حکمت | به خاک افتاده این جا یک عروسک / استاد علوی تهرانی
یک زن متمول [ثروتمند] اهل هند
دستور داد که به میزان زیادی
اسباببازی تهیه کنند
این اطرافیانش بهش گفتند:
خوبه حالا اسباببازی ببری
ولی ... مثلا ... سه تا، چهار تا، پنج تا دیگه
حالا نه هفت هشت بار کامیون
خب مگه اونجا چقدر گنجایش داره
شما برای حرم اینو ببرید؟
گفت من اونو برای اون خانم نمیبرم
گفت خب برا کی میخوای ببری؟
گفت من می خوام برا مردم شام ببرم
گفت برا چی برا مردم شام ببری؟
گفت برم در خونههاشونو بزنم
یکی یه دونه اسباب بازی بدم
بگم بابا از این به بعد
اگه یه دختر سه سالهای تو شهرتون اومد
بهانهی باباشو گرفت
این اسباب بازی رو بهش بدید -
دستور داد که به میزان زیادی
اسباببازی تهیه کنند
این اطرافیانش بهش گفتند:
خوبه حالا اسباببازی ببری
ولی ... مثلا ... سه تا، چهار تا، پنج تا دیگه
حالا نه هفت هشت بار کامیون
خب مگه اونجا چقدر گنجایش داره
شما برای حرم اینو ببرید؟
گفت من اونو برای اون خانم نمیبرم
گفت خب برا کی میخوای ببری؟
گفت من می خوام برا مردم شام ببرم
گفت برا چی برا مردم شام ببری؟
گفت برم در خونههاشونو بزنم
یکی یه دونه اسباب بازی بدم
بگم بابا از این به بعد
اگه یه دختر سه سالهای تو شهرتون اومد
بهانهی باباشو گرفت
این اسباب بازی رو بهش بدید -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.