چالش ادبی حامد عسکری برای ترامپ | با صدای مهشید باهوش

چالش ادبی حامد عسکری برای ترامپ | با صدای مهشید باهوش
چالش ادبی حامد عسکری برای تراپ | با صدای مهشید باهوش دانشجو دانشگاه بیرجند
این چالش دانشجویی رو از دست ندین

زنده بمان...

سه و نیم شب است. خیلی شب. توی اتاقی سرد در گوشه‌ای از کابل زخمی و زیبا دراز کشیده‌ام، دندانم تیر میکشد، باطری گوشی رو به اتمام است، برق نیست، اینجا برق نمی‌رود فقط گاهگاهی می‌آید، از دور دست صدای لاییدن غمگین سگ‌ها می‌آید، چند ساعت دیگر خروس‌ها که بخوانند، خیل دوچرخه سوار‌های کابل می‌زنند بیرون... زن‌های کابلی نمی‌توانند قرصی نان و مشتی بادام بقچه کنند و خندیدنا به مردشان بگویند: مراقب خودت باش...این جمله اینجا هیچ کارکردی ندارد.

تو از امروز دیگر رییس جمهور ایالات متحده نیستی. دیگر دوربین‌ها تحویلت نمی‌گیرند...الان آن ور دنیا جایی بسیار دورتراز کابل و تهران و دمشق و بیروت و بغداد روز است. احتمالا بیدار شدی، قهوه‌ات را نوشیده‌ای، صبحانه‌ای مفصل خورده‌ای و رفتی توی زمین گلف، همین روزها باید از اتاق بیضی خداحافظی کنی...

خیلی دلم می‌خواهد بداند از این به بعد آن دقایق قبل از خواب، آن یکی دو ثانیه‌ای که کله‌ات از پایین میرود توی تیشرت و از یقه بیرون می‌آید، آن ثانیه‌هایی که چشم بستی زیر دوش که چشمت کف نرود به خو‌ن‌هایی که ریختی و خانواده‌هایی که بی مرد و مدد کردی فکر میکنی یا نه؟

تو دیگر مسترپرزیدنت نیستی، تو دیگر هیچ چیز نیستی! کابل بی‌برق و آب و امنیت، تهران بی‌حاج قاسم و دارو و هسته‌ای... بغداد بی‌ابومهدی و آسایش ، بیروت بی‌گندم... پای همه‌اش امضای توست، چند هزار پدر دیگر به‌خانه برنگشت؟

سعید میگفت ما توی افغانستان نظامی بازنشسته نداریم، همه کشته می‌شوند، چند دختر با سری شکوفه‌زده از گلدان پلیوری یقه‌ اسکی ، مثل اناری از خورجین افتاد و دانه دانه شد...

چند پدر پیامک داد : جان پدر کجاستی؟ چند پیامک و تماس، بی پاسخ ماند...دستهایت را بو‌کن! این بوی خون و باروت و خاک است! دیگر نه الکل بوی دست‌هایت را می‌برد نه گران‌ترین عطرهای شرکت دخترت...آقای ترامپ من برای کسانی که انسانیت را رعایت نمی‌کنند، آرزوی طول عمر می‌کنم، آرزو میکنم اینقدر عمر کنند و اینقدر مهربانی ببینند که از عذاب وجدان دنبال سنگ باشند که دندانهای خودشان را خرد کنند و پیدا نکنند...

امشب به دختری ایرانی فکر میکنم که نتوانست به ایران برگردد و پدرش دق کرد... به داروهایی که نگذاشتی بیایند و اینجا مادری آب شد جگرش ، به زینب و فاطمه سلیمانی که تو پدرشان را کشتی... پدرمان را...
به همه لبخندهای به جامانده از هواپیمای اوکراین... به صاحبان دمپایی‌‌های قرمز کف میدان آزادی کرمان در تشییع حاجی...
زنده‌ بمان آقای ترامپ !!
زنده بمان جهان خیلی با تو کار دارد...

نویسنده : حامد عسکری
اجرا: مهشید باهوش -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.