نماهنگ| مهدی رسولی/اى نــور عئینـیــم! منــزل مبـــارک/همراه ترجمه فارسی
نماهنگ زیبای به مناسبت رسیدن مام محرم ایام سوگواری سرور آزادگان جهان امام حسین (ع) با نوای حاج مهدی رسولی تولید پرتال فرهنگی راسخون تقدیم عزاداران حسینی
متن نوحه اى نــور عئینـیــم! منــزل مبـــارک از مهدی رسولی
اى نــور عئینـیــم! منــزل مبـــارک
بـیکـس حسینیـم! منـزل مبـارک
چوخ اشک چشمین بنزتمه سئیله
یانـدێم منى گـل، یانـدێرمـا بئیلـه
دور بیـر آنـاوا خـوش گلـدین ائیله
اى نــور عـینیــم، منـــزل مبــارک
دینــدیــر منـــى، مــن زهـرا آنانم
بــو دینمــهمکـدن چـوخ بدگمانـم
سـن خـانـه صاحب، من میهمانم
اى نــور عینـــم منـــزل مبـــارک
(اى نور چشمانم! منزل مبارک / ای حسین بیکسم، منزل مبارک؛ اشک چشمانت را مانند سیل فرومَریز / سوختم از درد، بیا دیگر مسوزانم؛ برخیز و به مادرت خوش آمد بگو / اى نور چشمانم! منزل مبارک؛ با من سخن بگو، من مادرت زهرا هستم / به خاطر سخن نگفتنت نگرانم؛ تو صاحب خانهاى و من میهمانم / اى نور چشمانم! منزل مبارک)
شاعر در این ابیات، عواطف میان مادر و فرزند را در نهایت غمانگیزى و پر از احساس، با بهرهگیری از فرهنگ عامه، به شکل زیبایى به نظم کشیده است. مادر به منزل تازهی پسر آمده تا به او «مبارک باد» بگوید. در چنین مواقعی، وظیفهی فرزند استقبال و خوشآمدگویی است، اما فرزند را یاراى برخاستن و استقبال از مادر نیست.
باشینـــدی مشکـــات، آیــات نــــــوره
مطبـــخســرانــى دؤنــــدردى طـــوره
خـولــى اوتانمێـب، قوْیمــۇش تنـــوره
اى نـــور عینیـــــم! منــــزل مبــــــارک
لازیمدی یاتسێن بۆلبول گۇل اۆستـــه
تا سایه سالسێن گۆل بۆلبول اۆستـه
دور سینــهمــه گَل، یاتمـا کۆل اۆسته
اى نـــور عئینـیــــم! منــــزل مبـــارک
(پسرم! سرت روشناییبخش آیات سورهی نور است / به همین خاطر تنور را مبدل به کوه طور کرده است؛ با این همه، خولى شرم نکرد و سرت را در تنور گذاشت / اى نور چشمانم! منزل مبارک؛ رسم است بلبل روى گل مینشیند / تا گل به رویش سایه افکند؛ اینک به آغوشم بیا و خاکستر تنور را، مسکن خود مکن/ اى نور چشمانم! منزل مبارک)
صراف در نوحههایش از بازگو کردن ویژگیها و فضایل اهلبیت (علیهمالسلام) نیز غافل نمىماند. او در بیت اول، امام را روشناییبخش آیات قرآن میداند و در حقیقت برترى قرآن ناطق را بر قرآن صامت بیان مىکند. در بیت سوم و چهارم، از طبیعت ـ که در ادبیات آذربایجان بویژه در «بایاتى»ها و «اوخشاما»ها به وفور بدان اشاره مىشود ـ بهره جسته است. در بیت چهارم میگوید که فقط آغوش مادر سزاوار جای گرفتن، جگرگوشهی مادر است، نه خاکستر تنور
کسمیشدیم ایندى قان ایچره یانین
خشک ائیلهییردیم زولفیمله قانیـن
ناگــه یئتیشـــدى اؤز ســاربــانیـن
اى نــور عئینیــم! منـزل مبـــارک...
(کنار بدنِ غرق در خونت بودم / و با زلفانم، خون از رخت پاک مىکردم؛ ناگهان ساربان کاروانت از راه رسید / اى نور چشمانم! منزل مبارک)
شاعر در اینجا پردهی دیگرى از این مصیبت بزرگ را به تصویر مىکشد. پیکر غرق در خون و مادر دلخون و ساربان بىشرم و حیا و تداعى ماجراى انگشتری و انگشت بریده
دو. نوحهای که در پی میآید از میان نوحههای تاجالشعراء «یحیوی اردبیلی» (۱۲۸۰ـ ۱۳۵۸ ش)، از شاعران بزرگ مرثیهی ترکی انتخاب شده است. یحیوی، استاد تصویرپردازی است. تصویرپردازیهای او چنان زیباست که هر خوانندهای را مسحور خود میکند.
نوحه از زبان حضرت زینب (سلاماللهعلیها) خطاب به تن مجروح اباعبدالله (علیهالسلام) است.
یارالاریـــن آخـــــار قــانـــــى
ائـــدر گــۆلنـــار مئیــدانـــى
باجین قوربان باشین هانى؟
حسینیــم واى، حسینیم واى
خون از زخمهایت جارى است / و میدان را گلرنگ نموده است؛ خواهرت فدایت شود، سرت کجاست؟ / واى حسینم، واى حسینم)
سینهن اۆسته یاران چوْخدۇر
تمامـــى نئیـــزه و اوْخـــــدۇر
اؤپــهم بوســه یئرى یوخدور
حسینیـم واى، حسینیم واى
(حسین جان! سینهات پر از زخم است / تمامی زخمهاى تیر و نیزه است؛ از این رو جایى براى بوسه در بدنت نیست / واى حسینم، واى حسینم)
سۇسوز الده اؤلـهن قارداش
یارالـێ جـان وئـرن قــارداش
هانـى اوْل پیـرهـن قـارداش
حسینیم واى، حسینیم واى...
(اى برادری که با لب تشنه جان دادی/ ای برادری که با تن زخمی جان دادی؛ برادرم! کجاست آن پیراهنت / واى حسینم، واى حسینم)
گــرک قـان آغـلاسێــن زینـب
جهـانـى داغـلاسێــن زینــب
سنه یاس ساخلاسین زینب
حسینیم واى، حسینیم واى...
(زینب باید خون بگرید / و جهان را با سوز آهش بسوزاند؛ و برایت عزا به پا دارد / واى حسینم، واى حسینم)
بۇلـود تک دوْلمـایێــم، نئیلیــم
پـریشـان اوْلمــاییــم، نئیلیــم
آچێـب باش، یوْلمـاییم، نئیلیم
حسینیــم واى، حسینیـم واى
(اگر مانند ابر، بارانی نشوم، چه کنم؟ / اگر پریشان نشوم، چه کنم؛ چرا گیسوانم را پریشان نکُنم و موی نکَنم / واى حسینم، واى حسینم)
سه. نوحهی زیر، درد دل دردانهی سه سالهی امام، حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) در خرابه با حضرت زینب و نیز دیدن سر مبارک امام است. این نوحه سرودهی مرحوم استاد «رحیم منزوی اردبیلی» است. مرحوم منزوی دین بزرگی بر گردن شاعران و مداحان ترکزبان دارد. کمتر مداحی است که بارها از شعرهای این شاعر دلسوخته استفاده نکرده باشد. اشعار منزوی روان، بیتکلف و در عین حال پرمعنا و سوزناک است:
اى عمــه! منیـم کاش ائلـه امکانیــم اولئیــدى
سینهمـده بو باش، بیر گئجه مئهمانیم اولئیدى
اى کــاش بــۇنون ذکـرینى بیر آن ائشیدئیدیـم
بـۇ قانلێ دوْداقدان گئنــه قــرآن ائشیدئیـدیــم
هـر دم بـابـا جانیم چاغێریب، جان ائشیدئیدیم
قــوربان بابامین جان سسینه جانیم اولئیـدى
(اى عمه! کاش چنین امکانی برایم مهیا بود / که این سر، یک شب مهمان من بود؛ اى کاش حتی برای یک لحظه ذکر لب این سر را میشنیدم / و دوباره از این لب خونآلود، آوای قرآن را مىشنیدم؛ و پیوسته «بابا جانم» صدایش مىکردم و جان گفتن او را مىشنیدم / آنگاه این جان من فداى صداى جان گفتنش مىشد)
اوّلــده گــرک باوریمـــى محکـــم ائـدئیــدیــم
پیشــوازه قاچێــب گؤزلـریمـى پُرنم ائدئیدیـم
گؤزیاشلاریمى جمع ائلهییب مرهم ائدئیدیـم
الــده یارالــى لبلــهره درمــانیــــم اولئیـــدى
(براى این که او را مهمان کنم، باید ابتدا عزمم را جزم میکردم / و چشمانم را به پیشواز وى پراشک مىنمودم؛ سپس اشک چشمم را جمع کرده، مرهمى فراهم میکردم / تا در دستانم برای لبهاى زخمدیده درمانی داشته باشم)
بیلسئیـدیم اگر، اشکیمـى یوللاره سپهردیــم
گلسئیــدى آیاغیلــه آیــاق ردّیـــن اؤپـهردیــم
فرشیم یوْخودو زولفومو توْپراغه دؤشهردیــم
ویــرانه ائــویــم لاییـــق مهمـــانیم اولئیـــدى
(اگر از خبر آمدن نگارم آگاه مىشدم، اشکم را به راهش میپاشیدم / اگر میآمد، ردّ پاهایش را مىبوسیدم؛ اگر فرشی نداشتم، زلفم را بر روی خاک میگستردم / کاش خانهی ویرانم لایق مهمانم بود)
منزوی در این ابیات بهخوبی توانسته است آداب و رسوم مهمانداری را از زبان دختری سه ساله که شدیداً مشتاق دیدار پدر است، بازگو کند.
دۇتـدو بـو گئجــه اوّل شبــدن منـــى غفلــت
گؤى اهلینى دعـوت ائلهیـم اولمادى فرصت
دوتسئیدیم عزا من بو باشین شأنینه نسبت
جئبریل گـرک بــو گئجــه دربـانیــم اولئیــدى -
متن نوحه اى نــور عئینـیــم! منــزل مبـــارک از مهدی رسولی
اى نــور عئینـیــم! منــزل مبـــارک
بـیکـس حسینیـم! منـزل مبـارک
چوخ اشک چشمین بنزتمه سئیله
یانـدێم منى گـل، یانـدێرمـا بئیلـه
دور بیـر آنـاوا خـوش گلـدین ائیله
اى نــور عـینیــم، منـــزل مبــارک
دینــدیــر منـــى، مــن زهـرا آنانم
بــو دینمــهمکـدن چـوخ بدگمانـم
سـن خـانـه صاحب، من میهمانم
اى نــور عینـــم منـــزل مبـــارک
(اى نور چشمانم! منزل مبارک / ای حسین بیکسم، منزل مبارک؛ اشک چشمانت را مانند سیل فرومَریز / سوختم از درد، بیا دیگر مسوزانم؛ برخیز و به مادرت خوش آمد بگو / اى نور چشمانم! منزل مبارک؛ با من سخن بگو، من مادرت زهرا هستم / به خاطر سخن نگفتنت نگرانم؛ تو صاحب خانهاى و من میهمانم / اى نور چشمانم! منزل مبارک)
شاعر در این ابیات، عواطف میان مادر و فرزند را در نهایت غمانگیزى و پر از احساس، با بهرهگیری از فرهنگ عامه، به شکل زیبایى به نظم کشیده است. مادر به منزل تازهی پسر آمده تا به او «مبارک باد» بگوید. در چنین مواقعی، وظیفهی فرزند استقبال و خوشآمدگویی است، اما فرزند را یاراى برخاستن و استقبال از مادر نیست.
باشینـــدی مشکـــات، آیــات نــــــوره
مطبـــخســرانــى دؤنــــدردى طـــوره
خـولــى اوتانمێـب، قوْیمــۇش تنـــوره
اى نـــور عینیـــــم! منــــزل مبــــــارک
لازیمدی یاتسێن بۆلبول گۇل اۆستـــه
تا سایه سالسێن گۆل بۆلبول اۆستـه
دور سینــهمــه گَل، یاتمـا کۆل اۆسته
اى نـــور عئینـیــــم! منــــزل مبـــارک
(پسرم! سرت روشناییبخش آیات سورهی نور است / به همین خاطر تنور را مبدل به کوه طور کرده است؛ با این همه، خولى شرم نکرد و سرت را در تنور گذاشت / اى نور چشمانم! منزل مبارک؛ رسم است بلبل روى گل مینشیند / تا گل به رویش سایه افکند؛ اینک به آغوشم بیا و خاکستر تنور را، مسکن خود مکن/ اى نور چشمانم! منزل مبارک)
صراف در نوحههایش از بازگو کردن ویژگیها و فضایل اهلبیت (علیهمالسلام) نیز غافل نمىماند. او در بیت اول، امام را روشناییبخش آیات قرآن میداند و در حقیقت برترى قرآن ناطق را بر قرآن صامت بیان مىکند. در بیت سوم و چهارم، از طبیعت ـ که در ادبیات آذربایجان بویژه در «بایاتى»ها و «اوخشاما»ها به وفور بدان اشاره مىشود ـ بهره جسته است. در بیت چهارم میگوید که فقط آغوش مادر سزاوار جای گرفتن، جگرگوشهی مادر است، نه خاکستر تنور
کسمیشدیم ایندى قان ایچره یانین
خشک ائیلهییردیم زولفیمله قانیـن
ناگــه یئتیشـــدى اؤز ســاربــانیـن
اى نــور عئینیــم! منـزل مبـــارک...
(کنار بدنِ غرق در خونت بودم / و با زلفانم، خون از رخت پاک مىکردم؛ ناگهان ساربان کاروانت از راه رسید / اى نور چشمانم! منزل مبارک)
شاعر در اینجا پردهی دیگرى از این مصیبت بزرگ را به تصویر مىکشد. پیکر غرق در خون و مادر دلخون و ساربان بىشرم و حیا و تداعى ماجراى انگشتری و انگشت بریده
دو. نوحهای که در پی میآید از میان نوحههای تاجالشعراء «یحیوی اردبیلی» (۱۲۸۰ـ ۱۳۵۸ ش)، از شاعران بزرگ مرثیهی ترکی انتخاب شده است. یحیوی، استاد تصویرپردازی است. تصویرپردازیهای او چنان زیباست که هر خوانندهای را مسحور خود میکند.
نوحه از زبان حضرت زینب (سلاماللهعلیها) خطاب به تن مجروح اباعبدالله (علیهالسلام) است.
یارالاریـــن آخـــــار قــانـــــى
ائـــدر گــۆلنـــار مئیــدانـــى
باجین قوربان باشین هانى؟
حسینیــم واى، حسینیم واى
خون از زخمهایت جارى است / و میدان را گلرنگ نموده است؛ خواهرت فدایت شود، سرت کجاست؟ / واى حسینم، واى حسینم)
سینهن اۆسته یاران چوْخدۇر
تمامـــى نئیـــزه و اوْخـــــدۇر
اؤپــهم بوســه یئرى یوخدور
حسینیـم واى، حسینیم واى
(حسین جان! سینهات پر از زخم است / تمامی زخمهاى تیر و نیزه است؛ از این رو جایى براى بوسه در بدنت نیست / واى حسینم، واى حسینم)
سۇسوز الده اؤلـهن قارداش
یارالـێ جـان وئـرن قــارداش
هانـى اوْل پیـرهـن قـارداش
حسینیم واى، حسینیم واى...
(اى برادری که با لب تشنه جان دادی/ ای برادری که با تن زخمی جان دادی؛ برادرم! کجاست آن پیراهنت / واى حسینم، واى حسینم)
گــرک قـان آغـلاسێــن زینـب
جهـانـى داغـلاسێــن زینــب
سنه یاس ساخلاسین زینب
حسینیم واى، حسینیم واى...
(زینب باید خون بگرید / و جهان را با سوز آهش بسوزاند؛ و برایت عزا به پا دارد / واى حسینم، واى حسینم)
بۇلـود تک دوْلمـایێــم، نئیلیــم
پـریشـان اوْلمــاییــم، نئیلیــم
آچێـب باش، یوْلمـاییم، نئیلیم
حسینیــم واى، حسینیـم واى
(اگر مانند ابر، بارانی نشوم، چه کنم؟ / اگر پریشان نشوم، چه کنم؛ چرا گیسوانم را پریشان نکُنم و موی نکَنم / واى حسینم، واى حسینم)
سه. نوحهی زیر، درد دل دردانهی سه سالهی امام، حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) در خرابه با حضرت زینب و نیز دیدن سر مبارک امام است. این نوحه سرودهی مرحوم استاد «رحیم منزوی اردبیلی» است. مرحوم منزوی دین بزرگی بر گردن شاعران و مداحان ترکزبان دارد. کمتر مداحی است که بارها از شعرهای این شاعر دلسوخته استفاده نکرده باشد. اشعار منزوی روان، بیتکلف و در عین حال پرمعنا و سوزناک است:
اى عمــه! منیـم کاش ائلـه امکانیــم اولئیــدى
سینهمـده بو باش، بیر گئجه مئهمانیم اولئیدى
اى کــاش بــۇنون ذکـرینى بیر آن ائشیدئیدیـم
بـۇ قانلێ دوْداقدان گئنــه قــرآن ائشیدئیـدیــم
هـر دم بـابـا جانیم چاغێریب، جان ائشیدئیدیم
قــوربان بابامین جان سسینه جانیم اولئیـدى
(اى عمه! کاش چنین امکانی برایم مهیا بود / که این سر، یک شب مهمان من بود؛ اى کاش حتی برای یک لحظه ذکر لب این سر را میشنیدم / و دوباره از این لب خونآلود، آوای قرآن را مىشنیدم؛ و پیوسته «بابا جانم» صدایش مىکردم و جان گفتن او را مىشنیدم / آنگاه این جان من فداى صداى جان گفتنش مىشد)
اوّلــده گــرک باوریمـــى محکـــم ائـدئیــدیــم
پیشــوازه قاچێــب گؤزلـریمـى پُرنم ائدئیدیـم
گؤزیاشلاریمى جمع ائلهییب مرهم ائدئیدیـم
الــده یارالــى لبلــهره درمــانیــــم اولئیـــدى
(براى این که او را مهمان کنم، باید ابتدا عزمم را جزم میکردم / و چشمانم را به پیشواز وى پراشک مىنمودم؛ سپس اشک چشمم را جمع کرده، مرهمى فراهم میکردم / تا در دستانم برای لبهاى زخمدیده درمانی داشته باشم)
بیلسئیـدیم اگر، اشکیمـى یوللاره سپهردیــم
گلسئیــدى آیاغیلــه آیــاق ردّیـــن اؤپـهردیــم
فرشیم یوْخودو زولفومو توْپراغه دؤشهردیــم
ویــرانه ائــویــم لاییـــق مهمـــانیم اولئیـــدى
(اگر از خبر آمدن نگارم آگاه مىشدم، اشکم را به راهش میپاشیدم / اگر میآمد، ردّ پاهایش را مىبوسیدم؛ اگر فرشی نداشتم، زلفم را بر روی خاک میگستردم / کاش خانهی ویرانم لایق مهمانم بود)
منزوی در این ابیات بهخوبی توانسته است آداب و رسوم مهمانداری را از زبان دختری سه ساله که شدیداً مشتاق دیدار پدر است، بازگو کند.
دۇتـدو بـو گئجــه اوّل شبــدن منـــى غفلــت
گؤى اهلینى دعـوت ائلهیـم اولمادى فرصت
دوتسئیدیم عزا من بو باشین شأنینه نسبت
جئبریل گـرک بــو گئجــه دربـانیــم اولئیــدى -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.