چکیده
مارتین لوتر یکی از مهم ترین شخصیت ها در مسیحیت و پایه گذار پروتستان است که مسیحیت را در مسیر دیگری هدایت نمود و تفسیر تازه ای دین مسیحیت ارائه نمود که موجب پذیرش و اقبال بسیاری از مسیحیان قرار گرفت. او به نابسامانی های کلیسای کاتولیک اعتراض کرد و مقابل آن ها ایستاد و اقتدار و حجیت پاپ و کلیسا را زیر سوال برد. خوانش جدید مارتین لوتر از مسیحیت او را به شخصیتی بسیار تاثیرگذار در مسیحیت تبدیل کرده است.
تعداد کلمات 1854 زمان تخمین مطالعه 8 دقیقه
مارتین لوتر یکی از مهم ترین شخصیت ها در مسیحیت و پایه گذار پروتستان است که مسیحیت را در مسیر دیگری هدایت نمود و تفسیر تازه ای دین مسیحیت ارائه نمود که موجب پذیرش و اقبال بسیاری از مسیحیان قرار گرفت. او به نابسامانی های کلیسای کاتولیک اعتراض کرد و مقابل آن ها ایستاد و اقتدار و حجیت پاپ و کلیسا را زیر سوال برد. خوانش جدید مارتین لوتر از مسیحیت او را به شخصیتی بسیار تاثیرگذار در مسیحیت تبدیل کرده است.
تعداد کلمات 1854 زمان تخمین مطالعه 8 دقیقه
نویسنده: عارفه گودرزوند(دانشجوی دکتری مطالعات تطبیقی ادیان گرایش الاهیات مسیحی)
معرفی اجمالی مارتین لوتر
مارتین لوتر در 10 نوامبر 1483 در آیزلبن آلمان به دنیا آمد و در 18 فوریه 1546 از دنیا رفت. وی به همراه خانواده در 1484به مانسفل رفت. پدر او که کارگر معدن زغال سنگ بود وی را به مدرسه آیدنوک و آیزناخ برای تحصیل فرستاد. همکلاسیهای او لاابالی بودند. در این مدرسه گرامر، بلاغت و ... تدریس میشد. سپس به دانشگاه ارفورت رفت و در 1505 فوق لیسانس حقوق گرفت. او ضد فلسفه بود و به ارسطو و آکوئیناس ناسزا میگفت و عقل را ناتوان و نارسا میدانست. او دو استاد مهم داشت به نام گابریل بایل و ویلیام اکام (بنیان گزار اصالت کلیات).
در یک حادثه رعد و برق بزرگی جلوی او به زمین خورد و نا خداگاه گفت: ای مریم کمکم کن که راهب شوم. پس از آن به صومعه راهبان آگوستینی در ارفورت رفت و در سلک راهبان درآمد و به ریاضتهای سخت همت گماشت. لوتر در این صومعه یک مرشد پیدا کرد به نام یوهان شتوپیتس که در تمام مراحل سخت زندگی او همراهش بود و هر وقت دچار ناامیدی و مشکل روحی میشد این استاد به او کمک میکرد. وی در 1507 رسماً به عنوان یک کشیش منصوب شد و برای تدریس الهیات به ویتنبرگ آمد. در 1512 دکتری الهیات را گرفت و در 1517 تزهای نود و پنچگانه خود را مطرح نمود.
جمعی از شاهزادگان آلمانی به اینکه زیر دست امپراطور روم باشند معترض بودند و در یک مجلس این اعتراض را اعلام نمودند و به نام معترض (پروتستان) معروف شدند. بعد از اینکه لوتر مورد تکفیر کلیسا قرار گرفت از حمایت این شاهزادگان بهره برد و تا آخر عمر به آنان وفادار ماند، و به همین خاطر نام پروتستان به او و پیروانش اطلاق شد. اما در ابتدا قیام لوتر در برابر اشرافی گری صورت گرفت و نام پروتستان نداشت. لوتر 95 تز خود را در 1517 بر در کلیسای خود نصب کرد که در اعتراض به آمرزشنامه فروشی یوهان تتسل، یکی از راهبان فرقه فرانسیسکن بود. امتناع او از توبه و پس گرفتن و سوزاندن کتابهای خود در جلسه آخر دادگاهش، که مخالفت با دستور پاپ لئوی پنجم بود، سبب شد پاپ فتوا تکفیر وی را صادر کرده و بیانیهای علیه او داد. وی به دولت آلمان دستور داد تا حق شهروندی وی لغو شده و از کشور اخراج شود.
دستگیری لوتر توسط پاپ صادر شد و امپراطور در 1521 خواندن نوشتههای لوتر و پناه دادن به او را ممنوع اعلام کرده و گفت: هر کس میتواند لوتر را بکشد بدون آنکه پیامدی برای او داشته باشد. پس از این لوتر توسط دوستان خود به قلعه وارتبرگ گریخت و یک سال در آنجا بود و به ترجمه کتاب مقدس به آلمانی پرداخت که از شاهکارهای ادبی به حساب میآید و به کمک صنعت چاپ در اروپا انتشار یافت و باعث محبوبیت او و کم رنگ شدن حکم پاپ شد. وی در این یک سال رسالهای در محکومیت ارتداد نوشت. سپس تغییر قیافه داد و به ویتنبرگ برگشت. او 80 سخنرانی در آنجا کرد و به نفع شاهزادگان، حکم به قتل دهقانانی داد که بر سر زمین با شاهزادگان درگیر بودند. از همین جا لوتر کلیسا را زیر پرچم دولت برد و گفت: حکم امپراطور در مورد کلیسا نافذ است و کلیسا حق دخالت در امور دولت را ندارد.
لوتر شعائر هفتگانه کاتولیک را به دو آئین تقلیل داد و تنها عشای ربانی و تعمید را صحیح دانست. او ایمان را مجموعهای از باورها نمیدانست، بلکه میگفت: ایمان از سنخ دانش نیست بلکه یک حالت نفسانی و تجربه شخصی درونی است، و شلایر ماخر دیدگاه او را پرورش داد. لذا در پروتستان هر شخص به خودی خود مخاطب وحی است و ایمان یک مقوله فردی است نه اجتماعی؛ کلیسا به فرد مومن میپردازد و دولت به امور جامعه و کلیسا نباید در امور دولت مداخله کند. سکولاریزم از زمان لوتر به صورت عملی در غرب اجرا شد. وی نظریات خود پیرامون ایمان را در ترجمهاش از کتاب مقدس منعکس نمود.
مارتین لوتر در 10 نوامبر 1483 در آیزلبن آلمان به دنیا آمد و در 18 فوریه 1546 از دنیا رفت. وی به همراه خانواده در 1484به مانسفل رفت. پدر او که کارگر معدن زغال سنگ بود وی را به مدرسه آیدنوک و آیزناخ برای تحصیل فرستاد. همکلاسیهای او لاابالی بودند. در این مدرسه گرامر، بلاغت و ... تدریس میشد. سپس به دانشگاه ارفورت رفت و در 1505 فوق لیسانس حقوق گرفت. او ضد فلسفه بود و به ارسطو و آکوئیناس ناسزا میگفت و عقل را ناتوان و نارسا میدانست. او دو استاد مهم داشت به نام گابریل بایل و ویلیام اکام (بنیان گزار اصالت کلیات).
در یک حادثه رعد و برق بزرگی جلوی او به زمین خورد و نا خداگاه گفت: ای مریم کمکم کن که راهب شوم. پس از آن به صومعه راهبان آگوستینی در ارفورت رفت و در سلک راهبان درآمد و به ریاضتهای سخت همت گماشت. لوتر در این صومعه یک مرشد پیدا کرد به نام یوهان شتوپیتس که در تمام مراحل سخت زندگی او همراهش بود و هر وقت دچار ناامیدی و مشکل روحی میشد این استاد به او کمک میکرد. وی در 1507 رسماً به عنوان یک کشیش منصوب شد و برای تدریس الهیات به ویتنبرگ آمد. در 1512 دکتری الهیات را گرفت و در 1517 تزهای نود و پنچگانه خود را مطرح نمود.
جمعی از شاهزادگان آلمانی به اینکه زیر دست امپراطور روم باشند معترض بودند و در یک مجلس این اعتراض را اعلام نمودند و به نام معترض (پروتستان) معروف شدند. بعد از اینکه لوتر مورد تکفیر کلیسا قرار گرفت از حمایت این شاهزادگان بهره برد و تا آخر عمر به آنان وفادار ماند، و به همین خاطر نام پروتستان به او و پیروانش اطلاق شد. اما در ابتدا قیام لوتر در برابر اشرافی گری صورت گرفت و نام پروتستان نداشت. لوتر 95 تز خود را در 1517 بر در کلیسای خود نصب کرد که در اعتراض به آمرزشنامه فروشی یوهان تتسل، یکی از راهبان فرقه فرانسیسکن بود. امتناع او از توبه و پس گرفتن و سوزاندن کتابهای خود در جلسه آخر دادگاهش، که مخالفت با دستور پاپ لئوی پنجم بود، سبب شد پاپ فتوا تکفیر وی را صادر کرده و بیانیهای علیه او داد. وی به دولت آلمان دستور داد تا حق شهروندی وی لغو شده و از کشور اخراج شود.
دستگیری لوتر توسط پاپ صادر شد و امپراطور در 1521 خواندن نوشتههای لوتر و پناه دادن به او را ممنوع اعلام کرده و گفت: هر کس میتواند لوتر را بکشد بدون آنکه پیامدی برای او داشته باشد. پس از این لوتر توسط دوستان خود به قلعه وارتبرگ گریخت و یک سال در آنجا بود و به ترجمه کتاب مقدس به آلمانی پرداخت که از شاهکارهای ادبی به حساب میآید و به کمک صنعت چاپ در اروپا انتشار یافت و باعث محبوبیت او و کم رنگ شدن حکم پاپ شد. وی در این یک سال رسالهای در محکومیت ارتداد نوشت. سپس تغییر قیافه داد و به ویتنبرگ برگشت. او 80 سخنرانی در آنجا کرد و به نفع شاهزادگان، حکم به قتل دهقانانی داد که بر سر زمین با شاهزادگان درگیر بودند. از همین جا لوتر کلیسا را زیر پرچم دولت برد و گفت: حکم امپراطور در مورد کلیسا نافذ است و کلیسا حق دخالت در امور دولت را ندارد.
لوتر شعائر هفتگانه کاتولیک را به دو آئین تقلیل داد و تنها عشای ربانی و تعمید را صحیح دانست. او ایمان را مجموعهای از باورها نمیدانست، بلکه میگفت: ایمان از سنخ دانش نیست بلکه یک حالت نفسانی و تجربه شخصی درونی است، و شلایر ماخر دیدگاه او را پرورش داد. لذا در پروتستان هر شخص به خودی خود مخاطب وحی است و ایمان یک مقوله فردی است نه اجتماعی؛ کلیسا به فرد مومن میپردازد و دولت به امور جامعه و کلیسا نباید در امور دولت مداخله کند. سکولاریزم از زمان لوتر به صورت عملی در غرب اجرا شد. وی نظریات خود پیرامون ایمان را در ترجمهاش از کتاب مقدس منعکس نمود.
بیشتر بخوانید: شخصیتشناسی مارتین لوتر و تاثیر شخصیت بر عملکرد اجتماعی
الهیات لوتر
الهیات لوتر پنج فرمول دارد:
sola fide یا (justification by faith alon): ایمان در اندیشه لوتر یعنی یک حالت که اعتماد به مسیح را در انسان ایجاد میکند. و به معنای یک سری عقائد و تصدیقات جزمی یا مناسک دینی نیست. گناه در مسیحیت تنها نقض یک حکم شرعی نیست، بلکه تجاوز به مرز الهی و پا از حد فراتر گذاشتن و گردنکشی در برابر خدا به حساب میآید. [کیر کگارد بر مسئله گناه تاکید زیادی دارد]. بزرگی گناه با گناه کننده مقایسه نمیشود بلکه با گناه کننده مقایسه میگردد که نا محدود است. بنا بر این به هیچ عنوان نمیتوان گناه را جبران کرد. لذا خدا که نا محدود است خودش کفاره این گناه را داده و پسرش را بر صلیب برده تا کفاره گناه بشر را بدهد. و این تفاوت مسیحیت با دیگر ادیان است که به جای اینکه خدا پیامبری بفرستد تا انسانها را هدایت کند، خودش برای نجات بشر آمده تا نقص بشر را جبران کند. لذا آنچه که ما نقص مسیحیت میشماریم خودشان نقطه قوت و دلیل بیهمتایی مسیحیت میدانند.
لوتر در تجربه برج (the tower experlence) میگوید: روزی روی یک برج بودم و به گناه اولیه و نحوه رهایی از آن فکر میکردم. مشغول مطالعه نامه پولس به رومیان بودم که رسیدم به این آیه «انسانهای عادل با ایمان خواهند زیست» (رومیان 1: 17). یک دفعه جرقهای در ذهنم زد و فهمیدم ما نمیتوانیم از گناه رهایی یابیم و دائما در معرض سه گناهیم، گناه اولیه، گناهان اجداد، و گناهان خود، و این گناهان با عمل زناشویی و توارث در نسل بشر ادامه مییابد و بشر با عمل نیک خود نمیتواند از آن رها شود. میل به گناه همیشه در وجود انسان هست و این تمایل فرقی با گناه بالفعل ندارد. پس آمرزش و ایمان موهبتی از جانب خدا است که رایگان از جانب او عرضه میشود و به اراده بشر ربطی ندارد. مانند کسی که وامی گرفته و توان پرداخت آن را ندارد خدا به ما دوباره قرض داده تا بتوانیم قرض اول خود را بدهیم. لذا خدا با صلیب پسرش ما را عادل به حساب آورده گرچه ما هنوز عادل نشدهایم و گناه کاریم ولی خدا ما را عادل به حساب میآورد که همزمانی گناهکاری و عدالت نام دارد
sola scriptura: مرجع و منبع الهیات پاپ نیست، بلکه تنها کتاب مقدس است، لذا تحقیق پیرامون کتاب مقدس و هرمنوتیک در پروتستان آغاز شد و نقادی متن و سبک و غیره همه با پروتستان آغاز گردید و الان هم در میان آنان پر رونق تر از کاتولیک است، زیرا پروتستان مدعی است در الهیات خود به کتاب مقدس متکی میباشد و هر چه پاپ میگوید بدون تحقیق نمیپذیرد.
sola christus: آمرزش گناه و رسیدن به رستگاری فقط از طریق ایمان به مسیح است. هسته الهیات لوتر مسیح است و حتی خدا را هم باید با مسیح شناخت چرا که بر عقول پوشیده است و مسیح او را آشکار کرد، لذا الهیات لوتر مسیح محور است نه خدا محور.
sola gratia: رستگاری فقط با فیض الهی رخ میدهد و فیض و لطف و عنایت الهی فقط وقتی شامل حال شخص میگردد که تعمید یابد و اتحاد شعائری با مسیح پیدا کند و در شام خداوندگار با او متحد شود. چرا که به نظر لوتر نان و شراب در عشای ربانی به گوشت و خون عیسی تبدیل میشود. لوتر اتحاد اقنومی را هم مطرح کرده که به معنای سه اقنوم در یکی میباشد.
sola gloria: راه رسیدن به خدا تنها از راه مسیح میگذرد. لذا پلورالیزم در پروتستان تنها یک دروغ است و لوتر تنها راه نجات و رستگاری را از طریق مسیحیت میداند و این یعنی انحصار گرایی. کاتولیک هم این شعار را مطرح میکند که بیرون از کلیسا رستگاری نیست. کارل رانر در اینجا نظریه شمول گرایی را مطرح نمود و گفت همه انسانها مسیحی بی نام هستند ولو خودشان ندانند و امروزه این نظریه در کلیسای کاتولیک غلبه پیدا کرده است.
لوتر شعائر هفتگانه کاتولیک را به دو آئین تقلیل داد و تنها عشای ربانی و تعمید را صحیح دانست. او ایمان را مجموعهای از باورها نمیدانست، بلکه میگفت: ایمان از سنخ دانش نیست بلکه یک حالت نفسانی و تجربه شخصی درونی است، و شلایر ماخر دیدگاه او را پرورش داد. لذا در پروتستان هر شخص به خودی خود مخاطب وحی است و ایمان یک مقوله فردی است نه اجتماعی؛ کلیسا به فرد مومن میپردازد و دولت به امور جامعه و کلیسا نباید در امور دولت مداخله کند. سکولاریزم از زمان لوتر به صورت عملی در غرب اجرا شد. وی نظریات خود پیرامون ایمان را در ترجمهاش از کتاب مقدس منعکس نمود.
نظریه دو قلمروی لوتر
لوتر میگوید خدا که حاکم کل هستی است دو قلمرو دارد، در قسمتی از قلمرو خود به حکومت سکیولار و غیر دینی رسمیت میدهد تا کار خود خود را انجام دهد و ابزار این حکومت همین قوانین عرفی و دولتی است که مقدس است و نباید آن را نقض نمود چون این قوانین یک دست خدا است. لذا در کشورهای پروتستان نظم و انضباط دقیقی بر قرار است. این قلمرو سمت چپ حکومت خدا است. قلمرو سمت راست حکومت خدا هم کلیسا است که ابزار آن کتاب مقدس و دین است و این دو قلمرو نباید در کار هم مداخله کنند. این نظریه دو قلمروی خدا نام دارد. لوتر به اطاعت از حاکم دعوت میکند و میگوید: قلمرو معنوی خدا یعنی کلیسا به قدرت نیاز دارد که از ناحیه قلمرو مادی خدا تامین میشود.
لوتر میگوید: دولت حق دخالت در امور کلیسا و اعتقادی و معنوی را ندارد و این کار به معنی نابودی ایمان و کتاب مقدس است. مقصود لوتر دخالت پادشاهان قرون وسطایی در امور دین بود که از آن نهی میکرد. اما در امور دنیوی همه مسیحیان باید از دولت پیروی کنند. هر دستوری که قلمرو دنیوی خدا بدهد تا آنجا که در امور وجدانی و دینی نباشد مطاع است. اما اگر دولت بخواهد وارد امور معنوی شود ما نباید اطاعت کنیم حتی اگر گردن خود را از دست دهیم. حاکمیت و آتوریته دولت تا آنجا است که در اموربیرونی، ظاهری و مادی دخالت نماید، اما بیان امور معنوی تنها با خدا و دین است.
ایمان از دیدگاه لوتر
لوتر درباره دین در مقدمهای بر نامه پولس به رومیان در سال 1522م نوشته آورده است: ایمان یک سری داگما «Dogma» و جزمیات نیست، بلکه نوعی اعتماد «Trust» است. ایمان عمل خدا در وجود ما است و یک تحول روحی و معنوی است که از بالا در ما فرود میآید و ما را عوض میکند. خود این تحول یعنی پذیرفته شدن از جانب خدا. در فرآیند ایماندار شدن، این خدا است که ما را انتخاب میکند نه اینکه ما ایمان به خدا را انتخاب نمائیم. ایماندار دوباره متولد میشود و به ملکوت خدا راه مییابد. ایمان حقیقی این نیست که کسی بگوید من ایمان آوردهام ولی دوباره متولد نشود و همان کارهای قبلی را انجام دهد.
الهیات لوتر پنج فرمول دارد:
sola fide یا (justification by faith alon): ایمان در اندیشه لوتر یعنی یک حالت که اعتماد به مسیح را در انسان ایجاد میکند. و به معنای یک سری عقائد و تصدیقات جزمی یا مناسک دینی نیست. گناه در مسیحیت تنها نقض یک حکم شرعی نیست، بلکه تجاوز به مرز الهی و پا از حد فراتر گذاشتن و گردنکشی در برابر خدا به حساب میآید. [کیر کگارد بر مسئله گناه تاکید زیادی دارد]. بزرگی گناه با گناه کننده مقایسه نمیشود بلکه با گناه کننده مقایسه میگردد که نا محدود است. بنا بر این به هیچ عنوان نمیتوان گناه را جبران کرد. لذا خدا که نا محدود است خودش کفاره این گناه را داده و پسرش را بر صلیب برده تا کفاره گناه بشر را بدهد. و این تفاوت مسیحیت با دیگر ادیان است که به جای اینکه خدا پیامبری بفرستد تا انسانها را هدایت کند، خودش برای نجات بشر آمده تا نقص بشر را جبران کند. لذا آنچه که ما نقص مسیحیت میشماریم خودشان نقطه قوت و دلیل بیهمتایی مسیحیت میدانند.
لوتر در تجربه برج (the tower experlence) میگوید: روزی روی یک برج بودم و به گناه اولیه و نحوه رهایی از آن فکر میکردم. مشغول مطالعه نامه پولس به رومیان بودم که رسیدم به این آیه «انسانهای عادل با ایمان خواهند زیست» (رومیان 1: 17). یک دفعه جرقهای در ذهنم زد و فهمیدم ما نمیتوانیم از گناه رهایی یابیم و دائما در معرض سه گناهیم، گناه اولیه، گناهان اجداد، و گناهان خود، و این گناهان با عمل زناشویی و توارث در نسل بشر ادامه مییابد و بشر با عمل نیک خود نمیتواند از آن رها شود. میل به گناه همیشه در وجود انسان هست و این تمایل فرقی با گناه بالفعل ندارد. پس آمرزش و ایمان موهبتی از جانب خدا است که رایگان از جانب او عرضه میشود و به اراده بشر ربطی ندارد. مانند کسی که وامی گرفته و توان پرداخت آن را ندارد خدا به ما دوباره قرض داده تا بتوانیم قرض اول خود را بدهیم. لذا خدا با صلیب پسرش ما را عادل به حساب آورده گرچه ما هنوز عادل نشدهایم و گناه کاریم ولی خدا ما را عادل به حساب میآورد که همزمانی گناهکاری و عدالت نام دارد
sola scriptura: مرجع و منبع الهیات پاپ نیست، بلکه تنها کتاب مقدس است، لذا تحقیق پیرامون کتاب مقدس و هرمنوتیک در پروتستان آغاز شد و نقادی متن و سبک و غیره همه با پروتستان آغاز گردید و الان هم در میان آنان پر رونق تر از کاتولیک است، زیرا پروتستان مدعی است در الهیات خود به کتاب مقدس متکی میباشد و هر چه پاپ میگوید بدون تحقیق نمیپذیرد.
sola christus: آمرزش گناه و رسیدن به رستگاری فقط از طریق ایمان به مسیح است. هسته الهیات لوتر مسیح است و حتی خدا را هم باید با مسیح شناخت چرا که بر عقول پوشیده است و مسیح او را آشکار کرد، لذا الهیات لوتر مسیح محور است نه خدا محور.
sola gratia: رستگاری فقط با فیض الهی رخ میدهد و فیض و لطف و عنایت الهی فقط وقتی شامل حال شخص میگردد که تعمید یابد و اتحاد شعائری با مسیح پیدا کند و در شام خداوندگار با او متحد شود. چرا که به نظر لوتر نان و شراب در عشای ربانی به گوشت و خون عیسی تبدیل میشود. لوتر اتحاد اقنومی را هم مطرح کرده که به معنای سه اقنوم در یکی میباشد.
sola gloria: راه رسیدن به خدا تنها از راه مسیح میگذرد. لذا پلورالیزم در پروتستان تنها یک دروغ است و لوتر تنها راه نجات و رستگاری را از طریق مسیحیت میداند و این یعنی انحصار گرایی. کاتولیک هم این شعار را مطرح میکند که بیرون از کلیسا رستگاری نیست. کارل رانر در اینجا نظریه شمول گرایی را مطرح نمود و گفت همه انسانها مسیحی بی نام هستند ولو خودشان ندانند و امروزه این نظریه در کلیسای کاتولیک غلبه پیدا کرده است.
لوتر شعائر هفتگانه کاتولیک را به دو آئین تقلیل داد و تنها عشای ربانی و تعمید را صحیح دانست. او ایمان را مجموعهای از باورها نمیدانست، بلکه میگفت: ایمان از سنخ دانش نیست بلکه یک حالت نفسانی و تجربه شخصی درونی است، و شلایر ماخر دیدگاه او را پرورش داد. لذا در پروتستان هر شخص به خودی خود مخاطب وحی است و ایمان یک مقوله فردی است نه اجتماعی؛ کلیسا به فرد مومن میپردازد و دولت به امور جامعه و کلیسا نباید در امور دولت مداخله کند. سکولاریزم از زمان لوتر به صورت عملی در غرب اجرا شد. وی نظریات خود پیرامون ایمان را در ترجمهاش از کتاب مقدس منعکس نمود.
نظریه دو قلمروی لوتر
لوتر میگوید خدا که حاکم کل هستی است دو قلمرو دارد، در قسمتی از قلمرو خود به حکومت سکیولار و غیر دینی رسمیت میدهد تا کار خود خود را انجام دهد و ابزار این حکومت همین قوانین عرفی و دولتی است که مقدس است و نباید آن را نقض نمود چون این قوانین یک دست خدا است. لذا در کشورهای پروتستان نظم و انضباط دقیقی بر قرار است. این قلمرو سمت چپ حکومت خدا است. قلمرو سمت راست حکومت خدا هم کلیسا است که ابزار آن کتاب مقدس و دین است و این دو قلمرو نباید در کار هم مداخله کنند. این نظریه دو قلمروی خدا نام دارد. لوتر به اطاعت از حاکم دعوت میکند و میگوید: قلمرو معنوی خدا یعنی کلیسا به قدرت نیاز دارد که از ناحیه قلمرو مادی خدا تامین میشود.
لوتر میگوید: دولت حق دخالت در امور کلیسا و اعتقادی و معنوی را ندارد و این کار به معنی نابودی ایمان و کتاب مقدس است. مقصود لوتر دخالت پادشاهان قرون وسطایی در امور دین بود که از آن نهی میکرد. اما در امور دنیوی همه مسیحیان باید از دولت پیروی کنند. هر دستوری که قلمرو دنیوی خدا بدهد تا آنجا که در امور وجدانی و دینی نباشد مطاع است. اما اگر دولت بخواهد وارد امور معنوی شود ما نباید اطاعت کنیم حتی اگر گردن خود را از دست دهیم. حاکمیت و آتوریته دولت تا آنجا است که در اموربیرونی، ظاهری و مادی دخالت نماید، اما بیان امور معنوی تنها با خدا و دین است.
ایمان از دیدگاه لوتر
لوتر درباره دین در مقدمهای بر نامه پولس به رومیان در سال 1522م نوشته آورده است: ایمان یک سری داگما «Dogma» و جزمیات نیست، بلکه نوعی اعتماد «Trust» است. ایمان عمل خدا در وجود ما است و یک تحول روحی و معنوی است که از بالا در ما فرود میآید و ما را عوض میکند. خود این تحول یعنی پذیرفته شدن از جانب خدا. در فرآیند ایماندار شدن، این خدا است که ما را انتخاب میکند نه اینکه ما ایمان به خدا را انتخاب نمائیم. ایماندار دوباره متولد میشود و به ملکوت خدا راه مییابد. ایمان حقیقی این نیست که کسی بگوید من ایمان آوردهام ولی دوباره متولد نشود و همان کارهای قبلی را انجام دهد.
منبع
مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، آلیستر مک گراث، ترجمه بهروز حدادی، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، 1390.