مهران مدیری: کمدیِ عطاران چرک است!

مهران مدیری: کمدیِ عطاران چرک است!
این روز‌ها برخی کانال‌های تلگرامی و اکانت‌های توئیتری برای یادآوری سالروز تولد رضا عطاران، ویدئویی از اظهارات چند سال پیش مهران مدیری در دفتر ماهنامه فیلم را به اشتراک می‌گذارند. جایی که مدیری چیزی شبیه به این گفته بود: «من شخصا از این نوع طنز خوشم نمی‌آید، این نوع طنز چرک است، همه پیژامه پوشیدند، ته‌ریش دارند، دور حوض جمع می‌شوند و در پس صحنه یک دیوار فروریخته، لباس‌هاشان طوسی‌ست!» این‌ها توصیف مدیری بوده از طنز عطاران. اما شاید آن چه که مدیری در آن گفتگو «چرک» نام گذاشته، توصیفی سطحی و سهل‌انگار از آنی‌ست که اسمش را گذاشته‌اند: «گروتسک».

عطاران که اتفاقا با کاری از «مهران مدیری» چهره شد و در آن «ساعت خوش» بی‌تکرار، نامش به مانند تمام آن نسل جادویی روی زبان‌ها افتاد. بعدتر خیلی سریع به سمت نوشتن و کارگردانی گرایش نشان داد، «سیب خنده» و آن اسپین‌آفِ «مجید دلبندم» که در واقع از دلِ «سیب خنده» خلق شده بود، تلاش‌های اولیه عطاران زیر سایه افرادی نظیر بیژن بیرنگ و مسعود رسام و امثالهم بود.

هنوز آقا رضا عطاران به سمت کمدی سیاه نیامده بود و چیزی که بیشتر در کار‌های او نمود داشت، نوعی اسلپ‌استیک ایرانی بود که در حرکات فیزیکی تا حد ممکن ملاحظات و حساسیت‌ها را هم درک می‌کرد. مثلا در همان «سیب خنده» آن آیتم «مصدوم آماده است» که جواد رضویان در آن نقش‌آفرینی می‌کرد، کاراکتر با عربده‌زدن و ایجاد تضاد در موقعیت به سمت خلق خنده می‌رفت، گاه یک عضو قطع می‌شد و ترکیب فلک‌زدگیِ بیمار نگون‌بخت و خونسردی پزشک، ایجاد موقعیت کمدی می‌کرد. کمدی عطاران هنوز کاراکتر ویژه و سازمان‌یافته‌ای نداشت.

«کوچه اقاقیا» هم بیشتر از آن که تحت‌تاثیر کارگردانی رضا عطاران باشد، تحت‌تاثیر متن سروش صحت بود. سریالی که لایه‌های زیرینش البته جنس کمدی که عطاران بعدتر در تلویزیون و سینما توزیع کرد، را فاش می‌کرد. یعنی حالا که این مجموعه را در یک روند تحلیل می‌کنیم و از آن برای تبیین جنس کمدی عطاران استفاده می‌کنیم، متوجه خواهیم شد که مثلا تیپِ بچه تُخس و پررو که نماد شاخصش علی صادقی بوده، از «کوچه اقاقیا» متولد شد. فضا و جهان «کوچه اقاقیا»، اما انگار با تجربه زیسته عطاران منطبق نبود و او بسان یک کارگردان غریبه با فضا، با امکانی که داشت تلاش کرد چیزی ارائه کند که هم خودش باشد و هم سروش صحت، منظور از امکان، در آن جا متن نویسنده است، «کوچه اقاقیا» تجربه شکست‌خورده‌ای نبود، اما اوج هم نبود.

«خانه به دوش» احتمالا نقطه عطف عطاران شد و بعدتر جهانِ این مجموعه در کار‌های بعدی‌اش نظیر: «متهم گریخت»، «ترش و شیرین» و «بزنگاه» گسترش پیدا کرد، آن چه که مدیری اسمش را گذاشته: «چرک» احتمالا همین جهان متاخر عطاران است. فضای درهم و تیره‌ای که از فقر و فلاکت به خنده می‌رساند و اتفاقا از همین جهت هم بسیار نزدیک و رئال نشان می‌دهد. فضایی که تا مدت‌ها در میان نقد‌های آکادمیک هم بیشتر مطلوب جنوب‌شهری‌ها و یا شهرستانی‌ها قلمداد می‌شد، کاملا متفاوت با آن چه که مثلا در کار‌های انتزاعی مثل: «شب‌های برره» یا کار‌هایی نظیر «پاورچین» و «نقطه‌چین» می‌دیدیم و حتی همین «هیولا» هم جنس دیگری از کمدی‌ست و این دلیل ترجیح یکی بر دیگری نمی‌تواند باشد.

کمدیِ مدیری به دنبال دلیل است و کمدیِ عطاران به جهان منتج و معلول می‌پردازد، در واقع عطاران آن چه را نشان می‌دهد که در حال حادث‌شدن است و کمدی مدیری در «شب‌های برره»، «قهوه تلخ» و یا «هیولا» آسیب‌شناسی می‌کند و از همین جهت است که ظاهرا فضای کار‌های عطاران، ساده و سهل‌تر به نظر می‌رسد در صورتی که در لایه‌های عمیق‌تر ماجرا، توجه به ریز جزئیات نانوای محل و اغراق در پرداخت حرکات او دقیقا یک کار هنری‌ست.

شاید اطلاق «چرک» به جهان‌بینیِ کمدی عطاران نوعی خدمت به او و هنرش باشد. او توانسته تمام چرک‌های روزمره ما دودره‌بازی‌ها و رِندی‌هامان را بالا بیاورد. البته که منش کم‌ادعا و پرهیزش از معامله‌های مرسوم هنر و قدرت هم به محبوبیتش دامن زده، این آخری را مدیری خوب می‌داند و ما هم عطاران از جهان روزمره خنده‌ها را بیرون می‌کِشَد و آن را بازنمایی می‌کند و به واسطه همین وجود غریزیِ ویژه‌اش، خودش را به خیلی از فیلم‌های دیگران تحمیل کرده است.

تصور کنید «نهنگ عنبر» را اگر کسی غیر از عطاران اجرایش می‌کرد. ارژنگِ فیلم سامان مقدم، نمای نزدیک و غلوآمیز زیست یک جوان دهه پنجاهی‌ست که دشواری‌های دهه شصت را تجربه کرده و ما در قامت عطاران، تمام آن ویژگی‌های نسلی را می‌بینیم. او که ناگهان در میانه‌ی یک موقعیت ملودرام و وقت شنیدن خبر مهاجرت معشوقه‌اش، فُکُل‌هایش را به عادت جوان‌های آن دوره دست می‌کِشَد و مرگ بر آمریکا سَر می‌دهد، او خودِ عطاران تمام این سال‌هاست. هم او که در «مصادره» هم در واقع باز اسپین‌آفی از نهنگ عنبرش را ارائه می‌کرد و رفته رفته هر که خواست میلیاردی بفروشد به عطاران پناه برد و البته در این سال‌ها «جواد عزتی» و «نوید محمدزاده» هم همپای او هستند.

عطاران البته خیلی پیش‌تر از «نهنگ عنبر» فهمیده بود که برای ماندن باید ریسک کند و «دهلیز» تلاش موفقی بود که آن روی دیگرش را ببینیم. همزمان در تمام این سال‌ها زوج کاهانی- عطاران در «اسب حیوان نجیبی‌ست» و «استراحت مطلق» و «بی‌خود و بی‌جهت» باعث بروز جلوه‌های ابزورد غریزه طنازی عطاران بوده. کسی نمی‌داند، اصلا شاید تجربه همکاری با کاهانی، عطاران را به سمت کار‌هایی نظیر: «خوابم می‌آد» و «ردکارپت» سوق داد. هر دو طنز سیاه بودند و پر از مولفه‌های کمدی‌های پوچ؛ سرگردانی، سردرگمی، کسالت، سکون و... کار‌هایی که برای عطاران به اندازه تلویزیون موفقیت نداشتند.

شاید برای دیدن اوج کارگردانی عطاران در سینما فعلا باید منتظر باشیم و البته که با توجه به سن و سالی که عطاران دارد، هنوز دیر نشده. کما این که شروع او در تلویزیون هم مملو از موفقیت نبود و رفته رفته توانست حضور کم‌ادعایش را مسلط کند، آن قدر مسلط که هنوز هم کار‌های قدیمی او در بازپخش‌های چندباره در شبکه‌های سیما از کار‌های امساله موفق‌تر است.

شاید اطلاق یک واژه منفی نظیر: «چرک» به جهان‌بینیِ کمدی عطاران اصلا نوعی خدمت به او و هنرش باشد. مدیری درست می‌گوید، اما این از ضعف دنیای هنری عطاران نیست و اتفاقا این نقطه قوت اوست. چه کسی مثل او توانسته تمام چرک‌های روزمره ما را بالا بیاورد؟ دودره‌بازی‌ها و رِندی‌هامان را کسی، چون عطاران تلسکوپ انداخته و این حجم ثبات او، این میل به خواستنش، به احتمال زیاد دلایل جامعه‌شناسی متعددی دارد. البته که منش کم‌ادعا و پرهیزش از معامله‌های مرسوم هنر و قدرت هم به محبوبیتش دامن زده، در واقع همه این‌ها و خصوصا این آخری، مدیری خوب می‌داند و ما هم.
ایمان عبدلی -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.