با خودت حرف بزن!
متن:
خداوند متعال سفارش میکند به انسانها که شما انگار دو تا هستید. یک نفر نیستید. بنشینید خودتان با خودتان حرف بزنید. با خودمان بنشینیم حرف بزنیم!
توی ادارۀ آگاهی چیکار میکنند دزدها را؟ مینشینند باهاش مذاکره میکنند، گفتگو میکنند، مُقور میآورندش. توی روایات هست همین جوری بنشین با خودت حرف بزن. برای چی؟ برای اینکه چیزی قایم نکند. مثلاً چهجوری؟ اگر کسی ناراحت بود بنشیند با خودش حرف بزند، بگوید چِته؟ چرا ناراحت هستی؟ میگوید خب ناراحتم دیگر! نه خب برای چی ناراحت هستی؟ بگو. میگوید که خانه ندارم، اعصابم خرد است، الان نزدیک است جابجا بشوم، اجاره خانه را میخواهد ببرد بالا، آخر ما کِی خانهدار میشویم؟ هر چی فکر میکنم چی نمیشود. مسئلهام این است. خب خانه برای چی میخواهی؟ خب خانه میخواهم دیگر! بگو حرف بزن، بنا شد ما حرف بزنیم. مگر ندیدی فلانی گفتش که باید حرف بزنیم با هم؟ خانه برای چی میخواهی؟!
خب همه خانه میخواهند! خب همه خانه برای چی میخواهند؟ برای اینکه میخواهم اعصابم توی جابجاییها خرد نشود، فقیرتر نشوم! خب حالا فقیرتر نشدی اعصابت خردتر نشود بعد مثلاً خانه بهت بدهند گیر بیاوری، بعد چه اتفاقی میافتد؟! خب خیالم راحت میشود! پس راحتی میخواهی؟ آره. خب اگر راحتی بهش رسیدی بدون خانه چی؟ نمیشود بدون خانه! حالا اگر رسیدی چی؟ چهجوری میشود؟! مثلاً یک کسی بیاید چک بدهد بگوید ماهی صد میلیون تومان میتوانی از این اجاره خانه برداشت کنی. آنوقت راحت میشوی دیگر. آره خب راحت میشوم. پس خانه نمیخواهی راحتی میخواهی. خب آن چک را بده!
ببین تو بنا شد بفهمی که راحتی میخواهی. دیگر چی میخواهی؟ راحتی از هر طریقی آمد. حالا تو مستأجر باشی یک جای خراب خروب داشته باشی ولی یک فرشتۀ فوقالعاده الهی توی خانه باشد، عشقت باشد، دیگر خیلی شاد باشی، او گوهر تابناک چی باشد، یک پسر کوچولو، یک دختر کوچولویی که اینها اول بشوند دو سال دیگر غوغا کنند توی جهان، باز هم خانه میخواهی؟ نه خب آن باشد. پس تو یک چیزی میخواهی که آرام بشوی، یا راحتی میخواهی. خانه نمیخواهی. خوبی را از ته دل خودش بکش بیرون، بعد بدیها را، چرا ناراحت هستی؟ فلانی از ما زد جلو توی اداره اصلاً حال ما گرفته شد، اصلاً کلّی بیاعتبار شدیم. ادارۀتان چند نفر است؟ هزار نفر. اگر مثلاً یک روزی هزار نفر وایستند کف بزنند کِیف میکنی ها! آره به خدا! اصلاً آن هم بزنی جلو اصلاً آن را اخراج کنند رقیب ما را، ما اصلاً برویم بالا.
با هزار نفر سیر میشوی؟ خب بله دیگر! یعنی هزار نفر بس است؟ دیگر حالا خوب است دیگر. یعنی هزار نفر بس است. دیگر حالا فعلاً. بعدش میدانی هزار نفر از چشمت میافتد دنبال این هستی که یک صدهزار نفر برایت کف بزنند دیگر کِیف نمیکنی؟ بعد کمکم میگویی یک میلیارد نفر برایت کف بزنند چی؟ اوّلش کف میکند خودت، خودت کف میکند. بعد بگو یک کمی نگهاش دارد، بگو حالا بعدش چی میشود؟! بعد میتوانی مُقور بیاوریاش ببریاش، بگویی حالا مثلاً یک میلیارد نفر کف بزنند، امام زمان تا تو را دید رویش را برگرداند. کی میماند برایت؟ کجا کیف میخواهی بکنی باهاش؟
یک دفعه میبینی از آن کف زدن هزار نفر رد شد. فدایت بشوم باید وقت بگذاری با خودت صحبت بکنی، این کار عجیب غریب را اهلبیت فرمودند هر کی هر روز انجام ندهد از ما نیست. هر کسی وقت برای محاسبۀ نفس بگذارد. میفرماید «مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَمَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ»؛ هر کی محاسبۀ نفس کند برده. یعنی چی؟ آخر من که کاری نکردم، من فقط نشستم فهمیدم چه مرضهایی دارم، چه حرفهایی خوبی دارم. خب همین فهرست میبری! اصلاً نمیخواهد کاری بکنی! همینها! میبری! رَبِحَ، سود میکنی. کاری نکردی که! فقط چک کردی یکبار. این وقتی که عیبها را بفهمی بدیها را بفهمد خوبیها را بفهمد یک دفعهای بدها کم میشوند خوبیها زیاد میشوند. این خاصیت عجیبی دارد.
هر کسی باید با خودش صحبت کند تا ببیند چی قایم کرده. باید حرف بزنی با خودت، حرفهای خوب دل خودت را بکشی بیرون. حرفهای بد دل خودت هم بکشی بیرون. با خودمان بنشینیم حرف بزنیم! -
خداوند متعال سفارش میکند به انسانها که شما انگار دو تا هستید. یک نفر نیستید. بنشینید خودتان با خودتان حرف بزنید. با خودمان بنشینیم حرف بزنیم!
توی ادارۀ آگاهی چیکار میکنند دزدها را؟ مینشینند باهاش مذاکره میکنند، گفتگو میکنند، مُقور میآورندش. توی روایات هست همین جوری بنشین با خودت حرف بزن. برای چی؟ برای اینکه چیزی قایم نکند. مثلاً چهجوری؟ اگر کسی ناراحت بود بنشیند با خودش حرف بزند، بگوید چِته؟ چرا ناراحت هستی؟ میگوید خب ناراحتم دیگر! نه خب برای چی ناراحت هستی؟ بگو. میگوید که خانه ندارم، اعصابم خرد است، الان نزدیک است جابجا بشوم، اجاره خانه را میخواهد ببرد بالا، آخر ما کِی خانهدار میشویم؟ هر چی فکر میکنم چی نمیشود. مسئلهام این است. خب خانه برای چی میخواهی؟ خب خانه میخواهم دیگر! بگو حرف بزن، بنا شد ما حرف بزنیم. مگر ندیدی فلانی گفتش که باید حرف بزنیم با هم؟ خانه برای چی میخواهی؟!
خب همه خانه میخواهند! خب همه خانه برای چی میخواهند؟ برای اینکه میخواهم اعصابم توی جابجاییها خرد نشود، فقیرتر نشوم! خب حالا فقیرتر نشدی اعصابت خردتر نشود بعد مثلاً خانه بهت بدهند گیر بیاوری، بعد چه اتفاقی میافتد؟! خب خیالم راحت میشود! پس راحتی میخواهی؟ آره. خب اگر راحتی بهش رسیدی بدون خانه چی؟ نمیشود بدون خانه! حالا اگر رسیدی چی؟ چهجوری میشود؟! مثلاً یک کسی بیاید چک بدهد بگوید ماهی صد میلیون تومان میتوانی از این اجاره خانه برداشت کنی. آنوقت راحت میشوی دیگر. آره خب راحت میشوم. پس خانه نمیخواهی راحتی میخواهی. خب آن چک را بده!
ببین تو بنا شد بفهمی که راحتی میخواهی. دیگر چی میخواهی؟ راحتی از هر طریقی آمد. حالا تو مستأجر باشی یک جای خراب خروب داشته باشی ولی یک فرشتۀ فوقالعاده الهی توی خانه باشد، عشقت باشد، دیگر خیلی شاد باشی، او گوهر تابناک چی باشد، یک پسر کوچولو، یک دختر کوچولویی که اینها اول بشوند دو سال دیگر غوغا کنند توی جهان، باز هم خانه میخواهی؟ نه خب آن باشد. پس تو یک چیزی میخواهی که آرام بشوی، یا راحتی میخواهی. خانه نمیخواهی. خوبی را از ته دل خودش بکش بیرون، بعد بدیها را، چرا ناراحت هستی؟ فلانی از ما زد جلو توی اداره اصلاً حال ما گرفته شد، اصلاً کلّی بیاعتبار شدیم. ادارۀتان چند نفر است؟ هزار نفر. اگر مثلاً یک روزی هزار نفر وایستند کف بزنند کِیف میکنی ها! آره به خدا! اصلاً آن هم بزنی جلو اصلاً آن را اخراج کنند رقیب ما را، ما اصلاً برویم بالا.
با هزار نفر سیر میشوی؟ خب بله دیگر! یعنی هزار نفر بس است؟ دیگر حالا خوب است دیگر. یعنی هزار نفر بس است. دیگر حالا فعلاً. بعدش میدانی هزار نفر از چشمت میافتد دنبال این هستی که یک صدهزار نفر برایت کف بزنند دیگر کِیف نمیکنی؟ بعد کمکم میگویی یک میلیارد نفر برایت کف بزنند چی؟ اوّلش کف میکند خودت، خودت کف میکند. بعد بگو یک کمی نگهاش دارد، بگو حالا بعدش چی میشود؟! بعد میتوانی مُقور بیاوریاش ببریاش، بگویی حالا مثلاً یک میلیارد نفر کف بزنند، امام زمان تا تو را دید رویش را برگرداند. کی میماند برایت؟ کجا کیف میخواهی بکنی باهاش؟
یک دفعه میبینی از آن کف زدن هزار نفر رد شد. فدایت بشوم باید وقت بگذاری با خودت صحبت بکنی، این کار عجیب غریب را اهلبیت فرمودند هر کی هر روز انجام ندهد از ما نیست. هر کسی وقت برای محاسبۀ نفس بگذارد. میفرماید «مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَمَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ»؛ هر کی محاسبۀ نفس کند برده. یعنی چی؟ آخر من که کاری نکردم، من فقط نشستم فهمیدم چه مرضهایی دارم، چه حرفهایی خوبی دارم. خب همین فهرست میبری! اصلاً نمیخواهد کاری بکنی! همینها! میبری! رَبِحَ، سود میکنی. کاری نکردی که! فقط چک کردی یکبار. این وقتی که عیبها را بفهمی بدیها را بفهمد خوبیها را بفهمد یک دفعهای بدها کم میشوند خوبیها زیاد میشوند. این خاصیت عجیبی دارد.
هر کسی باید با خودش صحبت کند تا ببیند چی قایم کرده. باید حرف بزنی با خودت، حرفهای خوب دل خودت را بکشی بیرون. حرفهای بد دل خودت هم بکشی بیرون. با خودمان بنشینیم حرف بزنیم! -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.