حکمت | چوبش را می خوری / حجت الاسلام رنجبر

حکمت | چوبش را می خوری / حجت الاسلام رنجبر
طرف میگه خدایا فلانی رفیق چندین ساله من بود. ما با هم ندار بودیم، ما سر یه سفره بودیم،‌ما دستمون توی یه کاسه بود، دائم با هم آمد و شد و رفت و آمد داشتیم،‌ رفیق گرمابه و گلستان بودیم، ولی کلاه سرم گذاشت.
اصلا باورم نمیشه، دارم دیوانه میشم. نه،‌ دیوانه نشو، چرا دیوانه بشی؟ یه روزی یه جایی بی تقوایی کردی. اگه آلوده شدی تو مخمصه می مانی به هر دری میزنی باز نمیشه هر چی دست و پا بزنی نمیشه. تمام راه ها بسته است. این چوبشِ

تولید شده در راسخون -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.