درددل غریبانه حضرت زهرا(س) با پدر/ استاد حسین انصاریان

درددل غریبانه حضرت زهرا(س) با پدر/ استاد حسین انصاریان
سخنان استاد انصاریان
در خانه، در بستر افتاده بود، دیگر نمی‌توانست نشست و برخاست بکند، خودش در گریه‌ای که می‌کرد و با پیغمبر حرف می‌زد می‌گفت: بابا! نیرویم تمام شده است، أبَتا «رُفِعَتْ قُوَّتِی». از اول تا آخر نمازش را که نشسته می‌خواند، باید مواظبش بودند نیفتد. أبَتا «رُفِعَتْ قُوَّتِی»؛ نیروی من تمام شده. أبَتا بی‌تقصیر بی‌جرم، بی‌علت، بی‌سبب، «شَمَتَ بِی عَدُوِّی» بلند شو ببین چه زخم زبان‌هایی به ما می‌زنند، چه سرزنش‌هایی به ما دارند، «وَ خَانَنِی جِلْدِی». أبَتاه؛ بابا «وَ الْکَمَدُ قَاتِلِی»، بلند شو ببین غصه دارد من را می‌کشد.

جمادی‌الاول 1400
تهران/ حسینیه محبان الزهرا(س) -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.