من تبرک شدم؛ خاطره دلنشین از یک دیدار رویایی
سال 1398
کنکور
دفاع مقدس
خاطرات
شهدا
خاطرات دفاع مقدس
کرمانشاه
شهید
دیدار رهبری
بابا
مقام معظم رهبرى
رهبر انقلاب ۲۶ مهرماه ۹۰ و در شب هشتم از اقامتشان در کرمانشاه، در منازل دو خانوادهی شهید کرمانشاهی حضور پیدا کردند.
هنگامی که ایشان در منزل شهدا حضور داشتند، مردم کوچههای اطراف مطلع شدند و در کوچه تجمع کردند.
حالا و پس از خروج ایشان از منزل خانوادهی شهید، همان جلوی در، دختر جوانی همینطور که اشک میریزد بلند میگوید: «آقا جون! هزارتا صلوات نذر کرده بودم که شما رو ببینم. این لباس بابامه. شهید شده. آقا تبرکش کنید. بعد از هفت سال این پیرهنش رو برام آوردن...» و گریه امانش نمیدهد.
رهبر از محافظها میخواهد که لباس را بیاورند و دعایی بر آن میخوانند و میگویند: «من تبرک میشم با این». دختر لباس را میگیرد و نذرش را با اولین صلوات شروع میکند، اما بهخاطر گریه نفسش میگیرد و نمیتواند ادامه دهد و فقط زیرلب میگوید خدایا شکرت! -
هنگامی که ایشان در منزل شهدا حضور داشتند، مردم کوچههای اطراف مطلع شدند و در کوچه تجمع کردند.
حالا و پس از خروج ایشان از منزل خانوادهی شهید، همان جلوی در، دختر جوانی همینطور که اشک میریزد بلند میگوید: «آقا جون! هزارتا صلوات نذر کرده بودم که شما رو ببینم. این لباس بابامه. شهید شده. آقا تبرکش کنید. بعد از هفت سال این پیرهنش رو برام آوردن...» و گریه امانش نمیدهد.
رهبر از محافظها میخواهد که لباس را بیاورند و دعایی بر آن میخوانند و میگویند: «من تبرک میشم با این». دختر لباس را میگیرد و نذرش را با اولین صلوات شروع میکند، اما بهخاطر گریه نفسش میگیرد و نمیتواند ادامه دهد و فقط زیرلب میگوید خدایا شکرت! -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.