معاد شناسی و تاریخ
مورخ گذشته شناس است نه آینده شناس
 
چکیده:
معاد شناسی همیشه یک عنصر مزاحم در تاریخ است. کار مورخ شناختن گذشته است نه شناختن آینده، و هرگاه مورخان ادعا کنند که قادرند آینده را پیشاپیش وقوع آن تعیین کنند، به یقین در درک اساسی آنان از تاریخ خطایی رخ داده است. به علاوه، می توانیم دقیقا بدانیم که آنچه بر خطا رفته چه بوده است.
 
تعداد کلمات: 1088 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
معاد شناسی و تاریخ
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
 
معاد شناسی همیشه یک عنصر مزاحم در تاریخ است. کار مورخ شناختن گذشته است نه شناختن آینده، و هرگاه مورخان ادعا کنند که قادرند آینده را پیشاپیش وقوع آن تعیین کنند، به یقین در درک اساسی آنان از تاریخ خطایی رخ داده است. به علاوه، می توانیم دقیقا بدانیم که آنچه بر خطا رفته چه بوده است. چیزی که روی داده این است که آنان واقعیت منفرد روند تاریخی را به دو چیز جدا از هم بخش کرده اند؛ یکی که تعیین می کند و یکی که تعیین می شود؛ قانون انتزاعی و رخداد صرف، کلی و جزئی. آنان از کلی جوهر جزئی کاذبی ساخته اند که فرض می شود خود به خود و برای خود وجود دارد و با وجود این در آن انزوا هنوز آن را به سان تعیین کننده ی مسیر حوادث جزئی می پندارند. کلی، که به این ترتیب از فرایند زمانی جدا شده است، در آن فرایند عمل نمی کند، فقط بر روی آن عمل می کند. فرایند زمانی چیزی انفعالی است که با یک نیروی بی زمان که از بیرون بر آن عمل میکند شکل گرفته است.

پس، از آنجا که نیرو در همه وقت دقیقا به یک نحو عمل میکند، شناخت چگونگی عمل آن در حال، شناخت از چگونگی عمل آن در آینده نیز هست و اگر بدانیم که جریان حوادث را در یک زمان، هر زمانی که باشد، چگونه تعیین کرده است، از روی آن می دانیم که آن را در هر زمان دیگر چگونه تعیین خواهد کرد و بنابراین می توانیم آینده را پیشگویی کنیم. به این ترتیب، در اندیشه ی قرون وسطایی تقابل کامل بین نیت عینی خدا و نیت ذهنی انسان، که تصور شده است نیت خدا به عنوان تحمیل نقشه ی عینی خاصی بر تاریخ کاملا بدون توجه به نیت انسان ظاهر می شود، ناگزیر به این اندیشه می انجامد که نیات انسان هیچ نقشی در مسیر تاریخ ندارد و تنها قومی تعیین کننده ی آن سرشت مینوی است. پس با آشکار شدنی سرشت مینوی، کسانی که آن ایمان بر آنان آشکار شده است می توانند بینند آینده چه باید باشد. شاید به نظر برسد که این اندیشه شباهت هایی به جوهر انگاری دارد، ولی چیز کاملا متفاوتی است به نام استعلا. خدا در الهیات قرون وسطایی نه جوهر بلکه عمل محض است و استعلا به این معناست که فعالیت مینوی نه عمل کردن از طریق فعالیت آدمی، بلکه عمل کردن خارج از آن و حاکم بر آن، نه جاری و ساری در عالم عمل آدمی، بلکه فراتر از آن عالم، فهمیده می شود.

   بیشتر بخوانید:  سرشت تاریخ‌نگاری یونانی ـ رومی

آنچه در این جا به وقوع پیوسته عبارت از این است که آونگ فکر از انسانی گرایی انتزاعی و یک جانبه در تاریخ نگاری یونانی - رومی، به دیدی به همان اندازه انتزاعی و یکجانبه یعنی یزدان - محوری در تاریخ نگاری قرون وسطایی تاب خورده است. عمل عنایت الهی در تاریخ به رسمیت شناخته شده، ولی به طریقی که هیچ چیزی برای آن که انسان انجام دهد باقی نمی گذارد. یکی از نتایج این موضوع این است که مورخان، چنان که دیدیم، به این خطا دچار شدند که فکر کردند می توانند آینده را پیشگویی کنند. نتیجه ی دیگر آن است که آنان در بی قراری خویش برای یافتن نقشهی عمومی تاریخ، و اعتقادشان که این نقشه متعلق به خدا و نه انسان است، به جستجوی جوهر تاریخ در خارج از خود تاریخ، با روی بر گرداندن از افعال انسان به جهت یافتن نقشه ی خدا، تمایل یافتند و در نتیجه تفصیل بالفعل افعال آدمی برایشان تقریبا بی اهمیت شد و آن وظیفهی اولی مورخ، یعنی میل به تحمل مشقات بی پایان در راه کشف آنچه بالفعل روی داده است، را به بوته فراموشی سپردند. به همین دلیل، تاریخ نگاری قرون وسطایی در روش انتقادی چنین ضعیف است. این ضعف عارضی نیست و به محدودیت منابع و مصالح اولیه ای که در اختیار دانشمندان بوده است بستگی ندارد. به محدودیت کارهایی که می توانستند بکنند نیز بستگی ندارد، بلکه به محدودیت کارهایی بستگی دارد که می خواستند بکنند. آنان مطالعه ی صحیح و علمی رخدادهای واقعی تاریخ را نمی خواستند؛ آنچه می خواستند عبارت بود از مطالعه ی صحیح و علمی صفات مینوی، الهیاتی محکم و مبتنی بر شالودهی مضاعف ایمان و عقل، تا قادرشان سازد به طریق پیشینی تعیین کنند در فرایند تاریخی چه باید اتفاق افتاده باشد و چه باید اتفاق بیفتد.
از آنجا که نیرو در همه وقت دقیقا به یک نحو عمل میکند، شناخت چگونگی عمل آن در حال، شناخت از چگونگی عمل آن در آینده نیز هست و اگر بدانیم که جریان حوادث را در یک زمان، هر زمانی که باشد، چگونه تعیین کرده است، از روی آن می دانیم که آن را در هر زمان دیگر چگونه تعیین خواهد کرد و بنابراین می توانیم آینده را پیشگویی کنیم. به این ترتیب، در اندیشه ی قرون وسطایی تقابل کامل بین نیت عینی خدا و نیت ذهنی انسان، که تصور شده است نیت خدا به عنوان تحمیل نقشه ی عینی خاصی بر تاریخ کاملا بدون توجه به نیت انسان ظاهر می شود، ناگزیر به این اندیشه می انجامد که نیات انسان هیچ نقشی در مسیر تاریخ ندارد و تنها قومی تعیین کننده ی آن سرشت مینوی است.
حاصل آن است که تاریخ نگاری قرون وسطایی وقتی که از دیدگاه یک مورخ پژوهنده، آن نوع مورخی که فقط به صحت داده ها اهمیت می دهد، مورد توجه قرار میگیرد نه فقط رضایت بخش نیست، بلکه به طور عمدی و زننده ای نامعقول به نظر می رسد و مورخان قرن نوزدهم، که عموما نظر صرفا پژوهشگرانه ای به ماهیت تاریخ داشتند، در نهایت ناهمدلی با آن برخورد می کردند. اما ما امروزه چون ذهن خود را کمتر به طلب دقت انتقادی مشغول میکنیم و به تفسیر داده ها بیشتر علاقه مندیم، می توانیم به چشم دوستانه تری به آن بنگریم. ما اکنون به آن دی قرون وسطایی تاریخ برگشته ایم که دربارهی ملتها و تمدنها این گونه فکر کنیم که در متابعت از قانونی صعود و سقوط میکنند که با نیات انسانهای تشکیل دهنده ی آنها کاری ندارد و شاید روی هم رفته با این نظریه ها مخالف نباشیم که یاد می دهند تحولات پردامنهی تاریخی ناشی از نوعی دیالکتیک است که از روی عینیت عمل میکند و فرایند تاریخی را به ضرورتی که به ارادهی آدمی بستگی ندارد، شکل می دهد.

این امر ما را در تماس تا حدی نزدیک با مورخان قرون وسطایی قرار میدهد و اگر قرار باشد از اشتباهاتی که افکار نوع آنان در معرض شان قرار دارد اجتناب کنیم، بی فایده نیست که تاریخ نگاری قرون وسطایی را مطالعه کنیم و بینیم چگونه آن تعارض میان ضرورت عینی و ارادهی ذهنی، به غفلت از دقت تاریخی منجر شد و مورخان را به خوشباوری نا پژوهشگرانه و پذیرش نابخردانه ی روایت منحرف کرد. مورخ قرون وسطایی برای غیر پژوهشی بودن به این معنی، دلایل فراوان داشت؛ هنوز هیچکس طرز نقد منابع و روشن ساختن صحت داده ها به شیوهی پژوهشی را کشف نکرده بود، برای این که کار اندیشه ی تاریخی در قرون بعد از خاتمهی قرون وسطی بود، ولی برای ما
عذری وجود ندارد و چنانچه به مفهوم قرون وسطایی تاریخ با همه ی اشتباهاتش برگردیم، نمونه و شتاب دهنده ی آن سقوط تمدن خواهیم شد که بعضی مورخان، شاید به طور زودرس، مدعی آن هستند.
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  تاریخ‌نگاری رومی
  تاریخ‌نگاری رومی و پولوبیوس
  تاریخ‌نگاری هلنیستیکی

 
نسخه چاپی