تاریخ در کار پلیب درونمایه ی معینی دارد
چکیده:
تاریخ شایسته ی مطالعه است، نه به این خاطر که به طور علمی حقیقت دارد یا اثباتی است، بلکه به این سبب که مکتب و حوزه ای برای تعلیم حیات سیاسی است.
تعداد کلمات: 1227 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
تاریخ شایسته ی مطالعه است، نه به این خاطر که به طور علمی حقیقت دارد یا اثباتی است، بلکه به این سبب که مکتب و حوزه ای برای تعلیم حیات سیاسی است.
تعداد کلمات: 1227 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
برگردان: علی اکبر مهدیان
برگردان: علی اکبر مهدیان
تاریخ در کار پلیب مانند همه ی مورخان واقعی، درونمایه ی معینی دارد؛ او حکایتی برای گفتن دارد، حکایت چیزهای درخور توجه و به یادماندنی، یعنی فتح جهان به دست روم. ولی او این حکایت را از نقطه ای بیش از ۱۵۰ سال قبل از زمان نگارش آغاز می کند، به طوری که گسترهی عرصه ی او به جای یک نسل، پنج نسل است. توانایی او در انجام این کار به این واقعیت مربوط است که در روم کار میکرد و مردم روم آگاهی تاریخی کاملا متفاوتی از آگاهی تاریخی یونانیان داشتند. تاریخ برای آنان به معنی تداوم بود؛ میراثی از گذشته ی نهادها که در نهایت دقت به همان شکلی که به دست آنها رسیده بود حفظ شده بود؛ قالب ریزی زندگی بنا بر طرح عادات نیاکان. رومیان که از پیوند خود با گذشته عمیقا آگاه بودند، در حفظ یادگارهای آن دقت میکردند؛ آنان برای هدایت زندگی شان نه فقط تصاویر نیاکان خود را به سان نماد مشهور حضور مداوم و نظاره گر اجدادشان در خانه نگاه می داشتند، بلکه سنت های باستانی تاریخ یکپارچه ی خودشان را به حدی که نزد یونانیان ناشناخته بود، حفظ میکردند.
این سنت ها بی تردید تحت تأثیر این گرایش اجتناب ناپذیر قرار داشتند که میخواست خصوصیتهای جمهوری اخیر روم را به تاریخ ایام دورتر آن نسبت دهد. ولی پلیب، با ذهن نقاد و فلسفی خود، در مقابل خطرات تاریخی آن تحریف، حالت دفاعی به خود گرفت؛ به این ترتیب که روایت خود را فقط از جایی آغاز کرد که مراجع او، به عقیده ی خودش، قابل اطمینان شدند: و هنگام استفاده از این منابع هرگز نگذاشت قومی انتقادی اش به خواب برود. ما مفهوم تاریخ جهانی و ملی را مدیون رومیان هستیم که مثل همیشه تحت تعلیم ذهن هلنی کار میکنند؛ تاریخی که در آن قهرمان داستان روح مداوم و یکپارچه ی یک خلق است و در آن طرح اصلی داستان، وحدت جهان تحت رهبری آن خلق است. حتی در اینجا، ما به مفهوم تاریخ ملی، آن چنان که خودمان آن را می فهمیم (شرح حال کامل یک خلق از آغاز حقیقی آن) نرسیده ایم. از نظر پلیب، تاریخ روم با رومی آغاز می شود که اکنون کاملا بالیده و بالغ است و در راه فتوحات خویش آماده ی پیش رفتن است. این مسئله ی دشوار که روح ملی چگونه به وجود می آید، هنوز مطرح نشده است. از نظر پلیب، روح ملی حاضر آماده و مفروض، یو کیمین تاریخ، جوهر تغییر ناپذیری است که شالودهی تمامی تحولات را تشکیل میدهد. درست همان طور که یونانیان نمی توانستند حتی به امکان طرح مسئله ای بیندیشند که ما باید از آن به عنوان مسئله ی خاستگاه قوم هلنی یاد کنیم، در نزد پلیب نیز مسئله ی خاستگاه قوم رومی وجود ندارد؛ اگر او سنت های مربوط به پایه گذاری روم را می دانست، که بی تردید می دانست، آنها را به آرامی از میدان دید خود می زدود، چنانکه گویی در پی نقطه ای قرار داشتند که علم تاریخ، آن طور که او درک می کرد، از آن آغاز می شد.
بیشتر بخوانید: محدودیتهای تاریخنگاری یونانی
در کنار این مفهوم وسیع تر از عرصه ی تاریخ، برداشت دقیق تری از خود تاریخ پدید می آید. پلیب کلمهی هیستریا را نه به معنای اصلی و کاملا عمومی آن، یعنی هر نوع پژوهش، بلکه به معنای جدید تاریخ، چیزی که به سان نوع خاصی از تحقیق درک می شود و به نام خاصی از آن خود نیاز دارد، به کار می برد. او مدافع ادعاهای این علم برای مطالعه ی کلی جهان به خاطر خود آن است و در نخستین جمله ی اثرش اشاره میکند که این امری است که تا کنون تحقق نیافته است. او خود را نخستین شخصی می انگارد که تاریخ را اینگونه و به عنوان صورتی از فکر که ارزش جهانی دارد درک کرده است. ولی او این ارزش را به طریقی بیان میکند که نشان می دهد با گرایش ضد تاریخی یا جوهری گرایانه که، چنانکه قبلا گفتم، بر ذهن یونانی مستولی بود، کنار آمده است. بنا بر این گرایش، تاریخ نمی تواند علم باشد، زیرا علم چیزهای گذرا نمی تواند وجود داشته باشد. ارزش آن ارزشی نظری یا علمی نیست، فقط می تواند ارزشی عملی باشد؛ آن نوع ارزشی که افلاطون به کسایعنی شبه دانش درباره ی چیزی که ابدی و معقول نیست بلکه موقت و محسوس است، نسبت داده است. پلیب این نکته را می پذیرد و بر آن تأکید می ورزد.
روم آگاهی تاریخی کاملا متفاوتی از آگاهی تاریخی یونانیان داشتند. تاریخ برای آنان به معنی تداوم بود؛ میراثی از گذشته ی نهادها که در نهایت دقت به همان شکلی که به دست آنها رسیده بود حفظ شده بود؛ قالب ریزی زندگی بنا بر طرح عادات نیاکان. رومیان که از پیوند خود با گذشته عمیقا آگاه بودند، در حفظ یادگارهای آن دقت میکردند؛ آنان برای هدایت زندگی شان نه فقط تصاویر نیاکان خود را به سان نماد مشهور حضور مداوم و نظاره گر اجدادشان در خانه نگاه می داشتند، بلکه سنت های باستانی تاریخ یکپارچه ی خودشان را به حدی که نزد یونانیان ناشناخته بود، حفظ میکردند.
برای او تاریخ شایسته ی مطالعه است، نه به این خاطر که به طور علمی حقیقت دارد یا اثباتی است، بلکه به این سبب که مکتب و حوزه ای برای تعلیم حیات سیاسی است.
اما شخصی که این نکته را در قرن پنجم پذیرفته بود در حالی که هیچ کس نپذیرفته بود، زیرا هرودوت هنوز تاریخ را علم می پنداشت و توسیدید، تا آنجا که من می توانم بفهمم، ابدأ مسئلهی ارزش تاریخ را طرح نکرده بود)، نتیجه میگرفت که ارزش تاریخ در قدرت آن در تربیت افراد دولتمرد، از جمله پریکلس و امثال او، نهفته است تا آنان امور اجتماع خودشان را با مهارت و موفقیت هدایت کنند. این نظری بود که ایسوکراتس در قرن چهارم به آن اعتقاد داشت، ولی در زمان پلیب ناممکن شده بود. اعتماد به نفس ساده لوحانه ی عصر هلنی با از بین رفتن دولت - شهر زایل شده است. پلیب فکر نمی کند که مطالعه ی تاریخ انسان را به پرهیز از خطاهای اسلاف خویش و فراتر رفتن از آنان در موفقیت دنیوی قادر خواهد ساخت؛ به نظر او، موفقیتی که مطالعه ی تاریخ می تواند به بار آورد، موفقیتی درونی است؛ پیروزی نه بر شرایط و احوال بلکه بر خویشتن است. آنچه ما از حوادث تلخ قهرمانان می آموزیم، پرهیز از حوادث تلخ زندگی خودمان نیست بلکه تحمل شجاعانهی آنهاست به هنگامی که سرنوشت پیششان می آورد. اندیشه ی سرنوشت در این درک از تاریخ برجستگی بارزی دارد و عنصر تازهی جبر را وارد آن می کند. با گسترش بوم نقاشی که مورخ تصویر خود را روی آن میکشد، قدرت منسوب به اراده ی فرد نیز کمتر می شود. انسان دیگر خود را ارباب سرنوشت خویش نمی بینید، به این معنا که موفقیتها و ناکافی های تلاش او به نسبت هوشیاری یا ناهوشیاری اش است؛ تقدیرش ارباب اوست، و آزادی ارادهی او نه در مهار حوادث بیرونی زندگی اش، بلکه در مهار خلق و خویی درونی که به وسیله ی آن این حوادث روبه رویش قرار میگیرد، نشان داده می شود. در اینجا، پلیب در مورد تاریخ همان مفاهیم هلنی را به کار می برد که رواقیون و اپیکوریان در مورد اخلاق به کار می بردند. این دو مکتب در این تفکر سهیم بودند که مسئله ی حیات اخلاقی، که اخلاقیونی یونانی قدیم به آن اعتقاد داشتند، این نیست که چگونه حوادث دنیای پیرامونمان را مهار کنیم، بلکه این است که چگونه هنگام فرو نشستن تلاش برای مهار حوادث بیرونی، از نظر تفکر هلنیستی، خود آگاهی دیگر، چنان که برای فکر چلنی بود، قدرتی برای فتح جهان نیست؛ دژی است که پناهگاه امنی را دور از جهانی که هم متخاصم و هم رام نشدنی است، فراهم می سازد.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
روم آگاهی تاریخی کاملا متفاوتی از آگاهی تاریخی یونانیان داشتند. تاریخ برای آنان به معنی تداوم بود؛ میراثی از گذشته ی نهادها که در نهایت دقت به همان شکلی که به دست آنها رسیده بود حفظ شده بود؛ قالب ریزی زندگی بنا بر طرح عادات نیاکان. رومیان که از پیوند خود با گذشته عمیقا آگاه بودند، در حفظ یادگارهای آن دقت میکردند؛ آنان برای هدایت زندگی شان نه فقط تصاویر نیاکان خود را به سان نماد مشهور حضور مداوم و نظاره گر اجدادشان در خانه نگاه می داشتند، بلکه سنت های باستانی تاریخ یکپارچه ی خودشان را به حدی که نزد یونانیان ناشناخته بود، حفظ میکردند.
برای او تاریخ شایسته ی مطالعه است، نه به این خاطر که به طور علمی حقیقت دارد یا اثباتی است، بلکه به این سبب که مکتب و حوزه ای برای تعلیم حیات سیاسی است.
اما شخصی که این نکته را در قرن پنجم پذیرفته بود در حالی که هیچ کس نپذیرفته بود، زیرا هرودوت هنوز تاریخ را علم می پنداشت و توسیدید، تا آنجا که من می توانم بفهمم، ابدأ مسئلهی ارزش تاریخ را طرح نکرده بود)، نتیجه میگرفت که ارزش تاریخ در قدرت آن در تربیت افراد دولتمرد، از جمله پریکلس و امثال او، نهفته است تا آنان امور اجتماع خودشان را با مهارت و موفقیت هدایت کنند. این نظری بود که ایسوکراتس در قرن چهارم به آن اعتقاد داشت، ولی در زمان پلیب ناممکن شده بود. اعتماد به نفس ساده لوحانه ی عصر هلنی با از بین رفتن دولت - شهر زایل شده است. پلیب فکر نمی کند که مطالعه ی تاریخ انسان را به پرهیز از خطاهای اسلاف خویش و فراتر رفتن از آنان در موفقیت دنیوی قادر خواهد ساخت؛ به نظر او، موفقیتی که مطالعه ی تاریخ می تواند به بار آورد، موفقیتی درونی است؛ پیروزی نه بر شرایط و احوال بلکه بر خویشتن است. آنچه ما از حوادث تلخ قهرمانان می آموزیم، پرهیز از حوادث تلخ زندگی خودمان نیست بلکه تحمل شجاعانهی آنهاست به هنگامی که سرنوشت پیششان می آورد. اندیشه ی سرنوشت در این درک از تاریخ برجستگی بارزی دارد و عنصر تازهی جبر را وارد آن می کند. با گسترش بوم نقاشی که مورخ تصویر خود را روی آن میکشد، قدرت منسوب به اراده ی فرد نیز کمتر می شود. انسان دیگر خود را ارباب سرنوشت خویش نمی بینید، به این معنا که موفقیتها و ناکافی های تلاش او به نسبت هوشیاری یا ناهوشیاری اش است؛ تقدیرش ارباب اوست، و آزادی ارادهی او نه در مهار حوادث بیرونی زندگی اش، بلکه در مهار خلق و خویی درونی که به وسیله ی آن این حوادث روبه رویش قرار میگیرد، نشان داده می شود. در اینجا، پلیب در مورد تاریخ همان مفاهیم هلنی را به کار می برد که رواقیون و اپیکوریان در مورد اخلاق به کار می بردند. این دو مکتب در این تفکر سهیم بودند که مسئله ی حیات اخلاقی، که اخلاقیونی یونانی قدیم به آن اعتقاد داشتند، این نیست که چگونه حوادث دنیای پیرامونمان را مهار کنیم، بلکه این است که چگونه هنگام فرو نشستن تلاش برای مهار حوادث بیرونی، از نظر تفکر هلنیستی، خود آگاهی دیگر، چنان که برای فکر چلنی بود، قدرتی برای فتح جهان نیست؛ دژی است که پناهگاه امنی را دور از جهانی که هم متخاصم و هم رام نشدنی است، فراهم می سازد.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
ساختارهای تاریخ قرون وسطی
فلسفه ی تاریخ کانت
تاریخ روسیه