آهنگ مشک تازه میبارد ابر بهمن کابل | استاد ساربان

آهنگ مشک تازه میبارد ابر بهمن کابل | استاد ساربان
مشک تازه میبارد ابر بهمن کابل
موج سبزه میکارد کوه و برزن کابل
ابر چشم تر دارد سبزه بال و پر دارد
نگهت دیگر دارد سرو سوسن کابل
آسمان نیلی کار بر ستاره چشمک دار
تا سحر بود بیدار چشم روشن کابل
آب سرد پغمانش تاک و توت پروانش
زنده می کند جانش طرفه مومن کابل

استاد ساربان کیست؟
عبدالرحیم ساربان «محمودی» در ۲۷ مارس ۱۹۲۹ در شهر کابل زاده شد. ساربان آموزش ابتدایی را در مدرسه قاری عبدالله و متوسطه را در لیسه میخانیکی کابل به پایان رساند. در سال ۱۳۳۱ وارد کارهای هنری شد و نخستین فعالیت‌های هنری‌اش را که بازی در تئاتر و آوازخوانی بود زیر نظر استاد فرخ افندی آغاز کرد. ساربان پس از مدت زمانی دریافت که پیوندش با موسیقی است و فعالیت‌اش را بیشتر در راستای موسیقی ادامه داد.

وی عاشق دختری از نواده‌های ظاهر شاه شده بود ولی به وصال نینجامید. قریب به 20 سال آواره کوه و بیابان می شود! یک خبرنگار افغان پی اش می رود آخر این خواننده افغان کدام سو بسر می برد! عاقبت او را می یابد و میان مردمان می آورد لباس شیکی به تنش میکند و او را روی سِن می برد تا برای مردم بخواند جوان تر ها چیزی نمیدانند اما پیران مجلس وقتی نوای خوش اش را می شنوند از خود بی خود شده و اشک میریزند آنها ساربان را به یاد می آورند ساربان آمد اما آن آدم سابق نبود ساربان عارف شده بود. ساربان در سال ۱۳۶۸ خورشیدی دچار بیماری فلج شد به طوری که دیگر نمی‌توانست به فعالیت هنری‌اش ادامه دهد. پس از سال ۱۳۷۱ خورشیدی که درگیری‌های گروهی سبب ویرانی کابل شد، همراه با خانواده به پشاور پاکستان مهاجرت کرد.

ساربان در سن ۶۵ سالگی درگذشت. در ابتدا در شهر پیشاور پاکستان دفن شد ولی پسانترها پیکر وی توسط مسوولین تلویزیون ملی افغانستان و شخص نجیب الله روشن به کابل انتقال یافت. مدفن او اینک در آرامگاه شهدای صالحین کابل است.
تصنیف های ماندگار

بیا که بریم به مزار
یا مولا دلم تنگ آمده
خورشید من کجایی
حال ما دیوانه شدم می روی
فراق آتش به جان افروخت
ای دیر به دست آمده
نازی جان همدم من

" مشک تازه میبارد ابر بهمن کابل "
" موج سبزه میکارد کوی و برزن کابل "

آه و ناله می آِید از شنیدن کابل

ماتم دگر دارد رنج دیدن کابل


بسکه زخم تر دارد دشنه در جگر دارد

سیل خون گذر دارد از چکیدن کابل


درد جنگ سنگین دست ، بارها بدوشش بست

پشت قله ها بشکست از خمیدن کابل


سوز زخم موشک ها قلب آسمایی را

سنگ سنگ بلرزاند از تپیدن کابل


روی دامنش پیکر میتپد جدا از سر

جوش خون بود دیگر گل دمیدن کابل


کوچه های افگارش نیمه ره ز پا مانده

خاک وگل بسر دارداز بریدن کابل


در خرابه های ویران برنمای خود گریان

قلب آسیا داند غم کشیدن کابل -
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.