انگاره‌ی جهان (قسمت اول)
اقتصاد جهان و ملحقات اجتماعی فرهنگی آن
 
چکیده :
انقلاب صنعتی در اواخر قرن هجدهم در ابتدای عصر مسیحیت است که طی آن تحول مهمی از خاص گرایی یهودیت به عام گرایی مسیحیت صورت میگیرد. در یهودیت کهن جنبه جنسی - شهری حیات به واسطة قوانین مربوط به مناسبات خانوادگی و تمایز بین روابط درون گروهی و برون گروهی به شدت نهان مانده بود .

تعداد کلمات: 1646 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8  دقیقه
 
انگاره‌ی جهان (قسمت اول)
نویسنده : رونالد رابرتسون
برگردان : کمال پولادی
 
نظریه هایی از نوع نظریة والرستین (و سایر نظریه های مارکسیستی و تروتسکیستی) در باره اقتصاد جهان و ملحقات اجتماعی فرهنگی آن، دست کم تا همین اواخر، میل داشتند این اندیشه را نادیده بگیرند (یا بدان کم بها دهند) که فقط منافع مادی و آرمانی نیستند که اهمیت اجتماعی - فرهنگی دارند، بلکه «انگاره» یا تصویر جهان به سهم خود در سمت دادن به این منافع نقش مهمی دارد. در شرایط حاضر باید انگاره جهان را جدی گرفت و بیش از آنچه که در کار ماکس وبر آمده است، به معنی دقیق کلام آن را به کار برد. من در اینجا نظر وبر را به عنوان انگاره نظم یا سامان جهان به کار میبرم (در مفهومی فنی تر و به شیوه نوکانتی این مسئله را بررسی خواهم کرد که چگونه جهان به صور مختلف و غالبا متعارضی ممکن فرض میشود). در حالی که برداشت و بر از انگاره جهان بیشتر مرتبط است با نگرش و درک کلی از وضعیت بشری (به ویژه موضوع رابطه بین جنبه های «بینادنیوی» و «فرادنیوی» جهان است، من در اینجا تصویر جهان را به طور انضمامیتر و در این خصوص به کار میبرم که جهان «بینادنیوی» چه ساختی دارد یا باید داشته باشد ( Robertson, 1985c ). اما این سخن بدان معنا نیست که جنبه گسترده تر معنای جهان بی مورد است.

مسلمة آثار وبر در کل بیشتر مربوط می شود به تبلور عقلانیت مدرن. نگاه او به انگاره جهان بیشتر از توجه او به فهم وضعیت تاریخی طلوع عقلانیت دنیای غرب ناشی می شد. در آخرین مقاله پارسونز نگاهی متفاوت، امانه تطبیق ناپذیر با دیدگاه وبر، در نگریستن به این موضوع مهم دیده میشود. پارسونز در مقاله «سمبولیسم دینی و اقتصادی در جهان غرب» در باره تعبیر و تفسیر فرهنگی انقلاب صنعتی بحث میکند. این مقاله چرخش مهمی در نظریه نظریه نظام جهانی، فرهنگ و انگار نظم جهان ۱۴۵ کنش پارسونز است اما مقاله ای است که توجه زیادی را جلب نکرد. پارسونز در این مقاله میگوید که انقلاب صنعتی در اواخر قرن هجدهم از جهتی همطراز موضوع بندی قالب جنسی - شهوی زندگی در ابتدای عصر مسیحیت است که طی آن تحول مهمی از خاص گرایی یهودیت به عام گرایی مسیحیت صورت میگیرد. او می گوید که در یهودیت کهن جنبه جنسی - شهری حیات به واسطة قوانین مربوط به مناسبات خانوادگی و تمایز بین روابط درون گروهی و برون گروهی به شدت نهان مانده بود (1969 ,Nelson) در حالی که آموز؛ اولیه مسیحیت با از میان برداشتن تمایز روابط درون گروهی و برون گروهی متضمن مقابله صریح تر با «خطر» شهوت رانی بود (لازم به گفتن نیست که این موضوع با توجه به مواضع فعلی مسیحیان در قبال یهودیان محل مناقشه است).
جوامع، افراد، نظام های جوامع (نظام بین المللی و بشریت به همراه هم، پایه ها و اجزای اصلی آنچه را که من وضعیت جهانی بشری می خوانم تشکیل میدهند. اصطلاح وضعیت جهانی - بشری را من برای جهان به شکل مشخص کنونی از یک سو و بشریت به عنوان یک نوع از سوی دیگر به کار برده ام. «جهان بودگی» به شرایط آگاهی گسترده و فزاینده در باره جهان به عنوان یک کل، از جمله جنبه های مربوط به نوع بشر در این کل اشاره می کند. این مجموعه از اجزای اصلی وضعیت جهانی - بشری را می توان پاسخی فرهنگی به موضوع جهان بودگی دانست، به همان مفهوم تحلیلی که پارسونز واکنش فرهنگی به انقلاب صنعتی را به عنوان موضوع بندی اقتصاد تفسیر کرده است.
پارسونز میگوید که انقلاب صنعتی اواخر قرن هجدهم از لحاظ کارکرد به مثابه اعطای رسالت تازه ای به کفار و در عین حال بالا بردن مرتبه این رسالت بود. این انقلاب مرحله تعین کننده ای در اودیسه خاص گرایی - عام گرایی و متضمن این «مکاشفه» بود که اقتصاد می تواند قلمروی مستقلی از حیات باشد. اقتصاد بازار همزمان هم حامل مناسبات اجتماعی و مناسبات عام و بالقوة جهانی و هم هجمه «خطرناکی» به تمام صور و بستگیهای سنتی جامعه بود. بخشی از استدلال پارسونز این است که خصوصیات عمده تئوری اجتماعی و ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی تا حدود زیادی در تعامل با نحوه واکنش نظریه پردازان اوایل قرن نوزدهم مفهوم بندی اقتصاد به عنوان یک قلمروی نسبتا مستقل حیات شکل گرفت. به این استدلال پارسونز من این اظهار نظر را اضافه میکنم که چندی بعد احتمالا واکنش به مسئله «جهان بودگی» به همین ترتیب به مهمترین خصوصیات تئوری، آموزه و ایدئولوژی اجتماعی و فرهنگ سیاسی جهت و معنای خاص خود را خواهد داد. مفهوم «مخاطراتی» که بشر را به عنوان یک واحد اجتماعی - فرهنگی تهدید میکند (به ویژه نگرانی در باره مخاطراتی که متوجه بشر به عنوان یک کل است و همچنین نسبی شدن وسیع هویتها و سنت ها) کوره حوادثی است که در آن اندیشه های بالقوة مهمی ساخته میشود. چنین اندیشه هایی در عین حال می تواند محور جنبش های اجتماعی آتی باشد. مکاشفه نیروی مولد جنس و آنگاه اقتصاد به دنبال خود آشکار شدن وضعیت جهانی خود بشر را همراه آورده است (1982, Robertson). با این حال این هرگز بدان معنا نیست که گروههای مولد پیشین به لحاظ اهمیت اجتماعی - فرهنگی رو به نقصان گذاشته اند. درست بر عکس، چنانکه مسائل مناقشه انگیز جاری در باره عدالت اقتصادی در سطح جهان، محیط زیست و حق داشتن هویت «بومی و محلی نشان می دهد، این نیروها اکنون مستقیما اهمیت جهانی پیدا کرده اند؛ از نمونه های برجسته آن اعلامیه اخیر سازمان ملل در باره اصول زیست محیطی هنگام تدارک اجلاس ریودوژانیرو است.

   بیشتر بخوانید :    عوامل جهانی شدن و ارتباط آن با فرایند توسعه

چشم اندازی که من در اینجا در باره جهان معاصر ارائه داده ام تا حدود کمی،اما نه کم اهمیت، همسو با آن دسته گرایش های تحلیلی است که به چهارچوب نظری نظریة نظام جهانی تعلق دارد. مثلا جیمسون (68 :1986 ,Jameson). یک منتقد ادبی و مفسر فرهنگ که آثارش را با نظریات والرستین همسو کرده است، در درخواستش مبنی بر «اختراع مجدد آنچه که گوته مدت ها قبل به عنوان، «ادبیات جهانی» مفهوم بندی کرده بود»، میگوید که ساختار و نگرههای معاصر در باره محور فرهنگی جهان در آغاز پاسخی اساسی به واقعیت های زیربنایی (مثلا اقتصاد و جغرافیا) بوده است. جیمسون تأکید میکند که به این ساختارها و نگره ها باید در وهله اول به مثابه «تلاشهایی برای حل تضادهای اساسی تر» توجه کرد؛ «تلاش هایی که عمرشان از وضعیت هایی که برای آن پیدا شده اند، در میگذرد و آنگاه به شکل پالایش یافته تر در انگاره های فرهنگی تجلی پیدا میکنند» (78 :1986 ,Jameson). جیمسون در ادامه می گوید که «آن انگارهها خود به صورت بخشی از شرایط عینی در می آیند که نسل های بعد با آن روبرو می شوند و انگارههایی که زمانی راه حلی برای معما دانسته می شدند، این بار بخشی از معما میشوند.» استدلال او چندان بی وجه نیست، ضمن آنکه در همان حال بیانگر گرایشی در نظریه نظام جهانی است که پیش از این توجه شما را به آن جلب کردم. ملاحظات جیمسون از یک جهت با دیدگاه پارسونز در باره واکنش فرهنگی غرب به طلوع انقلاب صنعتی و تفسیر فرهنگی آن همخوانی دارد. اما استفاده از اصطلاح «زیربنا» این احساس را ایجاد میکند که واکنشهای فرهنگی اساسا در باره عوامل مادی جایگاه ثانوی دارد. علاوه بر این به نظر می رسد که جیمسون میکوشد این نظر را حفظ کند که در دنیای جهانی شده کنونی هنوز هم منابع عمده ارجاع زیربنای اقتصادی است نه جهان بودگی به نفس خود. مهم تر از همه آن که در شرایط ارتقای مداوم آگاهی در باره جهان به عنوان یک کل باید انتظار داشت که انگاره های تمدنی در باره کلیت جهان، که به لحاظ زمانی مقدم بر «ظهور زیربنا» در شکل فعال آن است، بیش از پیش اوج گیرد. به سخن دیگر، هر چند که انگاره های ملی، منطقه ای و سایر «انگاره های فرهنگی» بی تردید از بسیاری جهات در پاسخ به رشد نظام سرمایه داری جهانی شکل گرفته اند، با این حال دلمشغولی معاصر به جهان به عنوان یک کل (و به جهان بودگی) به درجات مختلف تبلور مجدد فلسفه ها و الهیات تمدنهای باستان در باره ساختار و مفهوم سراسری جهان است. مثلا تفاوت اساسی بین پنداشت های سنتی اسلامی یا چینی با جهان و پنداشتهای کنونی ما این است که پنداشت های جدید به خلاف جهان بینی های قدیمی تر به شکل تازه ای طرازبندی شده اند و از حیث درک انضمامی جهان مدرن (یا پسامدرن) به مرتبه بالاتری از رشد رسیده اند.

جوامع، افراد، نظام های جوامع (نظام بین المللی و بشریت به همراه هم، پایه ها و اجزای اصلی آنچه را که من وضعیت جهانی بشری می خوانم تشکیل میدهند. اصطلاح وضعیت جهانی - بشری را من برای جهان به شکل مشخص کنونی از یک سو و بشریت به عنوان یک نوع از سوی دیگر به کار برده ام. «جهان بودگی» به شرایط آگاهی گسترده و فزاینده در باره جهان به عنوان یک کل، از جمله جنبه های مربوط به نوع بشر در این کل اشاره می کند. این مجموعه از اجزای اصلی وضعیت جهانی - بشری را می توان پاسخی فرهنگی به موضوع جهان بودگی دانست، به همان مفهوم تحلیلی که پارسونز واکنش فرهنگی به انقلاب صنعتی را به عنوان موضوع بندی اقتصاد تفسیر کرده است. من اندکی از شیوه پارسونز فاصله میگیرم و به جای اینکه مثل او پاسخهای اجتماعی، تئوریک و ایدئولوژیکی به انقلاب صنعتی را به صورت سخنهایی از قبیل سوسیالیسم اقتصادی، رمانتیسیسم جماعتی مد نظر قرار دهم در عوض سنخ بندی جدیدی از انگاره های مربوط به جهان معاصر به عنوان یک کل (یا وضعیت جهانی - بشری ارائه میدهم. به اضافه این که من در بحث حاضر به شیوه پارسونز روی این نکته اصرار ندارم که هرگاه هریک از چهار واکنش متفاوت به وضعیت جهانی سه مؤلفه دیگر جهانی شدن را به صراحت کنار گذاشت، لزوم شکلی از تقلیل گرایی یا، به واسطه بی توجهی به پیچیدگی های واقعیت، باید آن را نوعی بنیادگرایی به شمار آورد. این بدان دلیل نیست که من با پارسونز در این موضوع تفسیری موافق نیستم، بلکه بدان دلیل است که کار من در اینجا در وهله اول آن است که برای تحلیل واکنش های عمده به جهانی شدن نقشه و توصیف و منطقی ارائه دهم. (برای یک ارزیابی متفاوت و در واقع یکسره ماتریالیستی از آنچه در اینجا واکنش های مربوط به جهان بودگی خوانده شده است، نگاه کنید به (1989 ,Harvey).

ادامه دارد..
 
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)

   بیشتر بخوانید :
   تناسخ در آیین بودا
   رابطه انسان و دین
   آشنایی با یهود و یهودیت

 
نسخه چاپی