حاج منصور ارضی - شب چهارم ماه مبارک رمضان 95 - (تصویری)
دانلود مراسم مناجات شب چهارم ماه مبارک رمضان با نوای حاج منصور ارضی با حضور پرشور مردم مومن و شب زنده دار در مسجد ارک تهران
اشعار خوانده شده توسط حاج منصور ارضی در شب چهارم ماه مبارک رمضان
اشعار مناجاتی حاج منصور ارضی
آلوده دامن، خود را رساندم
بر روی شانه، بارم کشاندم
امّا همیشه، ردّم نکردی
من نامه خود، با گریه خواندم
یا ربی العفو
اصلاً ندارم، دیگر تواضع
کو بندگی و حال تضرع
در طول عمرم، کاری نکردم
دارم ولی من، از تو توقع
یا ربی العفو
سرخورده برگشت، عبد فراری
آورده ام بی تو، بد بیاری
در خانه بگذار، من هم بمانم
این بنده شاید، آمد به کاری
یا ربی العفو
دست گناهان، بالم گرفته است
اشکی ندارم، حالم گرفته است
مهدی که از من، دارد گلایه
انگار قلب، عالم گرفته است
یا ربی العفو
کار خرابم، بسته به مویی
باید چه کرد از، بی آبرویی
با روی بازت، گفتی بیایم
گفتم بیایم، من با چه رویی
یا ربی العفو
کو سر به زیری، کو سر به راهی
افتاده ام از، چاله به چاهی
حالا رسیدم ، در محضرت با
موی سفید و روی سیاهی
یا ربی العفو
ناز علی را، نوکر خریده
بارِ گدا را، حیدر خریده
با گریه عمری، شبهای جمعه
گفتم حسین و مادر خریده
یا ربی العفو
از خیمه میکرد، زینب نظاره
بر مادر خود، میکرد اشاره
می گفت مادر، گرچه میآمد
شمشیر و نیزه بر جسم پاره
مظلوم حسینم
حالا بریدم، من از حسین دل
آمد به مقتل، شمر سیه دل
او میدوید و من میدویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
مظلوم حسینم
-
اشعار خوانده شده توسط حاج منصور ارضی در شب چهارم ماه مبارک رمضان
اشعار مناجاتی حاج منصور ارضی
آلوده دامن، خود را رساندم
بر روی شانه، بارم کشاندم
امّا همیشه، ردّم نکردی
من نامه خود، با گریه خواندم
یا ربی العفو
اصلاً ندارم، دیگر تواضع
کو بندگی و حال تضرع
در طول عمرم، کاری نکردم
دارم ولی من، از تو توقع
یا ربی العفو
سرخورده برگشت، عبد فراری
آورده ام بی تو، بد بیاری
در خانه بگذار، من هم بمانم
این بنده شاید، آمد به کاری
یا ربی العفو
دست گناهان، بالم گرفته است
اشکی ندارم، حالم گرفته است
مهدی که از من، دارد گلایه
انگار قلب، عالم گرفته است
یا ربی العفو
کار خرابم، بسته به مویی
باید چه کرد از، بی آبرویی
با روی بازت، گفتی بیایم
گفتم بیایم، من با چه رویی
یا ربی العفو
کو سر به زیری، کو سر به راهی
افتاده ام از، چاله به چاهی
حالا رسیدم ، در محضرت با
موی سفید و روی سیاهی
یا ربی العفو
ناز علی را، نوکر خریده
بارِ گدا را، حیدر خریده
با گریه عمری، شبهای جمعه
گفتم حسین و مادر خریده
یا ربی العفو
از خیمه میکرد، زینب نظاره
بر مادر خود، میکرد اشاره
می گفت مادر، گرچه میآمد
شمشیر و نیزه بر جسم پاره
مظلوم حسینم
حالا بریدم، من از حسین دل
آمد به مقتل، شمر سیه دل
او میدوید و من میدویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
مظلوم حسینم
-
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.