چگونه به خداى نادیده ایمان بیاوریم ؟

چگونه به خداى نادیده ایمان بیاوریم ؟و چرا نباید به ذات خدا بیاندیشیم و فکر کنیم؟
4 ساعت و 54 دقیقه پیش
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: قربان منتظمی
موارد بیشتر برای شما
چگونه به خداى نادیده ایمان بیاوریم ؟
مقدمه:
ساده ترین ایرادى که مادى ها بر خدا پرستان دارند این است که: «انسان چگونه مى تواند موجودى را که با حواس خود درک نکرده بپذیرد و به او ایمان آورد، شما مى گوئید خدا نه جسم دارد، نه مکان دارد، نه زمان نه رنگ و نه، آیا چنین موجودى را با چه وسیله مى توان درک کرد ؟ ما تنها به چیزى ایمان مى آوریم که حواس ما عاجز از درک آن نباشد، اصلا چنین چیزى وجود ندارد .
 
برای به خدای نادیده ایمان آوردن، ابتدا باید قلب خود را باز کنید و به دنبال علایق عمیق و احساسات داخلی خود بگردید. باید با صدای ضمیر خود ارتباط برقرار کنید و به آرامش و صفای قلب خود گوش فرا دهید. در طبیعت قدرتمند و زیبای الهی، به دنبال نشانه‌های حضور الهی بگردید و به زندگی و مخلوقات الهی توجه کنید
 
برای اینکه به خدای نادیده ایمان آوردن، ابتدا باید با دقت به آثار خلقت و آیات الهی که در همه اطرافمان مشاهده می‌شود، نگاه کنیم. این آیات و نشانه‌های الهی، نشانه‌هایی از قدرت و حکمت الهی هستند که ما را به سوی وجودی بزرگتر و پر فضیلتتر هدایت می‌کنند. همچنین، مطالعه و تأمل در آیات قرآنی و آموزه‌های اخلاقی و دینی نیز می‌تواند کمک کننده باشد.
 
علاوه بر این، ارتباط نزدیک با طبیعت و تأمل در زیبایی‌های خلقت، می‌تواند به ما کمک کند تا ایمان خود را به خداوند نادیده تقویت کنیم. همچنین، دعا و تضرع به خداوند برای هدایت و راهنمایی، نیز می‌تواند ما را به سوی ایمان بیشتر به خداوند برساند. اما مهمترین نکته این است که با صداقت و اخلاص قلب به دنبال حقیقت و آیینه‌ای روشن برای رسیدن به خداوند باشیم.
 
در این مطلب برآنیم تا به این سوالات پاسخ دهیم که چرا نباید به ذات خدا بیاندیشیم و فکر کنیم؟و این سوال که چگونه به خداى نادیده ایمان بیاوریم؟ و چگونه باور کنیم خدایی وجود دارد؟
 

چگونه به خداى نادیده ایمان بیاوریم ؟

چرا ذات پروردگار را نمی توان درک کرد؟

 رسولُ اللّه صلى الله علیه و آله : تَفَکَّروا فی کُلِّ شَیءٍ ، وَ لا تَفَکَّروا فی ذاتِ اللّه (1). پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : درباره هر چیزى بیندیشید، اما در ذات خدا نیندیشید.
صلى الله علیه و آله : تَفَکَّروا فی خَلقِ اللّه ، و لا تَفَکَّروا فی اللّه فتَهلِکوا (2). پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : در آفرینش خدا بیندیشید، اما در [ذات] خدا نیندیشید که نابود مى شوید.
 
عنه صلى الله علیه و آله : تَفَکَّروا فی الخَلقِ و لا تَفَکَّروا فی الخالِقِ ؛ فإنَّکُم لا تَقدِرونَ قَدرَهُ (3).پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : درباره آفریدگان اندیشه کنید، اما به آفریدگار نیندیشید؛ زیرا شما نمى توانید به عظمت و قدر او پى ببرید.
 
تنبیه الخواطر: خَرَجَ رسُولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ذاتَ یَومٍ عَلى قَومٍ یَتَفَکَّـرونَ ، فقالَ : مالَکُم تَتَکَلَّمونَ ؟ فقالوا : نَتَفَکَّرُ فی خَلقِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ ، فقالَ : و کَذلکَ فَافْعَلوا ، تَفَکَّروا فی خَلقِهِ ، و لا تَتَفَکَّروا فیهِ (4).
 
روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله نزد عدّه اى که مشغول بحث و گفتگو بودند، آمد و فرمود: درباره چه بحث و گفتگو مى کنید؟ عرض کردند: درباره آفرینش خداوند عزّ و جلّ مى اندیشیم. حضرت فرمود: همین کار را بکنید؛ درباره آفریدگان او بیندیشید، اما درباره خودش (ذات خدا) اندیشه نکنید.
 
 
الإمامُ علیٌّ علیه السلام : مَن تَفَکَّرَ فی ذاتِ اللّه ألحَدَ(5).امام على علیه السلام : هر که در ذات خدا بیندیشد، ملحد شود.
علیه السلام : مَن تَفَکَّرَ فی ذاتِ اللّه تَزَندَقَ (6).امام على علیه السلام : هر که در ذات خدا اندیشه کند، زندیق شود.
 
عنه علیه السلام : قَد ضَلَّتِ العُقولُ فی أمواجِ تَیّارِ إدراکِهِ (7).امام على علیه السلام : خردها در امواج خروشان ادراک او، گم شدند.
 
عنه علیه السلام ـ فی تَمجیدِ اللّه الظّاهِرِ بِعجائبِ تَدبیرِهِ لِلنّاظِرینَ ، و الباطِنِ بِجَلالِ عِزَّتِهِ عَن فِکَرِ المُتَوَهِّمینَ (8).امام على علیه السلام ـ در تمجید خداوند ـ فرمود : بر اثر شگفتی هاى تدبیرش، براى بینندگان آشکار و به سبب شکوه عزّتش، از اندیشه و اوهام اندیشندگان پنهان است.
 
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : إیّاکُم و التَّفَکُّرَ فی اللّه ؛ فإنَّ التَّفَکُّرَ فی اللّه لا یَزیدُ إلاّ تِیها ، إنَّ اللّه عَزَّ و جلَّ لا تُدرِکُهُ الأبصارُ و لا یُوصَفُ بِمِقدارٍ (9).امام صادق علیه السلام : از اندیشیدن درباره [ذات ]خدا بپرهیزید؛ زیرا اندیشه کردن در خدا جز بر حیرت و گمراهى نمى افزاید. همانا خداوند عزّ و جلّ را نه دیدگان در مى یابند و نه به اندازه داشتن وصف مى شود.
 
عنه علیه السلام : مَن نَظَرَ فی اللّه ِ کَیفَ هُوَ هَلَکَ .(10) امام صادق علیه السلام : هر که در چگونگى خدا بیندیشد، نابود شود.
 
سه مطلب کلی در احادیث
درباره فکر کردن به هر چیز:
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: "درباره هر چیزى بیندیشید، اما در ذات خدا نیندیشید."
 
درباره آفرینش:
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: "در آفرینش خدا بیندیشید، اما در [ذات] خدا نیندیشید که نابود مى شوید."
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: "درباره آفریدگان اندیشه کنید، اما به آفریدگار نیندیشید؛ زیرا شما نمى توانید به عظمت و قدر او پى ببرید."
 
درباره اندیشیدن در مورد خدا:
امام على علیه السلام: "هر که در ذات خدا بیندیشد، ملحد شود."
امام على علیه السلام: "هر که در ذات خدا اندیشه کند، زندیق شود."
امام على علیه السلام: "خردها در امواج خروشان ادراک او، گم شدند."
امام على علیه السلام: "بر اثر شگفتی هاى تدبیرش، براى بینندگان آشکار و به سبب شکوه عزّتش، از اندیشه و اوهام اندیشندگان پنهان است."
امام صادق علیه السلام: "از اندیشیدن درباره [ذات ] خدا بپرهیزید؛ زیرا اندیشه کردن در خدا جز بر حیرت و گمراهى نمى افزاید. همانا خداوند عزّ و جلّ را نه دیدگان در مى یابند و نه به اندازه داشتن وصف مى شود."
امام صادق صادق علیه السلام: "هر که در چگونگى خدا بیندیشد، نابود شود.
 
پس درک ذات پروردگار برای ما انسان‌ها، که محدودیت‌ها و محدودیت‌های فهمی داریم، غیرممکن است. ذات خداوند بی‌نهایت و بی‌منتهی است، در حالی که قدرت و توانایی‌های ما محدود و محدود شده‌اند.
 
 همچنین، واژه‌ها و مفاهیمی که ما برای توصیف و درک خداوند استفاده می‌کنیم، به صورت ناقص و محدود است و نمی‌تواند ذات الهی را به طور کامل تبیین کند. بنابراین، درک کامل از ذات پروردگار برای ما انسان‌ها غیرممکن است و باید با تواضع و ایمان به این حقیقت، به اعتقاد و اعمال خود پایبند بمانیم.
 
انسان با محدودیت‌های عقلی و معنوی خود نمی‌تواند ذات بی‌نهایت و بی‌پایان خداوند را به طور کامل درک کند. عقل و فهم انسان محدود و محدودیت‌های خود را دارد و نمی‌تواند از آنچه فراتر از ابعاد مادی و معنوی خود است، درک یا تصوری دقیق داشته باشد.
 
این امر نشان دهنده بزرگی و بی‌نهایتی خداوند و همچنین اندازه‌گیری ناتوانی ما انسان‌ها در درک و شناخت ذات مطلق است. اما از طریق عبادت، تفکر و تأمل در آثار خلقت، می‌توانیم به نوری از جلال و کمالات پروردگار پی ببریم و نزدیکتر به فهمی از ذات او برسیم.
 
بنابراین ما با این همه محدودیت چگونه می توانیم به آن وجود نامحدود و صفاتش احاطه پیدا کنیم؟ چگونه علم محدود ما می تواند از آن وجود نامحدود خبر دهد.
 
آری ما می توانیم در عالم اندیشه و فکر از دور شبحی ببینیم، و اشاره اجمالی به ذات و صفاتش کنیم، ولی رسیدن به کنه ذات و صفات یعنی آگاهی تفصیلی از او برای ما ممکن نیست- این از یک سو.
 
از سوی دیگر یک وجود بی نهایت از هر جهت مثل و مانندی ندارد، و منحصر به فرد است چرا که اگر مثل و مانندی می داشت هر دو محدود بودند.
 
حال چگونه ما می توانیم به وجودی پی بریم که هیچ گونه مثل و مانندی برای او سراغ نداریم، و هرچه غیر او می بینیم ممکنات است، و صفاتش با صفات واجب الوجود کاملًا متفاوت.(11)
 
نمی گوئیم ما از اصل وجود او آگاه نیستیم، از علم و قدرت و اراده و حیات او بی خبریم، بلکه می گوئیم ما یک معرفت اجمالی از همه این امور داریم، و هرگز به عمق و باطن آن راه نمی یابیم، و مرکب عقل همه فرزانگان عالم بدون استثنا در این راه لنگ است یا به گفته شاعر:
 
به عقل نازی حکیم تا کی؟
به فکرت این ره نمی شود طی!                  
به کنه ذاتش خرد برد پی
اگر رسد خس به قعر دریا! (12)                                                                      
 
در حدیثی از امام صادق علیه السلام چنین می خوانیم: «اذا انتهی الکلام الی اللَّه فامسکوا»!(13)«هنگامی که سخن به ذات خدا می رسد سکوت کنید» یعنی درباره ذات او سخن نگوئید که عقل ها در آنجا حیران است و به جائی نمی رسد، و اندیشه در ذات نامحدود برای عقول محدود غیر ممکن است، چرا که هرچه در اندیشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد (14).
 
به تعبیری روشن تر هنگامی که به جهان هستی و این همه شگفتی ها و موجودات بدیع، با آن ظرافت و در عین حال عظمت می نگریم و یا حتّی نگاهی به وجود خود می کنیم، اجمالًا می فهمیم که خالق و آفریدگار و مبدئی دارد.
 
 این همان علم اجمالی است که آخرین مرحله قدرت شناخت انسان درباره خداست (منتهی هر چه به اسرار هستی آگاه تر شویم به عظمت او آشناتر و در مسیر معرفت اجمالی او قوی تر خواهیم شد) امّا هنگامی که از خود می پرسیم او چیست؟ و چگونه است؟ و دست به سوی حقیقت ذات پاک او دراز می کنیم، چیزی جز حیرت و سرگردانی نصیبمان نمی شود و این است که می گوییم راه به سوی او کاملًا باز است و در عین حال راه کاملًا بسته است.
 
می توان این مسأله را با یک مثال روشن ساخت و آن این که همه ما به روشنی می دانیم که نیرویی به نام جاذبه وجود دارد. چرا که هر چیزی رها شود سقوط می کند و به سوی زمین جذب می شود و اگر این جاذبه نبود آرامش و قراری برای موجودات روی زمین وجود نداشت.
 
آگاهی بر وجود جاذبه چیزی نیست که مخصوص دانشمندان باشد حتّی اطفال و کودکان خردسال نیز آن را به خوبی درک می کنند؛ ولی حقیقت جاذبه چیست، آیا امواج نامرئی یا ذرّات ناشناخته و یا نیرویی دیگر است؟ و عجیب این که نیروی جاذبه بر خلاف آنچه در تمام جهان مادّه می شناسیم، ظاهراً برای انتقال از نقطه ای به نقطه دیگر نیاز به زمان ندارد، به خلاف نور که سریع ترین حرکت را در جهان مادّه دارد، ولی در عین حال به هنگام انتقال در فضا گاهی برای رسیدن از یک نقطه به نقطه دیگر میلیون ها سال وقت لازم است. امّا نیروی جاذبه گویی در یک لحظه از هر نقطه ای از جهان به نقطه دیگر منتقل می گردد و یا حد اقل سرعتی دارد بالاتر از آنچه تاکنون شنیده ایم.
 
این چه نیرویی است که این آثار را دارد؟ حقیقت ذات آن چگونه است؟ هیچ کس پاسخ روشنی برای آن ندارد.
 
جایی که درباره نیروی جاذبه که یکی از مخلوقات است علم و آگاهی ما نسبت به آن تنها جنبه اجمالی دارد و از علم تفصیلی به کلی دوریم، چگونه می توان درباره خالق جهان مادّه و ماورای مادّه که وجودی است بی نهایت در بی نهایت، انتظار داشته باشیم که از کنه ذاتش باخبر شویم؟! ولی با این حال او را همه جا حاضر و ناظر و همراه هر موجودی در جهان مشاهده می کنیم.
 
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را(15).
 

اعتقاد و التزام به توحید و مبدأ، حلّال مسائل بشر

رهبر انقلاب در نشست اندیشه‌های راهبردی به این مطلب اشاره کردهاند که در باب محتوای اسلامی[در تهیه الگوی اسلامی - ایرانیِ پیشرفت]، دوستان اشارات خیلی خوبی داشتند. اولین مسئله‌ای که باید در نظر گرفته شود، مسئله‌ی مبدأ است، مسئله‌ی توحید است.
 
 «الَّذینَ إِذا أَصابَتهُم مُصیبَةٌ قالوا إِنّا لِلَّهِ وَإِنّا إِلَیهِ راجِعونَ: آنها که هر گاه مصیبتی به ایشان می‌رسد، می‌گویند: «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوی او بازمی‌گردیم» (16).
 
مهمترین مشکل دنیائی که امروز رنگین‌ترینش در غرب متجلی است و به آن داریم اشاره میکنیم، جدائی از خدا و اعتقاد به خدا و التزام به اعتقاد به خداست. البته شاید اعتقاد ظاهری و صوری و اینها وجود دارد، لیکن به اعتقاد به خدا التزام نیست.
 
 اگر مسئله‌ی مبدأ حل شد، بسیاری از مسائل حل خواهد شد. « هُوَ اللَّهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأَسماءُ الحُسنىٰ  یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَالأَرضِ  وَهُوَ العَزیزُ الحَکیمُ:
 
 او خداوندی است خالق، آفریننده‌ای بی‌سابقه، و صورتگری (بی‌نظیر)؛ برای او نامهای نیک است؛ آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او می‌گویند؛ و او عزیز و حکیم است» (17).
 
 «هُوَ الَّذی أَنزَلَ السَّکینَةَ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادوا إیمانًا مَعَ إیمانِهِم  وَلِلَّهِ جُنودُ السَّماواتِ وَالأَرضِ وَکانَ اللَّهُ عَلیمًا حَکیمًا: او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است» (18).
 
 وقتی انسان به این مسئله معتقد شد، این توحیدی که این معنا را به ما نشان میدهد، یک نیروی عظیم و تمام نشدنی را در اختیار بشر میگذارد. « هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلٰهَ إِلّا هُوَ المَلِکُ القُدّوسُ السَّلامُ المُؤمِنُ المُهَیمِنُ العَزیزُ الجَبّارُ المُتَکَبِّرُ  سُبحانَ اللَّهِ عَمّا یُشرِکونَ:
 
و خدایی است که معبودی جز او نیست، حاکم و مالک اصلی اوست، از هر عیب منزّه است، به کسی یتم نمی‌کند، امنیّت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندی شکست‌ناپذیر که با اراده نافذ خود هر امری را اصلاح می‌کند، و شایسته عظمت است؛ خداوند منزّه است از آنچه شریک برای او قرارمی‌دهند» (19).
 
 وقتی انسان اینجور توحیدی را معتقد بود، وقتی توانستیم این اعتقاد را در بدنه‌ی زندگیِ خودمان بسط دهیم، این مشکل اساسی بشریت را حل خواهد کرد (20).
 
خدا و صابران
صابران، به جاى خود باختگى وپناهندگى به دیگران، تنها به خدا پناه مى‌برند. زیرا از دید آنها، تمام جهان کلاس درس و میدان آزمایش است که باید در آن رشد کنیم. دنیا جاى ماندن نیست، خوابگاه و عشرتکده نیست و شداید و سختى‌هاى آن نیز نشانه‌ى بى‌مهرى خداوند نیست.
 
ناگوارى‌ها براى آن است که زیر پاى ما داغ شود تا تندتر و سریعتر حرکت کنیم، بنابراین در تلخى‌ها نیز شیرینى است. زیرا شکوفا شدن استعدادها، کامیابى از پاداش‌هاى الهى را بدنبال دارد.
 
مصیبت‌هایى که از طرف اوست، تصرف مالک حقیقى و خداوند در مملوک خود است. اگر انسان بداند که خداوند حکیم و رحیم است و او نیز بنده‌اى بوده که قبلًا هیچ نبوده؛ «لَمْ یَکُ شَیْئاً» (21) و حتّى بعد از مراحلى هم چیز قابل ذکرى نبوده است؛ «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» (22) خواهد پذیرفت که من باید در اختیار او باشم.
 
او مرا از جماد به نبات، و از نبات به حیوان و از مرتبه‌ى حیوانیّت به انسانیّت سوق داده و این حوادث را براى رشد و ارتقاى من قرار داده‌ است. همانگونه که ما دانه‌ى گندم را زیر فشار، آرد مى‌کنیم و بعد نیز در آتش تنور، تبدیل به نان مى‌کنیم تا مراحل وجودى او را بالا بریم.(23)
 
آثار یاد خدا
شعار صابران‌ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» است. در حدیث مى‌خوانیم: هرگاه با مصیبتى مواجه شدید، جمله‌ى‌: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» را بگویید. (24)
 
 گفتن‌ «إِنَّا لِلَّهِ و یاد خدا به هنگام ناگوارى‌ها، آثار فراوان دارد:
الف: انسان را از کلام کفر آمیز و شکایت باز مى‌دارد.
ب: موجب تسلیت و دلدارى و تلقین به انسان است.
ج: مانع وسوسه‌هاى شیطانى است.
د: اظهار عقاید حقّ است.
ه: براى دیگران درس و الگو شدن است.
 
مردم در برابر مشکلات و مصایب چند دسته‌اند:
الف: گروهى جیغ و داد مى‌کنند. «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً»(25)
ب: گروهى بردبار و صبور هستند. «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»
ج: گروهى علاوه بر صبر، شکرگزارند. «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک على مصابهم» (26)
 
این برخوردها، نشانه‌ى معرفت هر کس نسبت به فلسفه‌ى مصایب و سختى‌هاست. همان گونه که کودک، از خوردن پیاز تند، بى‌تابى مى‌کند و نوجوان تحمّل مى‌کند، ولى بزرگسال پول مى‌دهد تا پیاز خریده و بخورد.
 

چگونه به خداى نادیده ایمان بیاوریم؟

این ایراد از جهاتى قابل بحث است:
 

1-عمده علل :

عمده عللى که انگیزه مخالفت آقایان مادى ها با موضوع خداشناسى مى باشد، کاملا در این ایراد تجلى کرده است .
از جمله غرور علمى آنها، و حکومت دادن علوم طبیعى بر همه چیز و همه حقایق، و همچنین سنجش همه چیز با مقیاس علوم مادى (مشاهده و تجربه)، و منحصر ساختن وسیله درک را به اسباب طبیعى و مادى، در اینجا دیده مى شود .
 
ما از این آقایان سؤال مى کنیم آیا قلمرو و منطقه فعالیت و نفوذ علوم طبیعى حدى دارد یا نه ؟ !واضح است که جواب این سؤال مثبت است، زیرا قلمرو علوم طبیعى همان موجودات محدود مادى طبیعى است وبس .
 
بنابراین چگونه مى شود چیزى را که غیر محدود است، با ابزار طبیعى درک نمود .اساساً، خدا، و موجودات ماوراء طبیعت از قلمرو علوم طبیعى خارجند، و چیزى که از طبیعت خارج باشد هرگز نباید انتظار داشت که با
 
اسباب طبیعى درک شود، ماوراء طبیعت نامش با خود اوست و با مقیاس علوم طبیعى قابل سنجش و محاسبه نیست، همچنانکه در شعب و رشته هاى مختلف علوم طبیعى، براى هر کدام ابزار و مقیاس هائى معین شده، که به درد دیگرى نمى خورد، وسائل مطالعات فلکى، تشریح، و میکرب شناسى، هر یک باهم تفاوت زیاد دارند .
 
هیچگاه یک عالم مادى اجازه نمى دهد، که به یک منجم و ستاره شناس گفته شود، فلان میکرب را با وسائل و محاسبات نجومى براى ما ثابت کن، و همچنین نباید از متخصص رشته میکرب شناسى انتظار کشف قمرهاى مشترى را با وسایل میکرب شناسى داشت، زیرا هرکدام در قلمرو علمى خود مى توانند تصرف کنند و نمى توانند نسبت به خارج از دایره بحث خود، نفیاً و اثباتاً اظهار نظر کنند، بنابراین ما چگونه به علوم طبیعى حق مى دهیم، که در خارج از طبیعت بحث کند، با آنکه منطقه نفوذ آن محدود به طبیعت و آثار و خواص آن است ؟ !
 
نهایت حقى را که مى توان براى یک عالم طبیعى قائل شد این است که او مى تواند بگوید: من نسبت بماوراء طبیعت، سکوت اختیار مى کنم چون از حدود مطالعه وابزار کارم خارج است، نه اینکه انکار کند .
 
چنانکه «اگوست کنت» که یکى از پایه گذاران اصول فلسفه حسى است در کتابى به نام «کلماتى در پیرامون فلسفه حسى» مى گوید: «چون ما از آغاز و انجام موجودات بى خبریم نمى توانیم وجود موجود
 
سابق یا لاحقى را انکار کنیم، همچنانکه نمى توانیم آنرا اثبات کنیم (دقت کنید) خلاصه اینکه فلسفه حسى به واسطه جهل مطلق در این قسمت از هرگونه اظهار نظرى خوددارى مى کند، همینطور علوم فرعى، که اساس فلسفه حسى است، باید از قضاوت درباره آغاز و انجام موجودات خوددارى کند، یعنى علم و حکمت خدا; و وجود او را ما انکار نمى کنیم و بى طرفى خود را در میان نفى و اثبات حفظ مى نمائیم» .
 
منظور ما هم همین است که عالم ماوراء طبیعت را نمى توان از دریچه علوم طبیعى مشاهده نمود، اصولا آن خدائى را که ابزار و اسباب طبیعى بخواهد ثابت کند، از نظر خدا پرستان خدا نیست، !
 
زیرا آنچه را اسباب طبیعى ثابت نماید، در حدود ماده و خواص آن است، و چگونه مى توان موجودى را که خود مادى و طبیعى است، خالق ماده و طبیعت دانست ؟
 
اساس عقاید خداپرستان جهان بر آن است که خدا از ماده و عوارض ماده به کلى منزه است، و با هیچ یک از ابزارهاى مادى درک نمى شود .
 
بنابراین نباید انتظار داشت، که خالق موجودات جهان را زیر میکرسکپ، یا پشت تلسکوپ، در اعماق آسمانها دید، این انتظار نابجا و بى موردى است .
 

2-نشانه هاى او

به طور کلى وسیله شناختن هر موجودى در عالم، آثار آن است . و تنها مى توانیم هر موجودى را از اثرش بشناسیم، حتى موجوداتى را که با چشم یا حواس دیگر درک مى کنیم .
 
آنها را هم در حقیقت از راه آثار شناخته ایم (دقت کنید) چه اینکه هیچ موجودى در منطقه فکر ما وارد نمى شود، و محال است مغز ظرف موجودات شود .
 
براى مثال: اگر شما جسمى را خواسته باشید با چشم تشخیص دهید و وجود آنرا درک کنید، ابتدائاً چشم را مقابل طرفى که احتمال مى دهید در آنجا باشد قرار مى دهید، شعاع نور بر آن مى تابد، و از مردمک چشم، اشعه نورانى، بر نقطه خاصى که به نام «شبکیه» موسوم است منعکس مى شود، اعصاب بینائى آنرا گرفته و به مغز مى رسانند و انسان آن را درک مى کند .
 
و اگر از راه لمس باشد، باز اعصاب زیر جلد، به وسیله تماسى که با آن مى گیرند اطلاعاتى به مغز داده و انسان آنرا درک مى نماید .
 
پس ادراک یک جسم از اثر آن (رنگ، صوت، تأثیر در لامسه) مى باشد و هیچ گاه خود آن جسم در مغز جاى گیر نمى شود و اگر رنگى نبود، و یا اعصاب از درک آن عاجز بود، اصلاً شناخته نمى شد .
 
این جمله را هم باید اضافه کنیم: براى شناختن یک موجود یک اثر کافى است، مثلا براى اینکه بدانیم در ده هزار سال پیش در فلان نقطه زمین جمعیتى بوده اند و اوضاع و احوال آنها چنین و چنان بوده است بسا مى شود کشف یک کوزه سفالى و یا یک سلاح زنگ زده، از زیر طبقات زمین را کافى دانسته و مطالعات وسیعى روى همین اثر مى کنند و از این یک اثر به اوضاع و طرز زندگى و فکر و . . . آن جمعیت پى مى برند .
 
با در نظر گرفتن اینکه هر موجود اعم از مادى و غیر مادى را باید از اثر آن شناخت، و با توجه به اینکه براى شناختن یک موجود، تنها یک اثر کافى است، آیا این همه موجودات مملو از اسرار و ریزه کارى هاى شگفت آور که سرتاسر جهان هستى را فراگرفته براى شناختن خدا کافى نیست ؟ !
 
شما براى شناختن یک موجود به یک اثر اکتفا مى کنید و از یک کوزه سفالى لااقل قسمتى از حالات جمعیت چند هزار سال پیش را به دست مى آورید، در حالى که ما بى نهایت اثر، بى نهایت موجود، بى نهایت نظم براى شناختن خدا داریم، آیا این اندازه اثر کافى نیست؟! هر گوشه عالم را نظر کنید نشانه اى از قدرت و علم او است، بازهم مى گوئید با چشم ندیدیم، با گوش نشنیدیم، زیر چاقوى تشریح، یا پشت تلسکوپ، تماشا نکردیم، مگر براى هر چیز چشم لازم است ؟ !
 

3-آنچه مى بینیم و آنچه نمى بینیم

آنچه مى بینیم و آنچه نمى بینیم: خوشبختانه علوم مادى وسایلى به دست داده اند که بهترین ابزار براى نفى عقیده مادیگرى و الحاد است .
شاید در سابق یک دانشمند مى توانست بگوید: آنچه را حواس درک نکرده قبول ندارم، اما امروز بر اثر پیشرفت علم ثابت شده است که:
 
موجوداتى که در عالم قابل احساس نیستند به مراتب از آنچه تاکنون درک شده بیشتر و فراوان ترند، در دل طبیعت آنقدر موجود هست که با هیچ یک از حواس درک نمى شوند و موجودات درک شده در مقابل آنها حکم صفر را دارند!
 
براى نمونه چند مورد زیر را از نظر شما مى گذرانیم:
1- در فیزیک به ما مى گویند: اصول رنگها هفت رنگ بیش نیست، که نخستین آنها رنگ سرخ و آخرین آنها بنفش است، ولى درماوراء آنها هزارها رنگ قرار دارد که براى ما قابل درک نیست و حدس مى زنند که بعضى از حیوانات ممکن است بعضى از آنها را ببینند .
 
علت مطلب روشن است، زیرا رنگ بر اثر امواج نور پیدا مى شود، یعنى نور آفتاب یا نورهاى دیگر مرکب از رنگهاى گوناگون است که روى هم تشکیل رنگ سفید را مى دهند و چون به جسمى مى تابد آن جسم قسمت هاى مختلفى از رنگ هاى آن را در خود هضم مى کند و بعضى را هم برمى گرداند، آنرا که برمى گرداند همان است که ما مى بینیم.
 
و لذا اجسام در تاریکى داراى هیچ رنگى نیستند، و از طرفى اختلافات و تغییر رنگها نتیجه شدت و ضعف ارتعاش امواج نور است، یعنى اگر شدت ارتعاش در هر ثانیه به 458 هزار میلیارد برسد رنگ سرخ را تشکیل مى دهد و در 727 هزار میلیارد رنگ بنفش را و پائین تر و بالاتر این دو، رنگهاى فراوانى وجود دارد که براى ما قابل درک نیستند .
 
2- امواج صوت فقط در فاصله 16 مرتبه در ثانیه تا 000/20 مرتبه در ثانیه براى ما قابل درک است و بیشتر یا کمتر از آن هرچه هست، براى ما قابل درک نیست .
 
3- آنچه را ما از امواج ارتعاشات نور درک مى کنیم در هر ثانیه از «458» هزار میلیارد تا «727» هزار میلیارد است و بیشتر و کمتر از آن هرچه در فضا از امواج و ارتعاشات موجود است براى ما قابل رؤیت نیست .
 
4- همه مى دانیم که جانداران ذره بینى (ویروسها و باکتریها) تعدادشان به مراتب از انسان بیشتر است، و با چشم غیر مسلح قابل درک نیستند، و چه بسا جانداران کوچکترى هم باشند که علم هنوز به وجود آنها پى نبرده است .
 
5- یک اتم، با آن ساختمان مخصوص، و گردش الکترون ها برگرد پروتن ها، با آن نیروى عظیم براى هیچ حسى قابل دیدن و درک نیست، با آنکه همه اجسام و موجودات جهان طبیعت از اتم تشکیل یافته است، و این ذرّه غبارى را که به زحمت به چشم در هوا مى بینیم، از صدها هزار اتم تشکیل یافته است .
 
دانشمندانى که قبلا درباره اتم اظهار نظر مى کردند گفتار آنها از حدود یک تئورى و فرضیّه تجاوز نمى کرد، در عین حال هیچکس گفته آنها را انکار نمى کرد .
 
حرکات کره زمین
از جمله چیزهائى که محسوس نیست و در عین حال حقیقت آن بر هیچ دانشمندى مخفى نمانده، حرکات مختلفى است که کره مسکونى ما یعنى کره زمین دارد، از جمله همان «جزر و مدى» است که بر قشر زمین وارد مى شود، و در اثر آن روزى دوبار طبقه روئین زمین در زیر پاى ما به اندازه «30» سانتیمتر بالا میآید و هیچ نشانه و علامتى نیست تا ما را به وجود این حرکت (جزرومد) راهنمائى کند .
 
هوای اطراف ما
دیگر هوائى است که در اطراف ما قرار گرفته، که داراى سنگینى و وزن فوق العاده اى است، به طورى که بدن هر انسان به اندازه (16) هزار کیلوگرم از آن را تحمل مى کند . و پیوسته در تحت فشار عجیبى است البته چون این فشار در برابر _ فشار درونى بدن خنثى مى شود براى ما ناراحت کننده نیست در صورتیکه هیچ کس تصور نمى کند هوا وزن و سنگینى داشته باشد، قبل از «گالیله» و «پاسکال» این موضوع بر همه مخفى بود و اکنون هم که علم به صحت آن شهادت مى دهد بازهم حواس آنرا حس نمى کند .
 
و نیز از چیزهائى که غیر محسوس است و بسیارى از دانشمندان طبیعى به وجود آن معترفند «اتر» است که به عقیده آقایان همه جا و همه چیز را فرا گرفته و عده اى او را اصل همه موجودات مى دانند و تصریح مى کنند موجودى است بى وزن،
 
بى بو، بى رنگ و . . . که میان تمام کواکب و همه جا را پر کرده و در درون همه اشیاء نفوذ دارد و طبعاً براى ما قابل درک نیست
 
بنابراین هرگز نمى توان محسوس نبودن چیزى را دلیل بر نبودن آن گرفت، و چه بسیارند امور غیر محسوس که دنیا را پر کرده و حواس ما از درک آن عاجز است!
 
چنانکه قبل از کشف اتم یا موجودات ذره بینى، کسى حق نداشت آنها را انکار کند، و چه بسا ممکن است موجودات فراوان دیگرى از نظر ما پنهان باشند و تاکنون علم به کشف آنها موفق نگشته و بعداً از راز آنها پرده بردارد، وهیچگاه عقل و وجدان به ما اجازه نمى دهد در این شرایط (محدودیت علم و عجز آن از درک آنها) درباره آنها نفیاً و اثباتاً نظر دهیم .
 
خلاصه اینکه: قلمرو حواس و ابزار طبیعى محدود است و نمى شود عالم را محدود به آن بدانیم . براى تأیید مطلب بد نیست چند جمله از گفتار «کامیل فلاماریون» را در کتاب (اسرار مرگ) از نظر شما بگذرانیم آنجا که مى گوید:
 
مردم در وادى جهل و نادانى زندگى مى کنند و نمى دانند که این ترکیب جسمانى انسان نمى تواند او را به حقایقى رهبرى کند و این حواس پنجگانه در هر چیز او را فریب مى دهد و یگانه چیزى که انسان را به حقایق مى رساند عقل و فکر و دقت علمى است»! . سپس شروع مى کند امورى که حواس از درک آنها عاجز است یک یک بیان کرده و محدودیت هر حسى را ثابت مى کند تا آنجا که مى گوید:
 
«پس نتیجه این شد که عقل و علم امروزه ما حکم قطعى مى نماید به اینکه قسمتى از حرکات ذرات و هوا و اشیاء و قوائى موجود است که ما نمى بینیم و نمى توانیم به هیچ یک از این حواس پنجگانه آنها را احساس کنیم .
 
 بنابراین ممکن است در اطراف ما اشیاء دیگرى غیر از اینها موجود باشند و موجودات زنده و صاحب حیاتى وجود داشته باشند که ما نتوانیم آنها را احساس کنیم . من نمى گویم هست بلکه مى گویم، ممکن است باشد، زیرا نتیجه بیانات سابقه این شد که ما نمى توانیم هر چه را احساس نکردیم بگوئیم نیست، پس وقتى به دلیل علمى کاملا
 
بر ما ثابت شد که این حواس ظاهره قابلیت ندارد همه موجودات را بر ما مکشوف سازند، بلکه گاهى ما را فریب داده و خلاف واقع را به ما نشان مى دهند، نباید تصور کنیم که تمام حقیقت موجودات منحصر است به آنچه ما احساس مى نمائیم، بلکه باید خلاف آن را معتقد باشیم و بگوئیم ممکن است موجوداتى باشد که ما نمى توانیم آنها را احساس کنیم، چنانکه قبل از اکتشاف میکرب کسى خیال نمى کرد: میلیونها میکرب در اطراف هر جسمى موجود باشد و زندگى هر صاحب حیاتى میدان جولان آنها قرار گیرد .
 
نتیجه اینکه این حواس ظاهره قابلیت این را ندارند که واقع و حقیقت موجودات را به ما نشان دهند و یگانه چیزى که دقایق را کاملا معرفى مى نماید عقل و فکر ما است (27)
 
اشتباه نشود ما نمى خواهیم ادعا کنیم همانطور که الکترون ها و پروتون ها یا بعضى از رنگها و مانند آن با وسائل علمى امروز کشف شده است و با پیشرفت علوم مجهولات تازه اى کشف خواهد شد، روزى هم ممکن است عالم ماوراء طبیعت با ابراز و اسباب طبیعى کشف گردد!
 
خیر، این مطلب امکان ندارد زیرا همانطور که گفتیم ماوراء طبیعت و ماده را از راههاى مادى و طبیعى نمى توان درک کرد و به طور کلى از محیط فعالیت اسباب مادى خارج است .
 
منظور این است همانطور که قبل از کشف و درک این موجودات انکار آنها براى ما جایز نبود و حق نداشتیم به استناد اینکه ما آنها را درک نمى کنیم، اسباب هاى طبیعى آنها را به ما نشان نمى دهند، علم براى ما ثابت نمى کند عدم آنها را مسلم بدانیم، همچنین نسبت به ماوراء طبیعت هم نمى توان اظهار نظر منفى کرد، بنابراین باید این روش غلط را رها کرده و با دقت دلایل عقلى خداپرستان را مطالعه نموده و بعداً اظهار عقیده کنیم و به طور مسلم نتیجه آن مثبت خواهد بود . (28)
 

نتیجه:

با تفکروعلم، می‌توان به موجوداتی که قابل درک توسط حواس ما نیستند، توجه کرد و آن‌ها را مورد بررسی قرار داد. این موجودات و پدیده‌هایی که از طریق حواس ما قابل مشاهده نیستند، باید با استفاده از عقل و علم بررسی شوند. مثال‌هایی از این نوع موجودات از رنگ‌ها و امواج نور، امواج صوت، وجود جانداران ذره‌بینی و غیره می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد.
 
موجوداتی که قابل درک توسط حواس ما نیستند، وجود دارند و به وسیله علم و عقل می‌توان به آن‌ها پی برد، می‌توان به نتیجه رسید که اگر خدا قابل دیدن نیست، این به معنای عدم وجود او نیست.
 
مطالبی که اشاره شد، بیان کردند که وجود موجوداتی که قابل درک توسط حواس ما نیستند، از طریق علم و عقل قابل بررسی و درک است.
 
 از این رو، اگر خدا یک موجود است که قابلیت درک توسط حواس ما ندارد، این مسئله نباید به عنوان دلیل بر عدم وجود او در نظر گرفته شود. به عبارت دیگر، وجود یک موجودی که قابل درک توسط حواس ما نباشد، نباید به عنوان دلیلی بر عدم وجود آن موجود در نظر گرفته شود.
 
بنابراین، از این استنباط می‌توان نتیجه گرفت که اگر خدا قابل دیدن نیست، این به معنای عدم وجود او نیست. بله طبق روایات ثابت کردیم سوال و فکر کردن در ذات خداوند صحیح نیست.
  

پی نوشت ها:

1.کنز العمّال : 5704.
2.کنز العمّال : 5705.
3.کنز العمّال : 5706 .
4.تنبیه الخواطر : 1/250 .
5.غرر الحکم : 8487 .
6.غرر الحکم : 8503 .
7.التوحید : 70/26 .
8. نهج البلاغة : الخطبة 213
9.الأمالی للصدوق : 503/690 .
10.المحاسن : 1/371/808 .
11. اگر تعجب نکنید ما حتى نمى‏توانیم مفهوم« نامتناهى» را تصور کنیم، اگر گفته شود پس چگونه کلمه« نامتناهى» را به کار مى‏برید؟ و از آن خبر مى‏دهید، و درباره احکام آن سخن مى‏گوئید، مگر تصدیق بدون تصور ممکن است؟
در پاسخ مى‏گوئیم: ما این کلمه را از دو واژه« نا» که به معنى عدم است و« متناهى» که به معنى محدود است گرفته‏ایم، یعنى این دو را جداگانه مى‏توانیم تصور کنیم( عدم و متناهى) سپس آنها را با یکدیگر ترکیب کرده و به آن وجودى که در تصور نمى‏گنجد اشاره نموده و به آن علم اجمالى پیدا مى‏کنیم( دقت کنید).
12. پیام قران 4/ 33.
13. تفسیر« على بن ابراهیم» طبق نقل نور الثقلین جلد 5 صفحه 170.
14. تفسیر نمونه 22/ 558.
15.برتراند راسل- در کتاب چرا مسیحى نیستم؟
16. سوره مبارکه البقرة آیه ۱۵۶
17. سوره مبارکه الحشر آیه ۲۴
18. سوره مبارکه الفتح آیه ۴
19. سوره مبارکه الحشر آیه ۲۳
20..بیانات در نخستین نشست اندیشه‌های راهبردی(۱۳۸۹/۰۹/۱۰)
21. مریم، 67.
22. انسان، 1.
23.تفسیر نور جلد 1 - صفحه 241
24. درّالمنثور، ج 1، ص 377.
25. معارج، 20.
26. فقره آخر زیارت عاشورا.
27.نقل از على اطلال المذهب المادى تألیف فریدوجدى جلد 4.
28.آفریدگار جهان مجموعه بحث هاى آیة الله العظمى مکارم شیرازى ص 248
 

منابع:

https://old.makarem.ir/main.aspx?reader=1&pid=61782&lid=0&mid=3720&catid=3843
https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?sid=48&npt=7&aya
https://www.hadithlib.com/rolls/view/2400144
https://hawzah.net/fa/Article/View/106538
https://wiki.ahlolbait.comآیه 156 سوره بقره
https://alefbalib.com/Metadata/228983
https://ahlolbait.com/content/3549
https://karevansadeghiye.ir/22199


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط