نویسنده: عباس كوثری
«ایمان» از ماده «امن» دارای دو معنای اصلی است: 1. امانت كه ضد خیانت است؛ 2. تصدیق. (1) به اعتقاد فیومی «اَمِنَ» در وزن و معنا مانند «سلم» است، یعنی به سلامت ماند و در اصل به معنای آرامش است. این كلمه متعدی بنفسه و به حروف است و به وسیله همزه، متعدی به مفعول دوم میشود. در هیئت باب افعالیاش هنگامی كه می گوییم «آمنت الاسیر» یعنی به او امان دادم و زمانی كه گفته میشود «آمنت بالله ایماناً» یعنی تسلیم خداوند شدم. (2) خلیل فراهیدی نیز ایمان را به معنای تصدیق دانسته، آیه «... وَ مَا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا ... » (3)را چنین معنا كرده است: «تو تصدیق كننده ما نیستی».
طبرسی در معنای آیه مینویسد: این عملكرد بد به این جهت است كه منافقان با زبان به توحید و رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اقرار دارند؛ اما در باطن و قلب خویش كفر میورزند. برخی گفتهاند معنایش این است كه در ظاهر نزد پیامبر و مسلمانان اظهار ایمان میكنند؛ اما به هنگام خلوت با مشركان، كفر خویش را علنی میكنند. (4) مؤلف كشاف نیز در یكی از پاسخهایش به این سؤال كه معنای ایمان منافقان چیست با اینكه آنان از اصل، ایمان نیاوردهاند، مینویسد: مقصود اظهار ظاهری آن نزد مؤمنان است. (5)
همین ایمان ظاهری است كه خداوند ادعای ایمان بادیهنشینان قبیله بنی اسد را مردود دانسته است و میفرماید: «عربهای بادیهنشین گفتند ایمان آوردهایم. بگو: شما ایمان نیاوردهاید؛ ولی بگویید: اسلام آوردهایم. هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است.» (6)
براساس شأن نزول، مقصود از «الاعراب» بادیه نشینان قبیله بنی اسد است كه به طمع استفاده از صدقات و زكات، اظهار ایمان كردند. (7)
از مفسران شیعه شبّر (14) و علامه طباطبایی (15) مقصود از ایمان در این آیه را نماز به سوی بیت المقدس دانستهاند. تفسیر عیاشی از زبیری روایت میكند كه از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: آیا ایمان سخن و عمل است یا اعتراف زبانی بدون عمل؟ حضرت فرمود: ایمان عمل است و گفتار و اعتراف بخشی از این عمل است. سپس حضرت در بیان شأن نزول آن فرمود: چون قبله از بیت المقدس به كعبه تغییر یافت، مسلمانان به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: پس نمازهای ما و آن مسلمانانی كه درگذشتهاند، چه میشود؟ پس از آن، خداوند فرمود: خداوند ایمان شما را ضایع نخواهد ساخت. در نتیجه بر نماز نام ایمان نهاده شد. (16)
گفتنی است برخی ایمان را در آیه پنجم سوره مائده (... وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ... )و آیه 106 سوره نحل (... إِیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ... » به معنای توحید دانستهاند كه دلیلی بر انحصار در آن نیست. بلكه اطلاق كلمه ایمان، اعتقاد به توحید و نبوت و دیگر تعالیم الهی را شامل میشود.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول
كاربردهای ایمان در قرآن
1. اسلام ظاهری و به زبان
خداوند در سوره منافقون، آیه سوم میفرماید: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَفْقَهُونَ». مقصود از ایمان در این آیه، ایمان ظاهری و زبانی است كه منافقان برخلاف میل قلبیشان آن را اظهار میكردند، چنان كه سیاق آیات نیز گواه این مطلب است. خداوند در آیه اول همین سوره میفرماید: «هنگامی كه منافقان نزد تو آیند می گویند ما شهادت میدهیم كه به یقین تو رسول خدایی. خداوند میداند كه تو رسول اویی؛ ولی خداوند شهادت میدهد كه منافقان دروغگویند.» در نتیجه اظهار ایمان فقط به ظاهر و در زبان بوده است و آنان كفر خویش را پنهان میساختهاند.طبرسی در معنای آیه مینویسد: این عملكرد بد به این جهت است كه منافقان با زبان به توحید و رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اقرار دارند؛ اما در باطن و قلب خویش كفر میورزند. برخی گفتهاند معنایش این است كه در ظاهر نزد پیامبر و مسلمانان اظهار ایمان میكنند؛ اما به هنگام خلوت با مشركان، كفر خویش را علنی میكنند. (4) مؤلف كشاف نیز در یكی از پاسخهایش به این سؤال كه معنای ایمان منافقان چیست با اینكه آنان از اصل، ایمان نیاوردهاند، مینویسد: مقصود اظهار ظاهری آن نزد مؤمنان است. (5)
همین ایمان ظاهری است كه خداوند ادعای ایمان بادیهنشینان قبیله بنی اسد را مردود دانسته است و میفرماید: «عربهای بادیهنشین گفتند ایمان آوردهایم. بگو: شما ایمان نیاوردهاید؛ ولی بگویید: اسلام آوردهایم. هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است.» (6)
براساس شأن نزول، مقصود از «الاعراب» بادیه نشینان قبیله بنی اسد است كه به طمع استفاده از صدقات و زكات، اظهار ایمان كردند. (7)
2. اعتقاد به دین الهی و تصدیق در نهان و آشكار
قرآن كریم میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» (8)، «الَّذِینَ آمَنُوا وَ کَانُوا یَتَّقُونَ *لَهُمُ الْبُشْرَى فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَةِ... » (9) و «... لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ... » (10). مقصود از ایمان در این آیات اعتقاد حقیقی است؛ زیرا قرار گرفتن در شمار «خیرالبریه» و بشارت یافتن در دنیا و آخرت و رسیدن به نیكی واقعی فقط برای مؤمنان حقیقی است.3. نماز
خداوند متعال میفرماید: «... وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ وَ إِنْ کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ ... » (11). سیوطی با سندهای مختلف از ابن عباس نقل میكند بعد از تغییر قبله از پیامبر سؤال شد كه تكلیف نماز آنانی كه مردهاند و به سوی بیت المقدس نماز گزاردهاند، چه میشود. خداوند آیه «... وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ » را نازل كرد؛ یعنی خداوند نماز شما را ضایع نمیكند. بر همین اساس از براء بن عازب و ابن عباس نیز نقل میكند كه مقصود از ایمان در این آیه نماز به سوی بیت المقدس است (12). مؤلف كشاف نیز همین معنا را به عنوان یكی از احتمالات ذكر كرده است. (13)از مفسران شیعه شبّر (14) و علامه طباطبایی (15) مقصود از ایمان در این آیه را نماز به سوی بیت المقدس دانستهاند. تفسیر عیاشی از زبیری روایت میكند كه از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: آیا ایمان سخن و عمل است یا اعتراف زبانی بدون عمل؟ حضرت فرمود: ایمان عمل است و گفتار و اعتراف بخشی از این عمل است. سپس حضرت در بیان شأن نزول آن فرمود: چون قبله از بیت المقدس به كعبه تغییر یافت، مسلمانان به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: پس نمازهای ما و آن مسلمانانی كه درگذشتهاند، چه میشود؟ پس از آن، خداوند فرمود: خداوند ایمان شما را ضایع نخواهد ساخت. در نتیجه بر نماز نام ایمان نهاده شد. (16)
گفتنی است برخی ایمان را در آیه پنجم سوره مائده (... وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ... )و آیه 106 سوره نحل (... إِیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ... » به معنای توحید دانستهاند كه دلیلی بر انحصار در آن نیست. بلكه اطلاق كلمه ایمان، اعتقاد به توحید و نبوت و دیگر تعالیم الهی را شامل میشود.
پینوشتها:
1. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج1، ص 133.
2. احمد فیومی؛ المصباح المنیر، ج1و2، ص24.
3. یوسف: 17.
4. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج9و10، ص439.
5. محمود زمخشری، الكشاف، ج4، ص539.
6. حجرات: 14.
7. محمود آلوسی، روح المعانی، ج14، ص250.
8. بینه: 7.
9. یونس: 63-64.
10. بقره: 177.
11. بقره: 143.
12. جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج1، ص353.
13. محمود زمخشری، الكشاف، ج1، ص201.
14. سید عبدالله شبّر؛ الجوهر الثمین، ج1، ص156.
15. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج1، ص324-325.
16. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج1، ص161.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول