در دوران پهلوی آثارش اجازه انتشار نداشت (بزرگ علوی)/ فرزند ایران
بزرگ علوی درباره گروه ربعه اینطور میگفت:
«ما چهار نفر با هم دوست بودیم و سازش داشتیم؛ اما به یکدیگر انتقاد می کردیم. هدایت در نوشتن قدری بی احتیاط بود.
یعنی گاهی جمله ها باهم جور در نمی آمد. مینوی ملانقطی بود و می گفت: این جمله غلط است و باید اصلاح کنی؛ ولی برای هدایت موضوع مهم بود. فرزاد یک دنده بود و حاضر نبود به آسانی چیزی را تغییر بدهد.
محفل ما در کافه «وکا» یا کافه «لاله زار» همواره گرم و شوق آور بود و اسم خودمان را گروه ربعه گذاشتیم؛ در تقابل با گروه سبعه که هفت نفر بودند شامل سعید نفیسی، رشید یاسمی و... برای خودشان بروبیایی داشتند.
آنها ادبیاتشناس بودند (سبعه) ولی ما (ربعه) میخواستیم ادبیات را برای خودمان بسازیم.
علوی همچنین درباره گروه تقی ارانی و عالم سیاست هم اینطور می گوید:
«آن زمان که به گروه ربعه پیوستم، در گروه تقی ارانی هم بودم که مرا به سیاست و عاقبت بیراهه کشاند. دو قطب مرا در دو جهت می بردند و من بازیچه این دو موج ناسازگار شدم که مرا له و لورده نکرد؛ اما گسترش طبع قلمزنی مرا سد کردند.»
«اکنون که سال ها یا شاید روزهای آخر عمرم فرا می رسد، رشک می برم که آرزوی من برآورده نشده است. وقتی میبینم همکارانم چه آثار باارزشی نوشته اند، دلم آکنده از غم می شود که چنته من خالی است و از خود می پرسم چه شد که می خواستی نویسنده بشوی، اما وسط راه ماندی. این شعر وصف حال من است:
هر درختی ثمری دارد و هر کس هنری من بیچاره بیمایه تهیدست چو بید -
«ما چهار نفر با هم دوست بودیم و سازش داشتیم؛ اما به یکدیگر انتقاد می کردیم. هدایت در نوشتن قدری بی احتیاط بود.
یعنی گاهی جمله ها باهم جور در نمی آمد. مینوی ملانقطی بود و می گفت: این جمله غلط است و باید اصلاح کنی؛ ولی برای هدایت موضوع مهم بود. فرزاد یک دنده بود و حاضر نبود به آسانی چیزی را تغییر بدهد.
محفل ما در کافه «وکا» یا کافه «لاله زار» همواره گرم و شوق آور بود و اسم خودمان را گروه ربعه گذاشتیم؛ در تقابل با گروه سبعه که هفت نفر بودند شامل سعید نفیسی، رشید یاسمی و... برای خودشان بروبیایی داشتند.
آنها ادبیاتشناس بودند (سبعه) ولی ما (ربعه) میخواستیم ادبیات را برای خودمان بسازیم.
علوی همچنین درباره گروه تقی ارانی و عالم سیاست هم اینطور می گوید:
«آن زمان که به گروه ربعه پیوستم، در گروه تقی ارانی هم بودم که مرا به سیاست و عاقبت بیراهه کشاند. دو قطب مرا در دو جهت می بردند و من بازیچه این دو موج ناسازگار شدم که مرا له و لورده نکرد؛ اما گسترش طبع قلمزنی مرا سد کردند.»
«اکنون که سال ها یا شاید روزهای آخر عمرم فرا می رسد، رشک می برم که آرزوی من برآورده نشده است. وقتی میبینم همکارانم چه آثار باارزشی نوشته اند، دلم آکنده از غم می شود که چنته من خالی است و از خود می پرسم چه شد که می خواستی نویسنده بشوی، اما وسط راه ماندی. این شعر وصف حال من است:
هر درختی ثمری دارد و هر کس هنری من بیچاره بیمایه تهیدست چو بید -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.