حکمت | توبهی مصطفی دیوونه / استاد هاشمی گلپایگانی
در قدیم هرمحله تهران قُرُق یک لات بود.مثلا یک قسمت با طیب بود یک قسمت هم با مصطفی پادگان یا مصطفی دیوونه. البته به این دلیل بهش دیوونه میگفتند چون دیوونه اهل بیت (علیهمالسلام) بود ولی بهرحال یک لات بود.
شبی از شبها در یک واقعهای به دست آسید مهدی قوام عوض شد. بعد از آن قضیه تمام دارایی و ثروت خود رو تبدیل به پول نقد کرد و در چمدانی گذاشت و راهی قم شد رفت خدمت آیت الله بروجردی (رحمت الله علیه) و گفت : حاج اقا! اومدم پیش شما تا ببینم باید چکار کنم؟ اگه دو روز دیگه مُردم چطوری تو چشمهای امام حسین (ع) نگاه کنم؟ شما بگید من چه کار کنم؟
مرحوم آقای بروجردی رو کرد به مصطفی و فرمود: جوان! الان پاک شدی! از این به بعد هم پاک زندگی کن
همسر مصطفی نقل میکند که شب آخر عمرش که در بستر احتضار بود مدام صدا میزد: یا ابا عبدالله! از آن زمانی که من با شما آشتی کردم صاف و صادق آمدم خدمت شما.دیگه دنبال کار خلاف نرفتم.لحظات آخر عمر من هست و کار من بدست شماست این صحبت ها ادامه داشت تا سرش رو روی زمین گذاشت.دقایقی بعد سرش رو بلند کرد شروع کرد به سلام دادن به ابا عبدالله و دوباره سرش رو روی زمین گذاشت و از دنیا رفت ... . -
شبی از شبها در یک واقعهای به دست آسید مهدی قوام عوض شد. بعد از آن قضیه تمام دارایی و ثروت خود رو تبدیل به پول نقد کرد و در چمدانی گذاشت و راهی قم شد رفت خدمت آیت الله بروجردی (رحمت الله علیه) و گفت : حاج اقا! اومدم پیش شما تا ببینم باید چکار کنم؟ اگه دو روز دیگه مُردم چطوری تو چشمهای امام حسین (ع) نگاه کنم؟ شما بگید من چه کار کنم؟
مرحوم آقای بروجردی رو کرد به مصطفی و فرمود: جوان! الان پاک شدی! از این به بعد هم پاک زندگی کن
همسر مصطفی نقل میکند که شب آخر عمرش که در بستر احتضار بود مدام صدا میزد: یا ابا عبدالله! از آن زمانی که من با شما آشتی کردم صاف و صادق آمدم خدمت شما.دیگه دنبال کار خلاف نرفتم.لحظات آخر عمر من هست و کار من بدست شماست این صحبت ها ادامه داشت تا سرش رو روی زمین گذاشت.دقایقی بعد سرش رو بلند کرد شروع کرد به سلام دادن به ابا عبدالله و دوباره سرش رو روی زمین گذاشت و از دنیا رفت ... . -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.