حکمت | بترس از آه پدر و مادر... / استاد توکلی

حکمت | بترس از آه پدر و مادر... / استاد توکلی
من تو همین خیابون ایران سخنرانی می‌کردم
یه مهندسی آمد، گفت:
پسر من، جلو عروسام، یقه منو گرفت کوبید به دیوار
می‌گفت: شیشه دیدی [حاج‌آقا!] می‌شکنه
[اینجوری] خورد میشه، میریزه زمین
می‌گفت من جلو عروسام... -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.