دو اشکال اساسی ما در شیوه ی آموزش دین (کلیپ تصویری)
چرا آموزشهای دینی در مدرسه و دانشگاه باعث دینگریزی میشود؟ روش صحیح آموزش دین چیست؟
متن:
شیوۀ آموزش دادن دین در جامعۀ ما دچار یک سلسله اشکالات اساسی است که غالباً این اشکالات در انواع سطوح آموزش دین خودش را نشان میدهد. در شیوۀ رایج بهویژه برآمده از آموزههای حوزوی برای آموزش دین اینگونه است که علم کلام غلبه دارد. علم کلام میآید اثبات میکند خدا هست، معاد هست، اصل عقائد را برای انسان جا میاندازد. و معمولاً میخواهد نتیجه بگیرد یک کسی که اینگونه آموزش میدهد دین را، که چون خدا هست، چون فرموده است، تو باید تبعیّت بکنی و الّا دوزخ خواهی رفت.
اگر به همین منوال باید که من عرض کردم، طبیعتاً رو خیلیها اثر منفی میگذارد. جایگزیناش این است که ما بیاییم از نیاز انسان شروع کنیم. بگوییم ای انسان تو چه میخواهی؟ تو نیاز داری لذّت ببری. تو نیاز داری عمیقاً لذّت ببری. تو نیاز داری عاشق بشوی. تو نیاز داری عمیقاً عاشق بشوی. تو نیاز داری به معشوقت برسی. تو نیاز داری خوب و راحت و سریع به معشوق خودت و محبوب خودت برسی. ببین، از اینجا شروع کنیم آموزش دین را. چه اشکال دارد؟
اولِ آموزش دین که نباید گفت اصول دین چند تاست. اول آموزش دین باید گفت ای انسان تو چه هستی؟ در روایات ما هم هست فرمود: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فقد عَرَفَ رَبَّهُ». توضیح دادن دین را از نیاز انسان شروع نمیکنیم، از وجود خدا شروع میکنیم. خیلیها هم هستند که بیدار نمیشود حسّ احساس نیازشان به خدا. بعدش هم خصوصاً اگر شما بخواهی بهش بگویی که این خدا هست دستور هم داده جهنم هم دارد گوش ندهی میروی جهنم. خب همهاش احساس میکند زور داری میگویی دیگر. دین آموزش دادی اثر روانی طرز آموزش دینگریزی شده.
ما چهجوری واقعاً باید سراغ دین برویم؟ از کجا باید آغاز کنیم؟ یکیاش را عرض کردم نیاز بشر. خب نیاز بشر را چهجوری پیدا کنیم؟ آیا انسانها به همۀ نیازهای خودشان واقف هستند؟ یک، از همان نیازهایی که واقف هستند. دو، از نیازهایی که واقف نیستند. اول آن نیازها را بیدار میکنیم. خب عیبی ندارد، همین کار را میکنیم. اگر این کار را بکنیم دچار آسیبهای غربیها هم نمیشویم. غربیها چرا مقابله کردند با دین؟ دیدند دین نیازهایشان را پاسخ نمیدهد. سکولاریزم باب شد در انواع سطوح زندگی و در انواع سطوح معرفتی.
خب ما وقتی که از نیازهای انسان شروع کنیم غربیها هم گوش میدهند. میگوید باریکلا، باریکلا، چه من را میبینی قبل از اینکه خدا را ببینی. میگوییم بله خب! بله باید تو را ببینیم دیگر. تو خودت آینۀ تمامنمای خدا هستی! «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا». تو کتاب نوشته شدۀ توحید در وجودت هست! کار انبیاء «یُثیرُوا لَهُم دَفائِنَ العُقول» است دیگر. اینها میآیند دفائن عقول را دفینههای عقلی را درمیآورند. دین چیزی از بیرون به بشر اضافه نمیکند. «إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ» تو فقط یادآوری کننده هستی پیغمبر! آن انسان مخاطب تو همه چیز دارد! به خدا آنهایی که تحت تأثیر اومانیست هستند خوششان میآید از این حرفها؛ چه حرفهای تازهای میزنی! بله ادامه بده.
اشکال دیگری که در آموزشهای دینی ما عموماً وجود دارد اثبات میکنند خدا هست، توضیح نمیدهند خدا کیست. خب این خیلی بد است. مثل این میماند که یک جوانی میخواهد برود خواستگاری، ما ضرورت ازدواج را برایش جا بیندازیم. میگوید خب حالا مورد معرفی کن. میگوییم موردهای خوبی هم هستند کلاً. میگوید حالا من یک مورد پیدا کردم، این را میشود برای من تحقیق کنی؟ میگوید حالا تو این جزئیات من وارد نمیشوم. تو کلاً اصل ازدواج را بپذیر. میگوید بابا پذیرفتم، کشتی من را، خفه کردی من را، بس است. برو مورد برای من پیدا کن بعد این مورد را توضیح بده. من اصلاً اصل ازدواج را قبول نکردم، خوب است؟ یک مورد به من معرفی کن دل من را ببرد من خودم اصل ازدواج را برای خودم جا میاندازم.
در اصول عقائد هی اثبات میکند خدا هست. خب، کشتی ما را. بابا بگو خدا کیست؟ بگو خدا چیست؟ اوصاف خدا را بیان کن. آن دیگر اگر کسی بیاید جلویش بگوید خدا نیست بخواهد شک بیندازد تو دلش، یا بگوید خدا دو تاست، یا سه تا و نصفی است، یا یکی و نصفی است، آن خودش باهاش درگیر میشود. از این خدایی که دوست دارد، فطرتش بیدار شده، میگوید من هم یک همچین چیزی را دنبالش بودم دفاع خواهد کرد.
معاد را اثبات میکنند ولی توضیح نمیدهند آنجا چه خبر است. «لَهیَ الحَیَوان»؛ حیات آنجاست، زندگی آنجاست اصلش. شما آمار بگیرید، از همین جمعیت آمار بگیرید، تصوّر شما از بهشت چیه؟ من به شما عرض بکنم کاریکلماتورش را. میگوید آقا بهشت یک جای خوبی است. اولاً یکطرف نهر شیر است، یکطرف نهر عسل، از آن عسل و شیر قاطی میکنند فرشتهها، این میآورد عسل میدهد، آن میآورد شیر میدهد. خب دیگر چی؟ دیگر همین دیگر.
اگر ما بیاییم به جای اینکه صرفاً بگوییم خدا هست، بگوییم خدا کیست بهتر است. اگر بهجای اینکه صرفاً اثبات کنیم معاد هست، بگوییم آخرت چیست، زندگی در آخرت چگونه است که خستهکننده نیست، بهتر است. در قرآن کریم منابع اینگونه سخن گفتن فراوان است. قرآن خدانامه است. ولی برایت توضیح میدهد خدا کجا ناراحت میشود، کجاها خوشحال میشود؟ چیها را دوست دارد، به کیها نگاه میکند، با کیها حرف میزند، با کیها اصلاً حرف نمیزند؟ اصلاً سبک جواب دادنش با کیها چهجوری است؟ با اینها چهجوری برخورد میکند؟ با آنها چهجوری برخورد میکند. چقدر تکبّر دارد، چقدر مهربان است؟
این دو اشکال در شیوۀ سنّتی بیان دین. -
متن:
شیوۀ آموزش دادن دین در جامعۀ ما دچار یک سلسله اشکالات اساسی است که غالباً این اشکالات در انواع سطوح آموزش دین خودش را نشان میدهد. در شیوۀ رایج بهویژه برآمده از آموزههای حوزوی برای آموزش دین اینگونه است که علم کلام غلبه دارد. علم کلام میآید اثبات میکند خدا هست، معاد هست، اصل عقائد را برای انسان جا میاندازد. و معمولاً میخواهد نتیجه بگیرد یک کسی که اینگونه آموزش میدهد دین را، که چون خدا هست، چون فرموده است، تو باید تبعیّت بکنی و الّا دوزخ خواهی رفت.
اگر به همین منوال باید که من عرض کردم، طبیعتاً رو خیلیها اثر منفی میگذارد. جایگزیناش این است که ما بیاییم از نیاز انسان شروع کنیم. بگوییم ای انسان تو چه میخواهی؟ تو نیاز داری لذّت ببری. تو نیاز داری عمیقاً لذّت ببری. تو نیاز داری عاشق بشوی. تو نیاز داری عمیقاً عاشق بشوی. تو نیاز داری به معشوقت برسی. تو نیاز داری خوب و راحت و سریع به معشوق خودت و محبوب خودت برسی. ببین، از اینجا شروع کنیم آموزش دین را. چه اشکال دارد؟
اولِ آموزش دین که نباید گفت اصول دین چند تاست. اول آموزش دین باید گفت ای انسان تو چه هستی؟ در روایات ما هم هست فرمود: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فقد عَرَفَ رَبَّهُ». توضیح دادن دین را از نیاز انسان شروع نمیکنیم، از وجود خدا شروع میکنیم. خیلیها هم هستند که بیدار نمیشود حسّ احساس نیازشان به خدا. بعدش هم خصوصاً اگر شما بخواهی بهش بگویی که این خدا هست دستور هم داده جهنم هم دارد گوش ندهی میروی جهنم. خب همهاش احساس میکند زور داری میگویی دیگر. دین آموزش دادی اثر روانی طرز آموزش دینگریزی شده.
ما چهجوری واقعاً باید سراغ دین برویم؟ از کجا باید آغاز کنیم؟ یکیاش را عرض کردم نیاز بشر. خب نیاز بشر را چهجوری پیدا کنیم؟ آیا انسانها به همۀ نیازهای خودشان واقف هستند؟ یک، از همان نیازهایی که واقف هستند. دو، از نیازهایی که واقف نیستند. اول آن نیازها را بیدار میکنیم. خب عیبی ندارد، همین کار را میکنیم. اگر این کار را بکنیم دچار آسیبهای غربیها هم نمیشویم. غربیها چرا مقابله کردند با دین؟ دیدند دین نیازهایشان را پاسخ نمیدهد. سکولاریزم باب شد در انواع سطوح زندگی و در انواع سطوح معرفتی.
خب ما وقتی که از نیازهای انسان شروع کنیم غربیها هم گوش میدهند. میگوید باریکلا، باریکلا، چه من را میبینی قبل از اینکه خدا را ببینی. میگوییم بله خب! بله باید تو را ببینیم دیگر. تو خودت آینۀ تمامنمای خدا هستی! «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا». تو کتاب نوشته شدۀ توحید در وجودت هست! کار انبیاء «یُثیرُوا لَهُم دَفائِنَ العُقول» است دیگر. اینها میآیند دفائن عقول را دفینههای عقلی را درمیآورند. دین چیزی از بیرون به بشر اضافه نمیکند. «إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ» تو فقط یادآوری کننده هستی پیغمبر! آن انسان مخاطب تو همه چیز دارد! به خدا آنهایی که تحت تأثیر اومانیست هستند خوششان میآید از این حرفها؛ چه حرفهای تازهای میزنی! بله ادامه بده.
اشکال دیگری که در آموزشهای دینی ما عموماً وجود دارد اثبات میکنند خدا هست، توضیح نمیدهند خدا کیست. خب این خیلی بد است. مثل این میماند که یک جوانی میخواهد برود خواستگاری، ما ضرورت ازدواج را برایش جا بیندازیم. میگوید خب حالا مورد معرفی کن. میگوییم موردهای خوبی هم هستند کلاً. میگوید حالا من یک مورد پیدا کردم، این را میشود برای من تحقیق کنی؟ میگوید حالا تو این جزئیات من وارد نمیشوم. تو کلاً اصل ازدواج را بپذیر. میگوید بابا پذیرفتم، کشتی من را، خفه کردی من را، بس است. برو مورد برای من پیدا کن بعد این مورد را توضیح بده. من اصلاً اصل ازدواج را قبول نکردم، خوب است؟ یک مورد به من معرفی کن دل من را ببرد من خودم اصل ازدواج را برای خودم جا میاندازم.
در اصول عقائد هی اثبات میکند خدا هست. خب، کشتی ما را. بابا بگو خدا کیست؟ بگو خدا چیست؟ اوصاف خدا را بیان کن. آن دیگر اگر کسی بیاید جلویش بگوید خدا نیست بخواهد شک بیندازد تو دلش، یا بگوید خدا دو تاست، یا سه تا و نصفی است، یا یکی و نصفی است، آن خودش باهاش درگیر میشود. از این خدایی که دوست دارد، فطرتش بیدار شده، میگوید من هم یک همچین چیزی را دنبالش بودم دفاع خواهد کرد.
معاد را اثبات میکنند ولی توضیح نمیدهند آنجا چه خبر است. «لَهیَ الحَیَوان»؛ حیات آنجاست، زندگی آنجاست اصلش. شما آمار بگیرید، از همین جمعیت آمار بگیرید، تصوّر شما از بهشت چیه؟ من به شما عرض بکنم کاریکلماتورش را. میگوید آقا بهشت یک جای خوبی است. اولاً یکطرف نهر شیر است، یکطرف نهر عسل، از آن عسل و شیر قاطی میکنند فرشتهها، این میآورد عسل میدهد، آن میآورد شیر میدهد. خب دیگر چی؟ دیگر همین دیگر.
اگر ما بیاییم به جای اینکه صرفاً بگوییم خدا هست، بگوییم خدا کیست بهتر است. اگر بهجای اینکه صرفاً اثبات کنیم معاد هست، بگوییم آخرت چیست، زندگی در آخرت چگونه است که خستهکننده نیست، بهتر است. در قرآن کریم منابع اینگونه سخن گفتن فراوان است. قرآن خدانامه است. ولی برایت توضیح میدهد خدا کجا ناراحت میشود، کجاها خوشحال میشود؟ چیها را دوست دارد، به کیها نگاه میکند، با کیها حرف میزند، با کیها اصلاً حرف نمیزند؟ اصلاً سبک جواب دادنش با کیها چهجوری است؟ با اینها چهجوری برخورد میکند؟ با آنها چهجوری برخورد میکند. چقدر تکبّر دارد، چقدر مهربان است؟
این دو اشکال در شیوۀ سنّتی بیان دین. -
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.