ماجرای عجیب مؤمنانی که در روز قیامت چیزی در پرونده‌شان ثبت نشده!

ماجرای عجیب مؤمنانی که در روز قیامت چیزی در پرونده‌شان ثبت نشده!
کلیپ تصویری | خوبی‌های پنهان

ماجرای عجیب مؤمنانی که در روز قیامت چیزی در پرونده‌شان ثبت نشده!

متن:
سه نفر می‌خواستند پیغمبر اکرم را ترور کنند. رسول خدا فرمود علی جانم برو اینها توی راه هستند که بیایند وسط راه دستگیرشان کن. دو نفرشان مقاومت می‌کنند بزن ولی یکی قیافه‌اش اینجوریَکی است آن را نگه‌دار ها! نزنی ها! آن را نباید بکشی‌اش، دستگیرش کن. آقا امیرالمؤمنین آمد و درگیر شدند و دوتایشان را کشت و قیافۀ آنجوریَکی را جدا نگه داشت و آن هم دستگیر که شد خیلی بهش بر خورد و یالّا من را بکش! و من هم به رفقا ملحق کن! گفت حالا تو حرف نزن بلند شو برویم. کجا من را می‌خواهی ببری؟! می‌خواهم ببرمت پیش همان پیامبری که می‌خواستی ترور کنی. آوردند پیش پیغمبر. باز هم قُر می‌زد، نق می‌زد.
رسول خدا فرمود خدای من گفته تو را نکشم. گفت چرا؟ گفت برای اینکه تو یک خوبی داری قایمش هم می‌کنی. گفت چیست؟ گفت تو به فقرا کمک می‌کنی، به یتیم‌ها کمک می‌کنی. این را برای تظاهرش نمی‌کنی. تو سخاوت داری، تو این را داری. گفت اِ! خدای شما خوش‌اش می‌آید از این چیزها؟ ما ایمان آوردیم. یک خوبی‌ای قایم کن توی خودت.

خوبی پنهان
حتماً مقیّد باشید یک کارهایی تنهایی که هیچ‌کی نفهمد انجام بدهید. یک جایی دارند هیئت است غذا می‌دهند، یواشکی یک چیزی بهشان برسان. می‌دانی برنج می‌خواهند، بگو اِ اِ! یکی از رفقای ما گفته من برنج می‌خواهم هیئت بدهم، بیاورم برایت؟ می‌گوید بیاور. برنج برو بخر ببر آنجا دیگر. هیچ‌کی نفهمد جز اباعبدالله الحسین. اینها می‌دانی مثل چی می‌شود؟ مثل این پشتوانۀ پول هست که طلا نگه می‌دارند توی بانک مرکزی، آن سرمایۀ ذخیرۀ طلای بانک مرکزی‌ات افزایش پیدا می‌کند. اینهایی که دیدی شهید می‌شوند، اینها همۀ‌شان یک، یک چیزی دارند قایم کردند. هیچ‌کی نمی‌داند، فقط خدا می‌داند.

یک گروهی هستند از مخلصین روز قیامت می‌روند پروندۀ اعمال‌شان را فرشته‌ها باز می‌کنند می‌بینند سفید است. پرینت نشده. می‌گویند آ خدا این مثل اینکه اشکال دارد این پرینت نشده. چون اگر گناه کرده توبه کرده باید گزارش‌اش بیاید. اگر کار خوب انجام داده که گزارش‌اش می‌آید بد هم باشد باید گزارش‌اش، این هیچی ننوشته دفتر مال هفتاد سال خالی است. چه‌جوری محاسبه کنیم؟ خدا می‌فرماید شما با اینها کار نداشته باشید. نه آخر می‌خواهیم اگر پرینت دوباره برویم پرینت بگیریم از کامپیوتر. می‌فرماید نه اینها یک قصۀ دیگری دارند. چیست قصۀ‌شان خدایا؟
می‌فرماید اینها دوست داشتند برای من فقط کار کنند. بعد کم‌کم حس‌شان به جایی رسید احساس می‌کردند این ملائکی که این بالا نشستند می‌خواهند کارهای خوب را بنویسند اینها مزاحم هستند. خدایا ما خوش‌مان نمی‌آید اینها دارند نگاه می‌کنند. خودت ببین! اینها هم نبینند! بابا تو دیگر کی هستی؟!

خدا می‌فرماید اینها دوست نداشتند آنها هم ببینند، لذا من چشم اینها را می‌گرفتم نمی‌گذاشتم ببینند. اینها ندیدند بنویسند. گفتند خب خدایا نمرۀ چی بدهیم الآن؟ کجا بروند؟ می‌فرماید ببخشید من توی دنیا اینها را برای شما ملائکه معرفی نکردم، الآن برای شما معرفی کنم؟ اینها خودم می‌برم‌شان. خدا! خودم می‌برم‌شان!
این سیستمی است که خدا طراحی کرده، این ساختار عالم است. برای پرورش اخلاص است! حتماً مقیّد باشید یک کارهایی تنهایی که هیچ‌کی نفهمد انجام بدهید. -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.