تصنیف «شوق دیدار»/ مهرداد کاظمی
تصنیفی با خوانندگی مهرداد کاظمی شعری از شمس مغربی
دل به سودای تو بستیم خدا میداند
وز مه و مهر گسستیم خدا میداند
ستم عشق تو هر چند کشیدیم به جان
ز آرزویت ننشستیم خدا میداند
با غم عشق تو عهدی که ببستیم نخست
بر همانیم که بستیم خدا میداند
خاستیم از سر شادی و غم هر دو جهان
با غمت خوش بنشستیم خدا میداند
به امیدی که گشاید ز وصال تو دری
در دل بر همه بستیم خدا میداند
دیده پر خون و دل آتشکده و جان بر کف
روز و شب جز تو نجستیم خدا میداند
شمس مغربی
مژده ای عاشقان که یار آمد
مرحبا مرحبا نگار آمد
دل شیدای بی قراران را
صبر و آرامش و قرار آمد
پای کوبید دست افشانید
که بزم آن یگانه یار آمد
بگشایید چین غم ز جبین
کین چنین یار غمگسار آمد -
دل به سودای تو بستیم خدا میداند
وز مه و مهر گسستیم خدا میداند
ستم عشق تو هر چند کشیدیم به جان
ز آرزویت ننشستیم خدا میداند
با غم عشق تو عهدی که ببستیم نخست
بر همانیم که بستیم خدا میداند
خاستیم از سر شادی و غم هر دو جهان
با غمت خوش بنشستیم خدا میداند
به امیدی که گشاید ز وصال تو دری
در دل بر همه بستیم خدا میداند
دیده پر خون و دل آتشکده و جان بر کف
روز و شب جز تو نجستیم خدا میداند
شمس مغربی
مژده ای عاشقان که یار آمد
مرحبا مرحبا نگار آمد
دل شیدای بی قراران را
صبر و آرامش و قرار آمد
پای کوبید دست افشانید
که بزم آن یگانه یار آمد
بگشایید چین غم ز جبین
کین چنین یار غمگسار آمد -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.