اساطیر مرگ در کیش زرتشتی (قسمت اول)
آثار بازمانده از نوشتگان ایران کهن
 
چکیده:
پدیده مرگ، که بیگمان از مسائل و مباحث اصلی دین است، خود در کیش زرتشتی با گزارش مقدسی توضیح و توجیه می شود. این گزارش مقدس، از یک سوی ناظر بر باورها، نظرگاهها و برداشتها و سپس آیینها و آداب و مراسم
 
تعداد کلمات: 1461 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

اساطیر مرگ در کیش زرتشتی (قسمت اول)
نویسنده: کتایون مزداپور
 
سایه مرگ همواره بر زندگانی گسترده است. در برابر فراگیری سایه مرگ و اهمیت و حساسیت مدهش آن، برای پدید آوردن امکان زیستن در کنار خطر دائمی آن و در کنار آمدن با چنین وحشت شگرف و دامنه داری، هر فرهنگی ایستاری ویژه برگزیده و راه و رسم و چاره هایی رنگارنگ اندیشیده و جسته و تعبیه کرده است که پنهانی آنها را به فرزندان می آموزد. چنین چارهها و شیوه هایی که در طی قرون و اعصار، جامعه ناخودآگاه آنها را خلق میکند و می آفریند، ناگزیر بر مبنای مفاهیم و تصوراتی پدید می آید که گروه آنها را می شناسد و باور دارد. به همین مناسبت است که گرچه در کلیات و اهداف نهایی، در همه جا تصور مرگ و منظور از آداب بازگردنده به آن یکسان است و خصائص زیستی بشری و شرایط حیات آدمی را بازنمون و پشتیبانی می کند، اما در جزئیات و اجزای مراسم و پندارهای پیرامون آنها در جوامع مختلف، گوناگونی و رنگارنگی مشاهده میشود.
 
ناگزیری و دهشت آفرینی استحاله مرگ آن را بصورت سرآغازی برای وحشتهایی نهانی و رنجهایی بدخیم در می آورد و در مرکز و محور وسوسه ها و خیالات فردی و اجتماعی می نشاندش و از آن مداری می سازد برای رفتارهای آیینی و آداب ویژه برای درگذشتگان و میرندگان. هنگام جستجو در نوشته های کهن و بازمانده زرتشتی در این باب، ابعادی پرتنوع یافت میشود. نخست این که در این نوشته ها کوششی را معطوف به اندیشه تداوم حیات، چه در عالم کبیر و جهان مهین و چه در عالم صغیر و جهان کھین، یا به اصطلاح زبان پهلوی «جهان کودک» می بینیم. وجه دیگر از این کوشندگی حرمت نهادن به زندگانی است که نه تنها مردم، بلکه حتی جانوران سودمند و گیاهان را نیز در بر می گیرد. همین حرمت با ابعاد پرشماری که از آن حاصل می آید و حق زیستن را برای همه محفوظ می دارد، شالوده و بنیاد اخلاق سترگی را می سازد که دامنه سیطره آن به حیات پس از مرگ هم می رسد. در وهله دیگر، آداب مرگ، چه درباره رفتار با جسد و چه سرودن و برگزاری دعا و نیایش برای درگذشتگان، بخشی از پیکره و مجموعه بزرگی از تصورات و طرحهای رفتاری و آدابی را پدید می آورد که همه بر گرداگرد مرگ می چرخد.

بیشتر بخوانید :  اسطوره در شاهنامه

پدیده مرگ، که بیگمان از مسائل و مباحث اصلی دین است، خود در کیش زرتشتی با گزارش مقدسی توضیح و توجیه می شود. این گزارش مقدس، از یک سوی ناظر بر باورها، نظرگاهها و برداشتها و سپس آیینها و آداب و مراسم، و نیز سرودهای مذهبی و نیایشهای زبانی و کلامی و همچنین داستانهایی است معطوف به مرگ و مردن و درگذشتگان رشته درازی از تصورات ذهنی و رفتارهای آیینی و پیکرههای زبانی پیرامون مرگ مجموعه شاخص و معینی را تشکیل می دهد. این مجموعه بخشی از کلیت اساطیر و آیین در کیش زرتشتی است. از سوی دیگر، مجموعه آیینها و اساطیر مرگ در پیوند و ارتباط تنگاتنگ است با مجموعه بزرگتری از آیینها و اساطیر و آموزه های کیش زرتشتی. به همین جهت است که در ساخت همه این تصورات و باورها، مفاهیمی واحد را می توان یافت و دادوستدی دائمی و پیوسته میان اساطیر مرگ و دیگر بخشهای سازنده اساطیر در جریان است. هرگاه مجموعه تصورات و باورهایی را که به اشکال گوناگون و با روابط دورونزدیک به مرگ باز میگردد، اساطیر مرگ بنامیم، ناگزیر می باید ارتباطی متقابل و در تناظر با یکدیگر، و به اصطلاح ساختاری را میان آنها با کل اندیشه و تفکر و اساطیر ایرانی همواره ملحوظ داریم.
سایه مرگ همواره بر زندگانی گسترده است. در برابر فراگیری سایه مرگ و اهمیت و حساسیت مدهش آن، برای پدید آوردن امکان زیستن در کنار خطر دائمی آن و در کنار آمدن با چنین وحشت شگرف و دامنه داری، هر فرهنگی ایستاری ویژه برگزیده و راه و رسم و چاره هایی رنگارنگ اندیشیده و جسته و تعبیه کرده است که پنهانی آنها را به فرزندان می آموزد. چنین چارهها و شیوه هایی که در طی قرون و اعصار، جامعه ناخودآگاه آنها را خلق میکند و می آفریند، ناگزیر بر مبنای مفاهیم و تصوراتی پدید می آید که گروه آنها را می شناسد و باور دارد.
 گرچه بیگمان همواره معانی و مفاهیمی ذهنی و بیانناشده، و گاهی بیان ناشدنی، مرگ را همراهی کرده است و می کند، و گرچه بسیاری از نوشته ها باز نمانده و برباد رفته است؛ اما خطوط کلی از اساطیر مرگ را که می توان از آثار مکتوب موجود زرتشتی به دست آورد، بسانی رشته پیوندی رفتارهای آیینی و باورها و آموزهها درباره مرگ را به هم گره می زند. با ریشه گرفتن همین اساطیر از جهان بینی و نظرگاهها و مفاهیم کیش زرتشتی، در پیرامون پدیده طبیعی مرگ دوائری متعدد و متواتر از پندارهایی خلق می شود که بر ابعاد و زوایای متفاوت و مختلفی از ذهنیات فردی و روابط اجتماعی و شیوه های رفتار و آداب و سلوک جمعی تأثیر مستقیم و نامستقیم میگذارد. پنداشته ای که از این کلیت و اجزای آن پدید می آید، بسان یکی از بسیاری کوشندگی و ایستارهای فرهنگهای بشری در برابر مرگ، شایان بحث و گفتگو است.
 
در ایران باستان، مبنای تفکر و اندیشه فلسفی اساطیری بر «دون» و «دو بنیاد» یا به اصطلاح امروزی، «ثنویت» است. منظور از ثنویت هرگز اعتقاد به دو خدای پرستیدنی و پرستش دو خدا نیست، بلکه معنای آن باور داشتن به دو مبدأ و اصل متمایز برای خیر و شر است. به بیان دیگر، اندیشه ایرانی به جدایی مطلق میان نیکی و بدی قائل است و هر چیزی را با نیک و هرمزدی می داند یا بد و اهریمنی. چنین تمایزی، که گاهی وجه اساطیری آن، مثلا به هنگام انتساب شب و وزغ به اهریمن پدیدار میگردد، در ذات خود، بنیاد اخلاق استواری را طرح ریزی میکند و در نهایت، به اساطیر آفرینش و فرجام گیتی وابستگی دارد و در چارچوب کلیت آن میگنجد. در این مرزبندی میان خیر و شر، معیار و سنجار در اصل و آغازۂ خویش، سود و زیانی است که آن چیز، چه شیئی مادی باشد و چه معنایی ذهنی و مفهومی کلی، به مردم می رساند. با این اوصاف، روشن است که مرگ در دایره و حدود و خیلی اهریمن جای میگیرد. لقب اهریمن «پرمرگ» (لوستا: pouru . mahrka ) است و با تازش اهریمن و دیوانش بر آفرینش هرمزدی مرگ هم آمد: خشکیدن گیاه نخستین و مردن گاو یکتا آفریده، نماد حیات جانوری، و کیومرث، که نخستین انسان و انسان قدیم است (بهار، ۱۳۷۶، صص ۸۹۸۷ و صص ۱۱۲-۱۱۴). استویهاد (پهلوى: astwihad، لوستان - vidatav ) یا استویداد، که دیو مرگ است، با یک هزار دیو مرگ آور را اهریمن برای میراندنی کیومرث بر او گماشت (همان، ص ۸۸ و ص ۱۷۶). دادار اورمزد برای پاسداری از گاو نخستین وکیومرث در تازش سخت اهریمن و دیوانش و کاستن از رنج آنها، بر چشم گاو منگ یا بنگ مالید و کیومرث را به خواب فرو برد تا کمتر آسیب ببیند. کیومرث به یمن طالع و گردش ستارگان سی سال زیست، اما پس از آن باز بواسطه گردش اختران و تأثیر اباختران مرگ اهریمنی بر او چیره شد. از آن مرگ کیومرث است که فرزندان او همه خواهند مرد (همان، ص ۱۷۶).
 
بدین شمار است که بواسطه آمیزش اهریمن و دیوانش با آفرینش هرمزدی، مرگ پدید آمده است. در دوران آمیختگی این دو نیروی خیر و شر، که همین روزگار ما است، مرگ هم هست. اما چون سرانجام زمان آمیختگی به سر رسد، جاودانگی خواهد بود و دیگر هیچ. پس در زمان کرانمند و محدود آمیزش، مرگ هست و سپس در پایان زمان، «دیو مرگ نهان روش» را بهمراهی دیوانی دیگر، از دیو خواهد جوید و از میان خواهد برد (همان، ص ۲۸۳). با نابودی دیو مرگ و سپس اهریمن و سپهسالارش، که دیو آز است، مرگ هم از میان خواهد رفت.
 
اما آنچه از میان رفتن مرگ را تضمین می کند، همین آفرینش هرمزد است و بویژه خلقت آدمی (همان، ص ۷۴: پیش از آفریدن مردم در کالبد گیتی و آمدن آدمی به دنیای خاکی، هرمزد «با بویا و فروهر مردمان سگالش کرد و خرد همه آگاه را به مردمان فراز برد و گفت که کدام یک شما را سودمندتر در نظر آید؟ اگر شما را به صورت مادی بیافرینم و به تن با دروج" بکوشید و دروج را نابود کنید و شما را به فرجام، درست و انوشه باز آرایم و باز شما را به گیتی آفرینم، جاودانه بی مرگ، بی پیری و بیدشمن باشید، یا شما را جاودانه پاسداری (بر ضد) اهریمن باید کرد؟ ایشان بدان خرد همه آگاه (آن) بدی را (که از اهریمن دروج بر فروهرهای مردمان در جهان رسد، دیدند و رهائی واپسین از دشمنی اهریمنی و به تن پسین جاودانه درست و انوشه باز بودن را دیدند و برای رفتن به جهان همداستان) شدند.

ادامه دارد..
 
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)

بیشتر بخوانید :
  انسان شناسی و ساختارگرایی
  انسان شناسی در ایران
  انسان شناسی و تطورگرایی

 
نسخه چاپی