برگردان: اردشیر اسفندیاری
در آغاز قرون وسطی در جهان غرب تمام علوم و فنونی که با محاسبه سروکار داشتند، به شکلی با برآورد زمان درگیر بودند. گردش سال در بسیاری از زمینهها از حرکت تاریخ مهمتر بود. اغلب روزِ مرگ اشخاص نوشته میشد، اما قید سال چندان عُمده نبود. به این دلیل که روزِ مرگ سرآغازی برای تکرار سالانهی مراسم عزاداری بود، در حالی که سالِ مرگ تنها اطلاعاتی تجریدی به دست میداد. دورانهای تاریخی بلند و سپری شده تنها از طریق عمر سلسلهها و نسلها معین میشد.
زمان در انتقالش از مقولهی حکیمانه به مقولهی صنعتی درونمایهی مشخص خود را از دست میدهد و به مثابه اندازهای ریاضی و صوری فهمیده میشود، عجیب نیست که زمان هنوز هم معادل ارزش و حتی بالاترین ارزشها فهمیده میشود. بشر نباید ولخرجی کند و مُهلت دهد که فرصتهای طلایی از دست برود. چنین اندرزهایی را ما در اثری از کلیرووکس به نام برنارد (1)، پتراکا (2)، آلبرتی (3)، و جان فوکس (4) به یاد داریم. چنین یادآوری و هشدارهایی از سدهی 11 تا 14 میلادی پیوسته بیشتر و قویتر میشود.
ارزشمندی چیزهای تجریدی در جریان به وجود آمدن پول و روابط پولی مطرح گردید، جایی که اداره و نظارت بر روابط پولی خودش کلید ثروت شد. هم برای زمان و هم برای پول انبوهی از استعارهها به کار میرود. این دو پیوسته گرانقدرتر میشوند. به همین خاطر مردم مجبور بودند که در مصرف و یا ذخیرهی آنها احتیاط بیشتری به خرج بدهند. این دو به نظارت و مدیریت زیرکانهتری نیازمند بودند.
جهان و زمان متعلق به خداست. وقتی که قیامت فرا برسد، دربارهی صرف وقت نیز از بشر پُرسش خواهد شد. زمان ذخیرهای نایاب میشود که بشر باید بر آن نظارت میکرد. مسیحیت خواهان اقتصاد زمان بود. بخشی از این اقتصاد شامل غنیمت شمردن وقت بود. بانگ خروس بر گوش پطروس تنها برای بیداری او از خواب نیست، این بانگ برای یادآوری موضوع بود که او نمیتواند آنچه را که در انحصار خداست، متعلق به خویش بداند. او باید به اعتقادش اعتراف کند. پس از روایت بیداری پطرس بر بام بسیاری از کلیساها خروسی نصب شد. ساعت برجها نماد زمان نامضطرب و صنعتی است. در حالی که خروسی که بر بام کلیسا نصب شده، معرف زمان مشوش و الهی است.
تکرار سنتی مراسم در مسیحیت که وابسته به حوادث اِنجیل است، تنها بخشی از کاربرد عملی زمان در این آئین است. همچنین به طور چشمگیری به ویژه در آغاز مسیحیت، تجسم خدا در بشر شتاب بخشیدن به حوادث را دامن میزند. قیامت نزدیک است و مردم باید بر شتاب خود بیفزایند. هم مسیحیان و هم ابلیس باید بر شتاب خود میافزودند. در اِنجیل عهد جدید تمام حوادث مهم، "ناگهانی" و "رعدآسا" رخ میدهد. انگار تاریخ خود شتاب نوی مییابد.
بشر باید بیدار باشد و از هر لحظه سود ببرد، زیرا " روز خدا چون دزد در شب میآید. رسالهی اول پولس رسول به تسالونیکیان، باب پنجم آیهی 2 و در اِنجیل متی باب 24 آیههای 42 تا 45 میگوید: "هیچ کس روز و زمان را نمیشناسد". در گرماگرم قیامت، خدا خودش روزها را "کوتاه" خواهد کرد، تا افراد بیشتری تاب آورند. "زیرا اگر آن ایام کوتاه نشدی، هیچ بشری نجات نیافتی، لیکن به خاطر برگزیدگان آن روزها کوتاه خواهد شد. (اِنجیل متی باب 24 آیهی 21) آن وقت ابلیس نیز خواهد فهمید که "زمانی قلیل دارد"، "مکاشفهی یوحنا باب 12 آیهی 12". (5) اولین گروه مسیحیان باور داشتند که نبرد نهایی میان خدا و مخالفانش کماکان شروع شده است.
همان طور که خدا میتوانست روزها را کوتاه کند، میتوانست آنها را بلند هم بکند. خدا زمانی که اراده کرد تا یوشع بن نون از دشمنان اسرائیل انتقام بکشد روزها را بلند کرد. خورشید و ماه را گفت که ساکن شوند. سنت اِنجیلی به این صورت بین حرکت اجرام آسمانی و حرکت زمان مرز میکشد، زیرا دَمی که خدا خورشید را از حرکت واداشت، زمان کماکان در حرکت بود. اگر زمان و اجرام آسمانی از هم جدا نبودند، تمام نیّت و غرض معجزه بی معنا میشد. خدا در اِنجیل عهد قدیم بارها حوادث را به تأخیر میاندازد تا به این صورت به بندگان خود فرصت بیشتری داده باشد. چنین اندیشههایی را در رسالهی دوم پولوس رسول خطاب به تسالونیکیان باب دوم آیهی 3 نیز میبینیم. خدای زمانها تنها با حیات یک فرد راضی نخواهد شد. او به خاطر بندگان مؤمن خود میتواند زمان را تداوم دهد و یا به عکس آن را کوتاه کند. غرض تمامی تاریخ نویسی مسیحیت این است که نشان دهد زمان متعلق به خداست و اوست که در آخرین محکمهاش سمت و حرکت زمان را رهبری میکند.
از نوع "ژانر" ادبی کتاب اعترافات درمی یابیم که اگوستین به دوران باستان تعلق داشت. قرون وسطی سرشار از سرگذشت پادشاهان و قدیسان است، در عوض حتی یک سرگذشت خودنوشت پیدا نمیشود. ثبت سرگذشت فردی، مانند طراحی پُرتره در هنر نقاشی یا به دوران باستان تعلق داشت و یا به جهان معاصر، زیرا پُرترهها و زندگینامهی شخص مشروط به تجربه و درکی معین از بشر به عنوان وجودی یگانه و منحصر به فرد است. در قرون وسطی پُرتره نگاری بستگی به موقعیت شخص و عملکرد او دارد، و زندگینامه به صورتی اغراق آمیز بر اساس شکل زندگی قدیسان نوشته میشود. استثناهایی که در این دوران دیده میشود چنان اندک است که میتوان از آن به عنوان پدیدهای آنی و خلق الساعه و یا حادثهای جامانده از قافلهی تاریخ نام برد. اساساً چرا مردم در جهان پیشامُدرن به تحریر و ثبت حوادث تاریخی میپرداختند؟ این کار به خاطر کسب درآمد نبود، کسی از طریق نویسندگی امرار معاش نمیکرد. رونوشت یا نسخه نویسی یک کتاب مستلزم صرف زمانی طولانی بود. از طرف دیگر هر کسی میتوانست از روی نسخهی اصلی دستنویسی برای خود فراهم کند بدون آنکه نویسنده نظارتی بر آن داشته باشد، یا آنکه حق التألیفی به او پرداخت بشود. معمولاً تاریخ نویسی در عصر قرون وسطی به عهدهی برخی از رهبران دینی و سیاسی آن دوران بود که از امور حکومتی کنار رفته بودند و بر اساس پیشینهی درخشان و بنیهی مالی خود با فراغت قادر به چنین کاری بودند.
نه در دوران باستان و نه در قرون وسطی نویسندگی شغل نبود. نوشتن صرفاً به خاطر ذوق و علاقه بود و نویسنده باید منبع درآمدی جانبی میداشت. پس، نوشتهی دوران باستان شرف و آبروی نویسنده بود. گذار از دوران باستان به قرون وسطی، به معنای گذار از "پاپیروس" به "کدکس" یعنی دوران قانونگذاری بود. به معنای گذار از پیشه وری (مانوفاکتور) به رونویسی در صومعهها، به معنای گذار از فرهنگ نوعاً نوشتاری به فرهنگ شفاهی بود، به همین دلیل کتابها کمیاب و گرانقیمت بودند. حتی تا زمان اوج قرون وسطی، خواندن سهم ناچیزی در انتقال سنتهای مردم داشت. کتاب نماد دانش دست نیافتنی برای آنانی شد که نمیتوانستند بخوانند.
مسیحیت بر افتخار فردی خط کشید. نویسندگی عاری از فردیت شد. بشر نباید به دانش ناسوتی افتخار میکرد. در قرون وسطی عالِم و صاحب فضل به معنای شخصی مقتدر بود که همسنگ پدران کلیسا وظیفهاش ارائهی سنّتها بود. مردم به آثاری که این عُلما خلق کرده بودند، به عنوان آفریدههای فردی و اصیل توجه نداشتند. به نویسندگان چون اندیشمندان و پدران کلیسا مینگریستند. تنها آنان به معنای واقعی افرادی متنفذ بودند. مسیحیت به گمنامان و آنان که با فروتنی در پس پرده میماندند و از ارائهی تولید اصیل و خود ویژهی خودداری میکردند، با احترام مینگریست. بشر باید تقلید میکرد، بدل میساخت، رونویسی میکرد؛ زیرا خود ویژگی و اصالت "اورژینالیست" ارزشی پَست و فرودست بود. در بهترین شرایط تفکرات یک فرد میتوانست خود را در پرتو اندیشهی پیشکسوتان نشان بدهد. از این روی قرون وسطی سرشار از متنهایی است که نام آفرینندهی آن نامعلوم است.در بُرههی درخشش قرون وسطی، برای نخستین بار دانشگاهها برای تولید کتاب با ذکر نام نویسنده دست به کار شدند. تدریس، بیشتر دیکته کردن بود، و محل درس دادن جایی بود برای تدوین کتابهایی که تا پایان عمر میبایستی از آن استفاده میشد.
مطالعهی تاریخ نیز جزو رشتههای دانشگاهی به شمار نمیآمد. بدین جهت یکی از عُمدهترین شاهراههای ترویج تجسمات تاریخی بسته بود. طبعاً دربار و یا یک صومعه مسئولیت تاریخ نویسی را به عهده داشت، زیرا دانشگاه خود را در حوزهی الهیات، داروشناسی و حقوق محدود کرده بود. برای نخستین بار در سال 1500 میلادی کرسی تدریس تاریخ در دانشگاه افتتاح شد.
مسیحیت یگانه کتاب در رشتهی الهیات بود و تمام مورخان مسیحی، اِنجیل را سنگِ بنای این رشته میدانستند. اگر کسی اِنجیل را عمیقاً نمیآموخت، تمام دانش و آموزشهای تاریخی او بیهوده بود. همهی الگوها و ارجاعات باید از اِنجیل میبود. هم در شیوهی کار و هم در توازنهای تزئینی پیوسته، اِنجیل حضور دارد. در عین حال برای ظاهر متنها، سنّت فن بیان دوران باستان تعیین کننده بود بی آنکه نگرش تاریخی، عینی و دنیوی بشود. در تاریخ نگاری مسیحیت معجزه و عوامل ماوراء الطبیعی نقش عُمدهتری از عینیت انگاری و روش علّی داشت.
مورخان برای تحلیل حرکتهای تاریخی از نشانهها، کرامات، معجزهها و اخطارهای غیبی به مثابه عوامل واقعی سود میبردند. یونانیها با انباشتن طبیعت از نیروهای فوق بشری به آن چهرهای الهی داده بودند. مسیحیان با جای دادن الهیات بر فراز همهی علوم همین رفتار را با تاریخ انجام دادند. فرشتگان، اَجنه و شیاطین دوشادوش پادشاهان و سلاطین عوامل عُمده در حرکت تاریخ به حساب میآمدند. هم از آسمان و هم از دوزخ به طور پیوسته ارواح خیر و شرّ بر زمین حاضر میشدند و بر مسیر تاریخ تأثیر میگذاشتند.
موضوع اصلی در تاریخ همان طرح پنهان پروردگار یعنی غرض از آفرینش بود. اِنجیل برای فهم این طرح کلیدی به بشر میداد. در واقع همهی تاریخ نگاری تلاش برای تدوین فصلی بود که میبایستی ضمیمهی قصص و روایتهای اِنجیل میشد. هرگونه خُرده گیری، تفسیر و یا تأویل انتقادی نسبت به کتاب مقدس مسکوت میماند.
سنّتها باید حفظ و به طور ناگسیختهای به نسلهای بعدی منتقل میشد. مردم نباید نسبت به میراثهایی فرهنگی که به صورت سنّت عمل میکرد کمترین تردیدی به خود راه میدادند، زیرا آنها ادامهی روایتهای اِنجیل بودند و به همان اندازه نیز اهمیت داشتند.
اگوستین با تقلید از شش روز آفرینش، تاریخ را به شش دوران تقسیم کرد. روایت شش روزه (Hexamenronen) هم برای توصیف طبیعت و هم برای تاریخ نویسی شکلی از انواع شناخته شدهی ادبی شد. این شش پله مطابق شش مرحلهی رشد بشر از کودکی تا پیری بود. استراحت خداوند در هفتمین روز، لحظهی مرگ فرد و داوری تاریخ است. به این شیوه عدد هفت هم برای بشریت نشانگر گذار از زمان به اَبدیت شد. تقسیم بندی اگوستین به این صورت است که:
1. از زمان آدم تا نوح برابر است با دوران نوزادی.
2. از نوح تا ابراهیم برابر است با کودکی.
3. از ابراهیم تا داوود برابر است با نوجوانی.
4. از داود تا بابل برابر است با نوجوانی.
5. از بابل تا یحییِ تعمیددهنده برابر است با میانسالی.
6. از میلاد مسیح تا ظهور دوبارهی او برابر است با پیری.
هر کدام از این دورانها به سه بخش یعنی: صبح و ظهر و غروب تقسیم میشد. دوران مسیحیت مرحلهی پیری جهان بود، اما از آنجا که صبح و ظهر را در خود داشت عاری از نیرو و قوت نبود. شفق ششمین روز با حضور یحییِ تعمیددهنده آغاز میشد و با میلاد مسیح سپیده بر دروازهی تاریخ گسترده میشد. مسیحیت در نیمروز بر همه جا منتشر میشود. خودِ اگوستین و گروهی از مورخانِ به نام مسیحیت در غروب ششمین روز زندگی میکردند!
در دوران قرون وسطی مفهوم "ششمین روز جهان" مورخان را در یأس و ناامیدی فرو برد، زیرا دریافتند که در عصری به سر میبرند که جهان کهنسال و فرسوده شده است.
تاریخ چون پیری بی رمق آرام آرام پیش میرفت. جهان بیمار نبود، چرا که هر بیماری علاج پذیر است. جهان به مرگ محکوم شده بود. روزنهای برای برون شدن از این تنگنای هولناک وجود داشت. گروهی از مسیحیان تلاش میکردند که با تحمل سختی خود را به خداوند نزدیک کنند، با این حال برای جهان به عنوان کلیتی واحد امید رهایی وجود نداشت.
خواب بُخت النصر و تعبیر آن توسط دانیال نبی در اِنجیل عهد عتیق بر ایمان مردم به فرارسیدن رستاخیز میافزود. مکاشفهی یوحنا نیز نوید آمدن سارق شب و سپس طلوع به هنگام هفتمین روز را میداد. از آنجا که مردم تصور میکردند راوی یکی از چهار اِنجیل، حواری و نادی قیامت یک نفر است و این فرد همان یوحنا است. مکاشفهی او در قلب مردم تأثیر عمیقی گذاشت. طوفان، زلزله، طاعون و حاکمان زشت سیرت از نشانههای روز قیامت بود. هر لحظه مردم در انتظار روز قیامت بودند. دجال به زودی حاضر میشد. مردم به دنبال او راه میافتادند و سرانجام با آب دهانِ فرشتگان نابود خواهد شد.
نخستین کسی که به طور کامل تاریخ جهان از دیدگاه مسیحیت را مطرح کرد، ایوسه بیوس مشاور قیصر کنستانتین بود که آن را در کتاب خود به سال 325 میلادی به اتمام رساند.
به نظر او پس از سقوط اورشلیم، کلیسا و پیروان آن برگزیدگان خدا هستند؛ بدین خاطر تاریخ کلیسا جوهر تاریخ جهان شد. در تاریخ کلیساست که روایتهای اِنجیل تداوم مییابد. در اینجاست که رحمت خدا پدیدار میشود، طوری که ما میتوانیم تأثیر او بر حوادث زمینی را ببینیم.
به نظر ایوسه بیوس قلمرو حاکمیت قیصر اگوستین بخشی از طرح الهی است. به این صورت او تاریخ روم را با تاریخ رهایی بشر پیوند زد. ایوسه بیوس به کمک فهرست عریض و طویلی از همانندیهای میان روایات اِنجیل و تاریخ روم باستان این دو را به هم گره زد. به این شیوه تاریخ غیراِنجیلی نیز به عرصهی الهی پیوست. ایوسه بیوس میدانست که روایتی از طرح پروردگار بایستی "تاریخ جهان" را ارائه میداد. حال به میزان کم و چه زیاد. مهم رهبری خدا بر تاریخ بود.
زمانی که دوران نوزایی با اکتشافات خود شکوفا میشد، برای مسیحیان دشوار بود که به پیوستگی الزامی تمام حوادث و شخصیتهای تاریخ کلیسا باور کنند. آخرین کسی که چنین روایتی را در اثر بزرگ خود به نام " آئینهی تاریخ" با موفقیت به انجام رساند، یکی از معاصران توماس اکوئیناس به نام "وینسنت" و از اهالی "بیو وایس" بود، که در سال 1264 میلادی جهان را بدرود گفت. در این اثر هم قصص اِنجیل و هم تمام آثار تاریخی مشهور با نظمی تقویمی گردآوری شده بود. کتاب پُر حجم بود به همین خاطر تا پیش از صنعت چاپ امکان نشر و پخش آن در بین همگان میسر نبود. پس از اختراع صنعت چاپ بارها این اثر منتشر شد، اما با استقبال عام روبه رو نشد، زیرا مدتها از زمان تألیف آن گذشته بود.
همچنین ارزیابی تاریخی اگوستین در "شهر خدا" برای عامهی مردم قرون وسطی تفصیلی، گرانقیمت و دور از فهم بود. در همان زمان زاهدی اسپانیایی به نام اوروسیوس (6) از این اثر مهم گزیدهای تدوین کرد که باعث شهرت و محبوبیت اندیشههای اگوستین شد. بسیاری از پیچیدگیها و ژرف اندیشیهای روشنفکرانهی این اثر بزرگ در این گزیدهی تازه حذف شد. پس زمانی که از تأثیرگذاری تاریخی اَگوستین سخن به میان میآید، میبایستی میان آنان که اثر اصلی او را خواندهاند با آنان که از طریق گزیدهی اوروسیوس او را میشناسند نیز تفاوت قائل شد."بداونه رابیلیس" (7) که زاهدی تارک دنیا بود، در 731 میلادی تاریخ کلیسای مردم انگلیس را نوشت. او نیز از همان اصول اگوستین و ایوسه بیوس آغاز کرد. او الگوی شش روز خلقت را از اگوستین گرفت و در انتظار هفتمین روز ماند. مناظرههای تقویمی "بداونه" هنوز هم باعث حیرت است، چرا که او روز خلقت را هشتم مارس 3952 پیش از میلاد اعلام کرد. او نخستین مورخ سرشناسی است که روش سالشماری ریاضیدان مشهور "دیونیسوس اگزیگو" (8) را برای سالهای تاریخی به کار میگیرد. تخصص "بداونه" در محاسهی عید پاک بود.
او دربارهی محاسبهی زمان دو کتاب مهم و خود ویژه نوشت که تا زمان راجر بیکن (9) (1292-1219) اعتبار خود را حفظ کرد. "بِداونه" برای محاسبهی عید پاک از 532 گردش سالانه استفاده کرده بود. پس از چنین زمان طولانی، تاریخ و روز عید پاک همزمان خواهد شد. به همین خاطر بداونه مقدمهی اصلاح یک تقویم را فراهم کرد که عید پاک مبنای آن بود. او از تاریخ همان تقویم خرسند نبود؛ و باید یقین مییافت که عید پاک به رغم تغییر در تقویم ژولیایی مصادف با همان روز از سال میشد. این طرح جاه طلبانه بود، اما "بداونه" مطمئن بود که زمان یک شیء حقیقتی است که میشود آن را سنجید و به آن انتظام داد. او نخستین مورخ سرشناسی است که روزهای یک ماه را با ترتیب عددی از 1 تا 30 شماره گذاری میکند. تمام آنچه که از قرون وسطی تا حیات راجر بیکن دربارهی تاریخ تقویم و محاسبهی زمان نوشته شده است، کمابیش فشرده و برداشتی از توصیفات اگوستین و "بداونه" است.
پینوشتها:
1. Bernhard av clarivaux
2. Francesco petraca
3. Leon Battista Alberti
4. Johan Fox
5. Johannes XIII
6. orosius
7. Bedavene Rabilis
8. Dionysius Exiguus
9. Roger Bacon
اِریکسن، تروند برگ؛ (1385)، تاریخ زمان، ترجمهی اردشیر اسفندیاری، تهران: نشر پرسش، چاپ اول