سخن آوا | برام گریه کن / استاد توکلی

سخن آوا | برام گریه کن / استاد توکلی
چادر...
همین پارچه‌ی سرتاسر مشکیِ زیبا...
همدم مادرم بود و...
پناهِ من!
همدمی که روی سرش می‌کشید...
بینِ روضه...
های‌های گریه می‌کرد و...
من...
فقط تماشا می‌کردم!
از آن روز تا حالا...
هروقت گره به کارَم می‌افتد...
گوشه‌ی آن...
شده کنجِ دنجِ آرامش من!
چادر...
همین پارچه سرتاسر مشکیِ زیبا...
ارثیه‌ی مادری مظلومه است!
امانت‌دار آن باشیم!
[چادرش در میان گرد و غبار...] -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.