شبیه تو زهرایی گریه میکنم/ حسین ستوده
دانلود صوتی مداحی زمینه احساسی شبیه تو زهرایی گریه میکنم با نوای کربلایی حسین ستوده شهادت حضرت زهرا (س) ایام فاطمیه ۱۴۰۱ با متن مداحی و نوحه در آذر ۱۴۰۱
شبیه تو زهرایی گریه میکنم
از این به بعد تنهایی گریه میکنم
مثل آدمی که هیچکی رو نداره
تو رو بردنت شبونه از تو خونه
همه خاطره هامو خاک کردم
خداحافظ زندگی عاشقونه
باور نمیکنم خون آبه میشستم امشب از رو پیرهنت
باور نمیکنم این تو بودی که این همه آب شده بود تنت
باور نمیکنم تو یاس خونه ام بودی و از ریشه چیدنت
باور نمیکنم من با همین دست ریختم خاکو روی تنت
باور نمیکنم ...
شبیه تو زهرایی گریه میکنم
از این به بعد تنهایی گریه میکنم
تو رو از دستت دادم توی یه لحظه
دیگه هیچی واسه من نمیارزه
کجا رفت اون علی فاتح خیبر
پاشو نیستی داره زانو هام میلرزه
باور نمیکنم چند روزه که حسن دیگه غذا نمیخوره
باور نمیکنم در یه جوری کنده شده که جا نمیخوره
باور نمیکنم همسایه هم واسه تسلیت نیومدن
باور نمیکنم مغیره و قنفذ تو رو دو تایی میزدن
شبیه تو روز و شب گریه میکنم
از این به بعد با زینب گریه میکنم
تو که نیستی یه گوشه افتاده زینب
با چه سختی روی پاش وایستاده زینب
میبینه تو روز عاشورا بلایا
خدا اون روز برسه به داد زینب
باور نمیکنه وقتی میبینه نیزه ها رو تو تن حسین
باور نمیکنه وقتی میبینه رو زمین بی کفنه حسین
باور نمیکنه دست میزنه رو دست میگه این چه بساطیه
کاشوب -
شبیه تو زهرایی گریه میکنم
از این به بعد تنهایی گریه میکنم
مثل آدمی که هیچکی رو نداره
تو رو بردنت شبونه از تو خونه
همه خاطره هامو خاک کردم
خداحافظ زندگی عاشقونه
باور نمیکنم خون آبه میشستم امشب از رو پیرهنت
باور نمیکنم این تو بودی که این همه آب شده بود تنت
باور نمیکنم تو یاس خونه ام بودی و از ریشه چیدنت
باور نمیکنم من با همین دست ریختم خاکو روی تنت
باور نمیکنم ...
شبیه تو زهرایی گریه میکنم
از این به بعد تنهایی گریه میکنم
تو رو از دستت دادم توی یه لحظه
دیگه هیچی واسه من نمیارزه
کجا رفت اون علی فاتح خیبر
پاشو نیستی داره زانو هام میلرزه
باور نمیکنم چند روزه که حسن دیگه غذا نمیخوره
باور نمیکنم در یه جوری کنده شده که جا نمیخوره
باور نمیکنم همسایه هم واسه تسلیت نیومدن
باور نمیکنم مغیره و قنفذ تو رو دو تایی میزدن
شبیه تو روز و شب گریه میکنم
از این به بعد با زینب گریه میکنم
تو که نیستی یه گوشه افتاده زینب
با چه سختی روی پاش وایستاده زینب
میبینه تو روز عاشورا بلایا
خدا اون روز برسه به داد زینب
باور نمیکنه وقتی میبینه نیزه ها رو تو تن حسین
باور نمیکنه وقتی میبینه رو زمین بی کفنه حسین
باور نمیکنه دست میزنه رو دست میگه این چه بساطیه
کاشوب -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.