خطا در کتاب مقدس؟ (قسمت دوم)
بنیامین وارفیلد
 
چکیده:
نویسندگان کتاب مقدس، آزادانه کتب مقدس را به نگارش درآوردند، اما خدا آنان را برای انجام وظیفه آماده ساخته بود و خویشتن را تا آن حد به آنان مکشوف ساخته بود که آنان برای انجام وظیفه خود، بدان نیاز داشتند.
 
تعداد کلمات: 972 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
خطا در کتاب مقدس؟ (قسمت دوم)
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان

کتاب مقدس... از نظر نگارندگان عهد جدید به شکل کامل، کتاب خدا به شمار می آید و هر قسمت آن بیانگر فکر خداست و به گونه ای به انسانها داده شده که طبیعت آنها را به عنوان انسان خدشه دار نمی سازد. و همچنان که کتاب خداست؛ کتاب انسان ها نیز محسوب می شود و هر قسمت آن بیانگر فکر انسانهای نگارنده آن است.
 
نویسندگان کتاب مقدس، آزادانه کتب مقدس را به نگارش درآوردند، اما خدا آنان را برای انجام وظیفه آماده ساخته بود و خویشتن را تا آن حد به آنان مکشوف ساخته بود که آنان برای انجام وظیفه خود، بدان نیاز داشتند. «چون خواست خدا آن بود که به قوم خودش نامه هایی همانند نامه های پولس رسول بدهد، شخصی به نام پولس را آماده کرده تا این نامه ها را به نگارش در آورد و پولسی که وی انجام دادن این وظیفه را به او سپرد پولسی بود که به شکلی خودانگیخته این نامه ها را به نگارش درآورد.» نتیجه این امر آن بود که نویسندگان کتاب مقدس دقیقا آن چیزی را نوشتند که منظور نظر خدا بود. بدین معنی می توان از «الهام شفاهی» و یا از الهام تمام کلمات متون کتاب مقدس سخن گفت. (این نگرش مخالف نگرشی است که بر اساس آن خدا صرفا ایده هایی را در ذهن نویسندگان کتاب مقدس گذاشته و سپس آنان را رها کرده است تا این ایده ها را به بهترین شکلی که می توانند به نگارش در آوردند. از آنجایی که نویسندگان دقیقا آن چیزی را نگاشته اند که منظور نظر خدا بوده است، پیغام کتاب مقدس پیغام خداست و کتاب مقدس را می توان کلام او نامید. از این امر، می توان نتیجه گرفت که آنچه کتاب مقدس تعلیم می دهد، حقیقت است.

  بیشتر بخوانید :   سورن کی‌یرکگارد و تفسیر او از رابطه انسان با خدا

در نخستین سالهای قرن بیستم، نگرش الهیات لیبرالیسم در کلیساها و سازمانهای انجیلی نفوذ کرد. در ایالات متحده تلاشی هماهنگ انجام گرفت تا این نفوذ خنثی شود. بین سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۵ دوازده کتاب کوچک که بنیادها نام داشتند، مجانی برای هر دانشجوی الهیات و هر خادم مسیحی در ایالات متحده فرستاده شدند. این عمل نه فقط به منظور دفاع از باورهای مشخص یک فرقه مسیحی، بلکه به منظور دفاع از حقایق بنیادین مسیحیت پروتستان انجام شد؛ یعنی، حقایقی چون الوهیت عیسی مسیح، کفاره او، رستاخیز و بازگشت مجدد او، و الهام و مصون از خطا بودن کتاب مقدس. در نتیجه پخش این کتب، بحث ها و مناظره های گسترده ای مطرح شد. پخش این کتب باعث نگشت تالیبرالها نتوانند بسیاری از فرقه های اصلی پروتستان را تحت کنترل خود بگیرند، اما باعث شد تا اتحادیه ای به وجود آید که دیدگاه های انجیلی و محافظه کارانه داشت. در این اتحادیه، مسیحیان انجیلی که عضو فرقه های مسیحی گوناگون بودند، گرد هم آمده بودند؛ یعنی، مسیحیانی انجیلی از کلیساهای لوتری، اصلاح شده، آناباپتیست، و کلیساهای دیگر. همه این مسیحیان در مورد آموزه های اساسی ایمان انجیلی اتفاق نظر داشتند. مهم ترین عامل به هم پیوستن این مسیحیان، اعتقاد آنان به آموزه الهامی بودن کتاب مقدس و مصون از خطا بودن آن بود. این آموزه، سنگ محکی برای تشخیص راست دینی محسوب می شد و باعث متحد شدن مسیحیان انجیلی علیه لیبرالیسم میگشت و نیز باعث می شد تاعناصر دیگر راست دینی پروتستان تقویت شوند. در ابتدا جنبش انجیلی محافظه کار در حیات کلیسایی کلیساهای مختلف، نیرویی ضعیف و حاشیه ای محسوب می شد، اما در طی سالیان، این جنبش به نحو چشم گیری رشد کرد؛ در حالی که در ایالات متحده و دیگر نقاط جهان، کلیساهای مهم لیبرال به شکلی بارز ضعیف شدند و پسرفت کردند. پس از سال ۱۹۷۴ که سال برگزاری همایش لوزان  بود، جنبش انجیلی محافظه کار در کنار کلیسای کاتولیک روم و شورای جهانی کلیساها ، سومین نیروی اصلی جهان مسیحیت محسوب می شود.
 نویسندگان کتاب مقدس، آزادانه کتب مقدس را به نگارش درآوردند، اما خدا آنان را برای انجام وظیفه آماده ساخته بود و خویشتن را تا آن حد به آنان مکشوف ساخته بود که آنان برای انجام وظیفه خود، بدان نیاز داشتند. «چون خواست خدا آن بود که به قوم خودش نامه هایی همانند نامه های پولس رسول بدهد، شخصی به نام پولس را آماده کرده تا این نامه ها را به نگارش در آورد و پولسی که وی انجام دادن این وظیفه را به او سپرد پولسی بود که به شکلی خودانگیخته این نامه ها را به نگارش درآورد.» نتیجه این امر آن بود که نویسندگان کتاب مقدس دقیقا آن چیزی را نوشتند که منظور نظر خدا بود. بدین معنی می توان از «الهام شفاهی» و یا از الهام تمام کلمات متون کتاب مقدس سخن گفت. (این نگرش مخالف نگرشی است که بر اساس آن خدا صرفا ایده هایی را در ذهن نویسندگان کتاب مقدس گذاشته و سپس آنان را رها کرده است تا این ایده ها را به بهترین شکلی که می توانند به نگارش در آوردند.
انجیلی های محافظه کار به واسطه آموزه کتاب مقدس که در مورد آن اشتراک نظر دارند، با یکدیگر متحد شده اند، اما این سخن، بدان معنی نیست که همه آنان به یک آموزه واحد اعتقاد دارند. دیدگاه وارفیلد بیانگر دیدگاه بینابینی در این زمینه است. در ایالات متحده خصوصا می توان به جنبش بنیادگرا ۳ اشاره کرد که جنبه انسانی نگاشته شدن کتاب مقدس را چنانکه تاریخ تفکر مسیحی باید نمی پذیرد و عمیقا با تفسیر مکتب دوران گرا تنیده شده است. نگرش دوران گرا توسط تفاسیر و توضیحات کتاب مقدس اسکافیلد شناخته شده است. بنیادگرایی را می توان جنبشی دانست که با اندیشه ورزی و تفکر چندان موافق نیست و نگرشی خصمانه نسبت به فرهنگی دارد. در قطب افراطی دیگر، اشخاصی قرار دارند که می خواهند آموز، الهامی بودن و مصون از خطا بودن کتاب مقدس، دست نخورده باقی بماند. این گروه، به کتاب مقدس اعتقاد دارند و می خواهند تا کتاب مقدس معیار و ملاک غایی ایمان مسیحی باشد و به خود این اجازه را نمی دهند تا از الهیات موجود در کتاب مقدس انتقاد نمایند. اما این گروه در کنار این سرسپردگی خود به کتاب مقدس، وجود خطاهایی بارز در آن را که برای مثال در قلمرو تاریخ یا جغرافی دیده می شود مورد بررسی قرار می دهند. عالم الهی اسکاتلندی جیمز اور (۱۹۱۳-۱۸۴۴) که همزمان با وارفیلد می زیست و بسیاری از عالمان الهی انجیلی انگلستان، پیرو این دیدگاه بودند. کتاب بنیادها توسط پیروان هر سه دیدگاهی که به آنها اشاره شد، و وارفیلد و اور نیز جزء آنها بودند، به نگارش درآمد. رویکرد اور در بین انجیلی های محافظه کار، دیگر چندان مورد توجه نیست، اما در سالیان اخیر مجددأ مطرح شده که برجسته ترین مدافع این دیدگاه برکوور است.
 
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)

  بیشتر بخوانید :
  شورای واتیکان اول
  الاهیات شلایرماخر
  الاهیات پنج گانه مارتین لوتر

 
نسخه چاپی