یاحسین ای فدای چشمانت/حاج منصور ارضی
مداحی میلاد باسعادت حضرت امام حسین علیه السلام با نوای حاج منصور ارضی
یاحسین ای فدای چشمانت
چشم بر ما گشود احسانت
دیده ها شد ز شوق گریانت
پدر و مادرم بقربانت
ای وجودت بسنده ی تاریخ
قَدمت جان دهنده ی تاریخ
لحظه ی با شکوهِ دیدارت
انتظارِ طلوعِ رخسارت
سبکِ رفتار و لحنِ گفتارت
عالَمی را کند گرفتارت
وَه که از چهره ی پر از نورت
پدر و مادرند مسرورت
دلِ مسرور را تو واسطه ای
شادی و شور را تو واسطه ای
قربِ هر دور را تو واسطه ای
چارده نور را تو واسطه ای
میبری دل ز دوستان، سلطان!
خاصه از قلبِ عاشقان، سلطان!
عاشقان، سینه چاکِ میکده اَت
شهدا، جمله مست و مِی زده اَت
گرچه بگذشته چارده صَده اَت
همه دلهاست مبتلا شده اَت
کیستی ای خدای میخواران
آبرو بخشِ آبرو داران
مستِ جامِ ازل تویی ارباب
عشقِ ضرب المثل تویی ارباب
اصلِ خیرُالعمل تویی ارباب
عاشقِ بی بدَل تویی ارباب
یک بدَل داشتی به اذنِ رب
نیست او غیرِ خواهرت زینب
تو همه انتظارِ رب بودی
دائم از عشق، در طرب بودی
گرچه پا تا به سر رطب بودی
تشنه ی باده طلب بودی
ساقیِ مستیِ اَلَستی تو
باده ی هستیِ اَلَستی تو
تو سراپا همه خدا هستی
بانیِ کشتیِ ولا هستی
صاحبِ اختیارِ ما هستی
تا ابد شاه کربلا هستی
عالم از تو حیات میگیرد
بی تو هستی، ممات میگیرد
دینِ حق را تو داده ای عزت
انبیا را تو داده ای قدرت
اولیا را تو داده ای نصرت
بر غیوران تو داده ای غیرت
ای بنازم به همتِ عشقت
هر دو دنیاست هیئتِ عشقت
اولین روضه خوانِ تو جبریل
دستِ گهواره ی تو میکائیل
نفخِ صور دمِ تو اصرافیل
نوحه خوانِ غمِ تو عزرائیل
از خدا تا به آدمَت گریان
عالَمی تا به خاتَمَت گریان
چون خدا خواست کشته اَت بیند
نینوا خواست کشته اَت بیند
مصطفا خواست کشته اَت بیند
مرتضا خواست کشته اَت بیند
مادرت "یابُنَیَّ" را سر داد
حنجرت "یااُخَیَّ" را سر داد
بافته مادرت که پیرهنت!
از چه بی پیرهن فتاده تنت؟
قطعه قطعه شده چرا بدنت؟
نیزه شد جرعه جرعه در دهنت!
مادرِ آب دید، تشنه لبت
پدرِ خاک دید تاب و تبت
پیشِ چشمانِ مادرت آقا
شد جدا از تنت، سرت آقا
گشت پامال، پیکرت آقا
رفت از حال خواهرت آقا
ای همه جان و هستیِ زینب
بی کفن مانده ای سه روز و دو شب
راسِ پاکِ تو تا کجاها رفت
آه، گاهی به نیزه بالا رفت
گاه دیر و تنور، تنها رفت
گاه ویرانه نیمه شبها رفت
گه سرِ پاکِ تو چهل منزل
رفت با اُشترانِ بی محمل
گاه افتاد زیرِ دست و پا
گه به خورجین نموده ای ماوا
گه به بازی گرفته اَش، اعدا
گه روی شاخه درخت چرا؟
عاقبت شد سرت به تن، ملحق
بر تنِ مانده بی کفن، ملحق
بسکه داغِ مصیبتت بالاست
منتهای غمِ تو ناپیداست
رازدارِ غمِ تو مهدیِ ماست
صاحبِ انتقامِ عاشوراست
کربلا مکتبِ فنا شدن است
در رهِ منتقم فدا شدن است -
یاحسین ای فدای چشمانت
چشم بر ما گشود احسانت
دیده ها شد ز شوق گریانت
پدر و مادرم بقربانت
ای وجودت بسنده ی تاریخ
قَدمت جان دهنده ی تاریخ
لحظه ی با شکوهِ دیدارت
انتظارِ طلوعِ رخسارت
سبکِ رفتار و لحنِ گفتارت
عالَمی را کند گرفتارت
وَه که از چهره ی پر از نورت
پدر و مادرند مسرورت
دلِ مسرور را تو واسطه ای
شادی و شور را تو واسطه ای
قربِ هر دور را تو واسطه ای
چارده نور را تو واسطه ای
میبری دل ز دوستان، سلطان!
خاصه از قلبِ عاشقان، سلطان!
عاشقان، سینه چاکِ میکده اَت
شهدا، جمله مست و مِی زده اَت
گرچه بگذشته چارده صَده اَت
همه دلهاست مبتلا شده اَت
کیستی ای خدای میخواران
آبرو بخشِ آبرو داران
مستِ جامِ ازل تویی ارباب
عشقِ ضرب المثل تویی ارباب
اصلِ خیرُالعمل تویی ارباب
عاشقِ بی بدَل تویی ارباب
یک بدَل داشتی به اذنِ رب
نیست او غیرِ خواهرت زینب
تو همه انتظارِ رب بودی
دائم از عشق، در طرب بودی
گرچه پا تا به سر رطب بودی
تشنه ی باده طلب بودی
ساقیِ مستیِ اَلَستی تو
باده ی هستیِ اَلَستی تو
تو سراپا همه خدا هستی
بانیِ کشتیِ ولا هستی
صاحبِ اختیارِ ما هستی
تا ابد شاه کربلا هستی
عالم از تو حیات میگیرد
بی تو هستی، ممات میگیرد
دینِ حق را تو داده ای عزت
انبیا را تو داده ای قدرت
اولیا را تو داده ای نصرت
بر غیوران تو داده ای غیرت
ای بنازم به همتِ عشقت
هر دو دنیاست هیئتِ عشقت
اولین روضه خوانِ تو جبریل
دستِ گهواره ی تو میکائیل
نفخِ صور دمِ تو اصرافیل
نوحه خوانِ غمِ تو عزرائیل
از خدا تا به آدمَت گریان
عالَمی تا به خاتَمَت گریان
چون خدا خواست کشته اَت بیند
نینوا خواست کشته اَت بیند
مصطفا خواست کشته اَت بیند
مرتضا خواست کشته اَت بیند
مادرت "یابُنَیَّ" را سر داد
حنجرت "یااُخَیَّ" را سر داد
بافته مادرت که پیرهنت!
از چه بی پیرهن فتاده تنت؟
قطعه قطعه شده چرا بدنت؟
نیزه شد جرعه جرعه در دهنت!
مادرِ آب دید، تشنه لبت
پدرِ خاک دید تاب و تبت
پیشِ چشمانِ مادرت آقا
شد جدا از تنت، سرت آقا
گشت پامال، پیکرت آقا
رفت از حال خواهرت آقا
ای همه جان و هستیِ زینب
بی کفن مانده ای سه روز و دو شب
راسِ پاکِ تو تا کجاها رفت
آه، گاهی به نیزه بالا رفت
گاه دیر و تنور، تنها رفت
گاه ویرانه نیمه شبها رفت
گه سرِ پاکِ تو چهل منزل
رفت با اُشترانِ بی محمل
گاه افتاد زیرِ دست و پا
گه به خورجین نموده ای ماوا
گه به بازی گرفته اَش، اعدا
گه روی شاخه درخت چرا؟
عاقبت شد سرت به تن، ملحق
بر تنِ مانده بی کفن، ملحق
بسکه داغِ مصیبتت بالاست
منتهای غمِ تو ناپیداست
رازدارِ غمِ تو مهدیِ ماست
صاحبِ انتقامِ عاشوراست
کربلا مکتبِ فنا شدن است
در رهِ منتقم فدا شدن است -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.