ترانه «زندان شب یلدا»/ وحید تاج
ترانه «زندان شب یلدا»
شاعر: شفیعی کدکنی
خواننده: وحید تاج
وه چه بیگانه گذشتی نه کلامی نه سلامی نه نگاهی به نویدی نه امیدی به پیامی رفتی آن گونه که نشناختم از فرط لطافت کاین تویی یا که خیال است، از این هر دو کدامی؟ روزگاری شد و گفتم که شد آن مستیِ دیرین باز دیدم که همان باده ی جامی و مدامی همه شوری و نشاطی، همه عشقی و امیدی همه سِحری و فسونی، همه نازی و خرامی آفتابِ منی افسوس که گرمی دِه غیری! بامدادِ منی ای وای که روشنگرِ شامی! خفته بودم که خیالِ تو، به دیدارِ من آمد کاش آن دولتِ بیدارِ مرا بود دوامی! -
شاعر: شفیعی کدکنی
خواننده: وحید تاج
وه چه بیگانه گذشتی نه کلامی نه سلامی نه نگاهی به نویدی نه امیدی به پیامی رفتی آن گونه که نشناختم از فرط لطافت کاین تویی یا که خیال است، از این هر دو کدامی؟ روزگاری شد و گفتم که شد آن مستیِ دیرین باز دیدم که همان باده ی جامی و مدامی همه شوری و نشاطی، همه عشقی و امیدی همه سِحری و فسونی، همه نازی و خرامی آفتابِ منی افسوس که گرمی دِه غیری! بامدادِ منی ای وای که روشنگرِ شامی! خفته بودم که خیالِ تو، به دیدارِ من آمد کاش آن دولتِ بیدارِ مرا بود دوامی! -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.