روایت متفاوت یک زن از حادثه متروپل...!
مامان عباس هر روز از روستای سنگور به خیابان امیری میآید، زنبیل پر از خرما و نان تازهای که خودش پخته را بین امدادگران و تیمهای آواربرداری تخس میکند و میگوید : فاتحهایه روزی که متروپل فروریخت در همین ساختمان نوبت ویزیت دکتر داشت. میگوید: آدرس مطب را به راننده تاکسی اشتباه گفته بودم. دو خیابان آنطرفتر سرگردان پیدا کردن آدرس بودم که متوجه شدم ساختمان متروپل فروریخته.منبع: شهروندآنلاین
-
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.