایم، چشم ندوزید؛ این خطاب بیشتر متناسب با ماست. اگر خدا می فرماید: «زهره الحیاه الدنیا» منظور این نیست که فقط میکده های آن ها «زهره الحیاه الدنیا» است؛ بلکه باغ و بوستان و کاخ و دانشگاه و آکادمی و همه چیز آن ها همین گونه است؛ این ها شکوفه های دنیاست و راه به آخرت نمی برد. باید فهمید که این ها همه فتنه و امتحان است و خدا با کفار نسبتی ندارد و نخواسته که آن ها راحت باشند، یا آن ها را بیشتر دوست نداشته است. قرآن در این باره از زبان کفار چنین می فرماید: ما همان گونه که در دنیا وضع بهتری داریم، اگر آخرتی هم در پیش باشد، در آخرت هم وضعمان از دیگران بهتر است. در دوره کنونی نیز بسیاری از متفکرین غربی همین ادعا را دارند و معتقدند: هر کس دنیایش آبادتر است، آخرتش هم آبادتر است؛ البته مقصودشان از آبادانی، داشتن امکانات مادی است.
بصیرت در شناخت حقیقت امکانات مادی کفار، لازمه همراهی با امام علیه السلام
بنابراین برای همراهی با امام علیه السلام و ایستادن در کنار او باید بصیرت داشت؛ یکی از بصیرت هایی که قرآن به انسان می دهد، بصیرت چشم برداشتن از امکانات جبهه دشمن است؛ چرا که این بصیرت آن ها را فتنه و ابتلا معرفی می کند. انسان باید بفهمد که اولاً این امکانات و شکوفه های مادی فتنه هستند و ثانیاً رزق پروردگار، رزق خیر و بهتر است.
قرآن در ذکر داستان قارون می فرماید: آن قدر دارایی به قارون داده بودیم که حمل کلیدهای گنج ها و خزائنش یک فرد تنومند را خسته می کرد و به زحمت می انداخت؛ «فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ * وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ»(قصص/79-80)؛ او با زینت و تجملاتش بر قوم خود وارد می شد. اراده و خواست و اختیار کسانی که به دنبال حیات دنیا هستند، در حد دنیاست و بالاتر نمی رود؛ خدای متعال در سورة اعلی می فرماید: «بل توثرون الحیاه الدنیا و الآخره خیر و ابقی»؛ آن ها که فهمشان در حد دنیاست، اراده شان نیز در حد دنیاست و بیش از این رشد ندارند؛ این ها حظ و بهره قارون را می دیدند و می گفتند: او چه بهره واسعی دارد! مگر نعمت بد است؟ خدا این همه امکانات به او داده و مورد محبت خداست؛ ای کاش ما هم مثل قارون بودیم؛ قرآن می فرماید: ولی کسانی که خدا به آن ها علم داده بود، این چنین نبودند و پشت صحنه را می دیدند و می گفتند: ثوابی که خدا برای مؤمنین در نظر گرفته، هیچ ارتباطی با آنچه که به قارون داده است، ندارد. ماجرای قارون به جایی رسید که او امتحان شد و خدای متعال خودش و همه امکاناتش را در زمین فرو برد؛ نه کسی از مردم کمکش می کرد، نه خدا؛ کسانی که می گفتند ای کاش ما هم مثل قاون بودیم، وقتی این صحنه را دیدند، گفتند: رزق در دست خداست و نباید چشم به امکانات دوخت. اگر خدا بر ما منت نگذاشته بود و ما هم راه قارون را رفته بودیم، الان باید به جای او در زمین فرو می رفتیم؛ بنابراین گویا هیچ کافری به فلاح نمی رسد.
نوعی از پایداری این است که انسان چشم از تمتعات دنیایی بردارد که البته بسیار سخت است؛ انسان چگونه می تواند چشم از دنیای پر زرق و برق کفار بردارد و دلش به دنبال دنیا نباشد؛ بنابراین آن ثواب الهی فقط متعلق به صابرین است و غیرصابرین و آن ها که سختی های راه را تحمل نمی کنند و می خواهند به سرعت به دنیا برسند، از آن نعمت ها محروم می شوند؛ این حقیقت را اوتو العلم از قبل می دیدند و می گفتند: ثواب الهی بهتر است. اهل دنیا که دیدند قارون فرو رفت، فهمیدند که دنیا آنچنان هم خوب نیست.
یکی از نکات مهم در همراهی اولیای خدا، امتحان و فتنه آن هاست؛ «وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَه الْحَیَاةِ الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى»؛ پایان این فتنه معمولاً [برای کفار] سقوط و خسف و عذاب است. در سوره مبارکه توبه می فرماید: «فَلَا تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ»(توبه/55)؛ چشمتان را به امکاناتی که به آن ها داده ایم، ندوزید؛ خدای متعال آن ها را با مال و فرزند فراوان عذاب می کند و آن ها هم ایمانشان را بر سر همین امکانات از دست می دهند؛ آن ها به دنبال متاع دنیا هستند و از مسیر اولیای خدا علیهم السلام جدا می شوند؛ ولی کسانی که «اوتو العلم» هستند، حقیقت این فتنه را می بینند و می فهمند که این ها امتحانی بیش نیست و باید بایستند و صبر کنند تا جبهه حق به نتیجه برسد.
وانمود کردن توسعه غربی به عنوان راه سعادت بشر، بزرگ ترین مغالطه دنیای امروز
یکی از مغالطه های بسیار بزرگ در دوران جدید و همزمان با مطرح شدن ایده ترقی در غرب و جهانی شدن آن، این است که در فرهنگ عمومی بشر وانمود کرده اند راه سعادت بشر، همان راه ترقی و توسعه همه جانبه غربی است؛ این یک مغالطه صددرصد بزرگ است و این توسعه و ترقی به هیچ وجه موجب سعادت بشر نیست؛ بلکه همان متاع حیات الدنیا یا «زهره الحیاه الدنیا» می باشد. ما با تعالی و اقتدار جامعة مؤمنین و تمدن سازی مخالف نیستیم ولی آن شکوفه های دنیایی که در اختیار طوایف کفار جهان قرار گرفته و از هر سو غرق در آن هستند، نباید چشم مؤمنین را به سوی خود بکشد؛ و گرنه مسیر انسان از انبیا علیهم السلام جدا می شود و نمی توانند صبر کنند؛ اگر کسی دل در گرو آن تمتعات داشت با موسی علیه السلام درگیر می شود؛ اگر کسی گنج قارون بخواهد، نمی تواند کنار حضرت موسی علیه السلام باشد؛ پس این یک مغالطه بسیار بزرگی است که ادعا شود سعادت یعنی توسعه و ترقی؛ اصلاً این طور نیست! با آمدن اولین نشانه های پیری بر چهره، انسان غصه می خورد و بساط همه شادی های دنیایش برچیده می شود؛ این چه سعادتی است؟! انسانی که متعلق به دنیاست اگر همه دنیا را به او بدهند، وقتی مرگ اولین نشانه های خود را می فرستد، و چهره اش را نشان می دهد، او همه هستی اش را می بازد؛ این چه سعادتی است؟ سید الشهدا علیه السلام در یک بیان نورانی فرمودند: «فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَما»(9)؛ من مرگ را جز سعادت نمی بینم... البته باید فهمید که تلقی حضرت از موت چیست، که این همان بصیرت است.
نبی اکرم و اهل بیت ایشان صلوات الله علیهم اجمعین در یک طرف و جبهه باطل هم در طرف مقابل قرار دارند؛ درگیری آن ها نیز یک درگیری تاریخی است؛ جبهه دشمن در این جنگ تاریخی دارای شکوفه های دنیایی است؛ فراعنه تاریخ همیشه این گونه بوده اند؛ قوم موسای کلیم علیه السلام حتی لقمه ای برای خوردن نداشتند ولی فرعون اسراف می کرد؛ او و اطرافیانش غرق در نعمت های ظاهری بودند. اگر کسی فریب بخورد و نگاهش به گنج قارون باشد، طبیعی است که از موسی علیه السلام جدا و البته خسف خواهد شد؛ پس انسان باید بفهمد که این ها امتحان هستند و پایان این امتحان هم برای کفار خسف و عذاب است؛ «فَلَا تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاه الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ»؛ بنابراین اولاً نباید تصور کرد که خدا آن ها را دوست داشته و آن ها عزیزان خدا بوده اند؛ ثانیاً اگر انسان به آن رزق های بهتر توجه نکند، چشم به امکانات مادی می دوزد.
امیدواری به رزق های الهی که رزق بهتر و جاویدانند
حضرت در یکی از جنگ ها غنائم را تقسیم می کردند؛ انصار ناراحت شدند که چیزی برای ما نگذاشتید؛ حضرت فرمودند: خود من برای شما هستم؛ آیا من از شتر و اسب بهتر نیستم؟ آیا کسی که این رزق را نمی شناسد و برای او پیغمبر و شمشیر و زره و شتر و اسب تفاوتی ندارد، خسارت نمی کند؟ چه رزقی بهتر از خود حضرت؟ چه رزقی بهتر از همراه بودن با خدا و امام علیه السلام؟ در روایت فرمود: نعیم حقیقی چیزی نیست مگر ولایت ما؛ مگر همه بهشت و درجات آن نازله ولایت امام علیه السلام نیست؟ در مضمون روایات متعددی آمده است که نعمت های بهشتی نازله ولایت امام علیه السلام هستند؛ آیه «وَ طَلْحٍ مَّنضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَّمْدُودٍ * وَ مَاء مَّسْکُوبٍ * وَ فَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ * لَّا مَقْطُوعَةٍ و لَا مَمْنُوعَةٍ * وَ فُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ»(واقعه/28-34) نعمت های اصحاب یمین را در بهشت برمی شمرد؛ در آنجا آب جاری، میوه های فراوان و بی پایان و بی حد در اختیار بهشتیان است. روایت در این باره می فرماید: «إِنَّهُ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ النَّاس»(10)؛ این گونه که مردم و عوام خیال می کنند، نیست؛ مقصود امکانات امام علیه السلام و آنچه از مصدر جمال او صادر می شود، می باشد؛ این را چگونه باید معنا کرد؟ مرحوم مجلسی این آیه را در بحار به دو معنا بیان کرده اند: یکی اینکه غیر از بهشتی که در آخرت هست و در آن میوه های بهشتی و نهرهای جاری گسترده شده است، بهشت دیگری هم از تجلیات شئون امام علیه السلام وجود دارد. آنجا آب جاری و میوه های فراوان معنای دیگری می دهد؛ بلکه بالاتر از این، همه نعمت های بهشتی هم باطن ولایت امام علیه السلام هستند؛ پس اگر کسی با امام علیه السلام همراه بود، هم اکنون در بهشت است.
آیا می توان ولایت امام علیه السلام را با امکانات قارون مقایسه کرد؟ کسی که موسی علیه السلام را نمی شناسد با آنکه خدا او را به مردم داده است، موسی علیه السلام را رها کرده و در پی نعمت قارون است؛ ممکن است کسی این نعمت [همراهی با ولی خدا] را نشناسد؛ ولی این رزق رب است که هم بهتر، هم بالاتر است؛ فرمود: دنیا محیط ولایت ائمه جور است؛ «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * وَ الآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى»؛ همه گنج قارون دنیاست. حضرت فرمودند: «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوان»(عنکبوت/64)؛ آخرت محیط ولایت ماست و کسی که وارد این محیط شود، وارد دارالحیاه شده است؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ»(انفال/24)؛ پیامبر صلی الله علیه و آله می خواهد شما زنده باشید و به حیات طیبه برسید؛ انسان چرا در دنیا مثل مردار زندگی کند؟! این ها که مرده اند، مردار هستند و با مرده ها مأنوسند؛ آن ها مثل چارپایان در دنیا متمتع می شوند، نه مثل مؤمنین. انسان چگونه می تواند چشم به تمتع حیوانات بدوزد و سفره امیرالمؤمنین علیه السلام و این رزق خیر و باقی را که خدا برای انسان فراهم کرده، نبیند؛ کسانی هستند که موسای کلیم علیه السلام و بهشت و ملائکه ای را که با او هستند و درهای بهشتی را که با موسای کلیم علیه السلام به رویشان گشوده می شود، نمی بینند و فقط سختی های همراهی با او را می بینند؛ آن ها بهشتی را که در باطن این سختی هاست، نمی بینند؛ چون نمی توانند ببینند که خدا به جبهة مؤمنین چه نعمت هایی داده است؛ امثال سعید ابن عبدالله در امام حسین علیه السلام چه می دیدند که در نظرشان دنیا و همه امکاناتش [رنگ می باخت] و به حضرت عرضه می داشتند: ای کاش هزار بار ما را می کشتند؛ هزار بار هم که کشته شویم دست از شما برنمی داریم؛ زهیر در امام حسین علیه السلام چه می دید که وقتی حضرت فرمودند: بروید، زهیر خطاب به اصحاب گفت: اجازه می دهید از طرف شما جمله ای را به امام علیه السلام عرض کنم؟ او یک جمله شگفت انگیز به امام حسین علیه السلام گفته است؛ او به حضرت عرض کرد: اگر عمر دنیا جاودانه بود و کسی در دنیا نمی مرد، و اگر تلخکامی و پیری و غصه هم در دنیا نبود، و سراسر عمر ما عیش و جوانی بود، باز هم شهادت در رکاب شما را بر عیش جاودانه دنیا ترجیح می دادیم؛ او چه چیزی در امام حسین علیه السلام دیده است؟ چه احساسی از ایشان دارد که عمر و لذت جاودانه دنیا را به امام علیه السلام ترجیح نمی دهد؟ آنجا امیرالمؤمنین و سید الشهداء علیهما السلام و وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین هستند. جایگاه کسی که با امام علیه السلام و با بلای آن ها همراه می شود، بهشت است که فرمود: «ان الابرار لفی نعیم»؛ آیا ممکن است کسی این نعمت را ببیند و طالب گنج قارون باشد؟! کسی که دنبال گنج قارون است، نمی تواند با موسای کلیم علیه السلام همراه باشد؛ پس نباید برای رسیدن به دنیای خود ـ دنیایی که نمی دانیم چیست و معلوم نیست که به آن برسیم ـ نمی توان ارزش های الهی را کمرنگ کرد و دست از دین خدا برداشت؛ البته سختی وجود دارد و اگر کسی بخواهد در راه خدا بایستد، راه خدا سخت است، تا به نتیجه برسد؛ به همین دلیل آن ثواب الهی از آنِ صابرون است.
صبر مؤمنین بر امکانات مادی دشمنان و تردید نکردن در حقانیت جبهه حق
یکی از صبرهای مهم این است که انسان همه امکانات را در جبهه دشمن ببیند ولی تردید نکند؛ شیطان گاهی وسوسه می کند و در دل ما می گوید: اصلاً حق آن طرف است و اگر حق با جبهه انبیا و اولیا علیهم السلام است چرا همیشه سفره دشمنان آباد است و ما همیشه با مشکلات دست و پنجه نرم می کنیم و آن ها غرق در لذت های مادی هستند؟ گاهی نیز با اینکه انسان تردید نمی کند ولی دلش دنبال آن لذت هاست و می گوید: خدایا ما هم از آن لذت ها می خواهیم؛ البته آن لذت ها لوازمی دارد؛ کسی که چشمش را بر امام علیه السلام و هدایت او می بندد، سرگردان می شود؛ کسی که به دنبال متاع دنیاست، به خسف هم مبتلا می شود؛ پس [اگر متاع دنیا را می خواهید] پای خسف هم بایستد؛ چرا آدم نباید از ابتدا آن خسف و فنا را ببیند که به دنبال قارون برود؟ و وقتی قارون خسف شد بگوید: الحمدلله که ما جای او نیستیم و گرنه ما باید خسف می شدیم. این اقتدار مادی، شوکت مادی و بهجت های مادی، برچیدنی هستند؛ «أَ تُترْکُونَ فىِ مَا هَاهُنَا ءَامِنِینَ * فىِ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ نخَلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ»(شعراء/146-148)؛ آیا شما در این باغ ها می مانید؟ آیا این نخل هایی که شکوفه کرده، کاخ هایی که در کوه ها از سنگ ساخته اید، و باغ ها و چشمه سارها و نخلستان ها برای شما باقی می مانند؟ خیر؛ باقی نمی ماند؛ البته منظور این نیست که نباید به عمران و آبادانی دنیا پرداخت؛ نکته این است که معنی آبادانی دنیا چیست؟ چرا توسعه غربی را به آبادنی معنی می کنند؟! چرا توسعه به مفهوم مادی آن را به آباد کردن و عمران دنیا معنی می کنند؟!
بنابراین [چشم پوشی از شکوفه های دنیا در جبهه دشمن] یکی از بصیرت های مهمی است که قرآن و اهل بیت علیهم السلام در انسان ایجاد می کنند که البته شرط همراهی ما با اهل بیت علیهم السلام در این امتحان سنگین است؛ اگر این بصیرت در ما نباشد، نمی توانیم در این امتحان همراه با ائمه علیهم السلام بایستیم و صف خود را از ایشان جدا می کنیم؛ آن ها که به دنبال غنیمت بودند، از امام حسین علیه السلام جدا شدند؛ زیرا سرانجام همراهی با امام حسین علیه السلام شهادت و کشته شدن و کشتن است؛ البته «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ»(روم/60)؛ خدا یک وعده قطعی هم داده است؛ کسانی که کنار امام حسین علیه السلام خون دل خود را می دهند، رجعتی خواهند داشت؛ آن ها به دنیا بر می گردند و دوره ظهور و آبادانی عالم را می بینند.
پس می توان کنار امام علیه السلام ایستاد و بلائی را که بلای امام علیه السلام است، تحمل کرد؛ از سوی دیگر می توان صف خود را از ایشان جدا کرد و در صفین و جمل و نهروان و کربلا همراه حضرت نبود؛ در زیارت جامعه ائمه المؤمنین آمده است: «فَنَحْنُ نُشْهِدُ اللَّهَ اَنّا قَدْ شارَکْنا اَوْلِیآئَکُمْ وَاَنْصارَکُمُ الْمُتَقَدِّمینَ»(11)؛ ما با قلب هایمان کنار آن ها هستیم؛ ما کنار اولیائی هستیم که در صفین و نهروان و جمل و کربلا بودند؛ قلب ما همان جاست؛ برعکس می توان قلب و نیت خود را جدا کرد و از مسیر امام علیه السلام جدا شد. همچنان که عده ای در عاشورا به دنبال غنائم رفتند و راهشان از امام حسین علیه السلام جدا شد؛ راه غنائم راه دیگری است. اگر کسی شهادت در رکاب امام حسین علیه السلام را غنیمت و فوز عظیم نمی داند، و اسب و شتر و طلا و نقره را غنیمت می داند، در مسیر دیگری قدم گذاشته است؛ البته به دنبال این استقامت، وعده ای آمده است؛ «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»(اعراف/128)؛ پس این یکی از بصیرت هاست. بصیرت های دیگری هم وجود دارد که قرآن برای ایستادن انسان در این راه و تحمل بلای اولیای خدا به او داده است؛ روایتی از اسد بن شاذان واسطی در کافی نقل شده است که می فرماید: «أنَّ اللهَ جَلَّ ذِکرُهُ أخَذَ میثاقَ أولیائِنا عَلَی الصَّبر فی دَولَهِ الباطل»(12)؛ به حضرت امام رضا علیه السلام نامه نوشتم و از عثمانی های اهل واسط که به ما بسیار ظلم می کردند، شکایت کردم؛ حضرت با خط خود برای من توقیعی نوشتند: خدا از دوستان ما میثاق صبر گرفته است؛ اگر با ما هستید باید صبر کنید و صف خود را از آن ها جدا نمایید.
امام راحل(ره) می فرمودند: ما اگر از اسلام دست برداریم کسی با ما کاری ندارد؛ دلیل همه مشکلات ما این است که از اسلام دم می زنیم؛ ولی مگر می شود پای اسلام نایستاد؟! آن ها مگر با کشورهای دیگر معامله نمی کنند و هم داستان نیستند؟ ما هم می توانیم اسلام را معامله کنیم و کاری با اسلام و اولیای خدا علیهم السلام نداشته باشیم [تا دنیا با ما دشمنی نکند].
در دوران دولت باطل باید صبر کرد تا به پایان خودش برسد؛ بی تردید پایانی دارد؛ «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ کَفُورا»(انسان/24)؛ آن گاه که سید الخلق قیام می کند ـ که شاید اشاره به وجود مقدس امام زمان علیه السلام دارد ـ می گویند: «قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ»(یس/52)؛ این آیه ظاهراً اشاره به رجعت دارد؛ وقتی حضرت قیام می کنند همه کسانی که سختی ها را تحمل کرده اند، بر می خیرند؛ چون در رجعت، هم سران کفر بر می خیزند، هم مؤمنین کامل؛ در آن زمان انسان می بیند که «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیما»(احزاب/22)؛ [این وعده] هم در قیامت هست، هم در دنیا؛ بنابراین در دولت باطل باید صبر کرد؛ البته پایداری و استقامت در برابر دولت باطل، نیازمند بصیرت است. السلام علیک یا اباعبدالله...
پی نوشت ها:
(1) الأمالی (للطوسی)، النص، ص: 245
(2) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج36، ص: 56
(3) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج28، ص: 54
(4) تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج6، ص: 10
(5) کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص: 353
(6) إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، ج2، ص: 606
(7) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 48
(8) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 336
(9) تحف العقول، النص، ص: 245
(10) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج1، ص: 505
(11) المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: 299
(12) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج8، ص: 247 -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.