حکمت | برای کار دنیایی دروغ نگو / استاد توکلی
شخصى مى گوید:
سر راه امام عسکرى (علیه السلام) نشستم،
وقتى آن حضرت رسید
از تنگدستى خویش به آن بزرگوار شکایت کردم
و قسم خوردم که نه درهم ودینارى دارم
ونه غذاى صبح وشام،
آن حضرت فرمود:
آیا به دروغ سوگند مى خورى
با اینکه دویست دینار در زیر خاک پنهان کرده اى،
و اینکه مىگویم نه براى آن است که چیزى به تو ندهم،
اى غلام آنچه باخود دارى به او بده،
غلامش [کیسه پولی] به من داد،
سپس روى بمن کرده فرمود:
تو آن دینارها که در زیر خاک پنهان کرده اى
در وقتى که سخت بدانها نیازمند هستى از آنهامحروم خواهى ماند،
و راست فرمود،
زیرا آن پول که حضرت داد خرج کردم،
و درهاى روزى بر من بسته شد،
و به ناچار به سراغ پولى که در زیر خاک پنهان کرده بودم رفتم
اما اثرى از آن نیافتم،
بعد فهمیدم که پسرم جاى پولها را دانسته،
و آنها را برداشته وگریخته است،
و به هیچ چیز از آن پولها دست نیافتم. -
سر راه امام عسکرى (علیه السلام) نشستم،
وقتى آن حضرت رسید
از تنگدستى خویش به آن بزرگوار شکایت کردم
و قسم خوردم که نه درهم ودینارى دارم
ونه غذاى صبح وشام،
آن حضرت فرمود:
آیا به دروغ سوگند مى خورى
با اینکه دویست دینار در زیر خاک پنهان کرده اى،
و اینکه مىگویم نه براى آن است که چیزى به تو ندهم،
اى غلام آنچه باخود دارى به او بده،
غلامش [کیسه پولی] به من داد،
سپس روى بمن کرده فرمود:
تو آن دینارها که در زیر خاک پنهان کرده اى
در وقتى که سخت بدانها نیازمند هستى از آنهامحروم خواهى ماند،
و راست فرمود،
زیرا آن پول که حضرت داد خرج کردم،
و درهاى روزى بر من بسته شد،
و به ناچار به سراغ پولى که در زیر خاک پنهان کرده بودم رفتم
اما اثرى از آن نیافتم،
بعد فهمیدم که پسرم جاى پولها را دانسته،
و آنها را برداشته وگریخته است،
و به هیچ چیز از آن پولها دست نیافتم. -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.