سخن آوا | پاک زندگی کن (استاد عالی)
یک مرتبه که شیخ مرتضی زاهد (اعلی الله مقامه) ظاهراً قبل از اذان صبح، به مسجد رفته بود، دزدی وارد خانهی ایشان می شود، نگاه میکند میبیند چیزی در خانهی این بنده خدا نیست، یک قالیچهای دید چشم او را گرفت.
این قالیچه را لوله کرد برداشت آمد بیرون.
دقایقی از اذان صبح گذشته بود و نماز صبح هم تمام شده بود. دزد در حیاط را که باز کرد تا بیرون بیاید با خودِ آقا شیخ مرتضی زاهد مواجه شد، آقا تا او را دید گفت: سلام علیکم؛ خیلی خوش آمدی، مهمان هستی، مهمان حبیب خدا است، آن هم مهمانی که با پای مبارک خود وارد خانهی آدم شده باشد. خیلی خوش آمدی برویم داخل... -
این قالیچه را لوله کرد برداشت آمد بیرون.
دقایقی از اذان صبح گذشته بود و نماز صبح هم تمام شده بود. دزد در حیاط را که باز کرد تا بیرون بیاید با خودِ آقا شیخ مرتضی زاهد مواجه شد، آقا تا او را دید گفت: سلام علیکم؛ خیلی خوش آمدی، مهمان هستی، مهمان حبیب خدا است، آن هم مهمانی که با پای مبارک خود وارد خانهی آدم شده باشد. خیلی خوش آمدی برویم داخل... -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.