راههاي شناخت انبياء
منبع:سايت انديشه قم
در پاسخ به بخش نخست پرسش فوق بايد گفت: حكمت الهي، همان گونه كه مقتضي ارسال پيامبران است، اقتضا دارد كه راه يا راههايي عمومي براي شناخت آنان وجود داشته باشد، زيرا در غير اين صورت، گروه زيادي از مردم در شناسايي پيامبران حقيقي ناكام مي مانند و از هدايت الهي محروم مي شوند و در نتيجه، بار ديگر با مخدور «نقض غرض» روبه رو خواهيم بود. نبابراين، براي آنكه غرض از بعثت پيامبران نقض نشود، لازم است راهي براي بازشناسي پيامبران حقيقي از مدعيان دروغين نبوت وجود داشته باشد.
متكلمان اسلامي، در مجموع، سه راه عمده براي شناسايي پيامبران الهي ذكر كرده اند كه عبارت اند از:
1. اعجاز
2. گواهي پيامبر ديگر(كه نبوتش مسلم و پذيرفته است.
3. گواهي قطعي مجموعه اي از قراين و شواهد.
البته ظواهر سخن برخي از متكلمان آن است كه تنها يك راه براي شناسايي پيامبران وجود دارد و آن اعجاز (آوردن معجزه) است.[1] با اين حال، شايد مراد آنان اين باشد كه معجزه، بهترين و عمومي ترين راه اثبات صدق ادعاي پيامبري است.
اينك لازم است هر يك از راههاي ياد شده را به صورت جداگانه، مورد بررسي قرار دهيم.
راه اول: اعجاز
عمومي ترين راه شناخت پيامبران الهي اعجاز يا آوردن معجزه است.«اعجاز» به معناي«ناتوان ساختن» يا«اظهار ناتواني» است. بنابراين، معجزه(كه اسم فاعل از مصدر اعجاز است)[2] به معناي امري است كه سبب ناتوان ساختن مي شود. چنين مي نمايد كه نامگذاري معجزه به اين واژه از آن روست كه ظهور معجزات با ناتواني ديگران از ايجاد مانند ان همراه است.تعريف معجزه:
تعاريف متعددي از معجزه ارائه شده كه گاه، تفاوتي اندك در ميانشان وجود دارد.[3] براي ارئه تعريف نسبتاً كاملي از معجزه مي توان گفت:معجزه امري است خارق العاده كه از جانب خداوند و به دست پيامبر صورت مي پذيرد، در حالي كه با ادعاي پيامبري و تحدي همراه است و با مدعاي پيامبر مطابقت دارد و قابل تعليم و تعلّم نيست و ديگران، از انجام آن ناتوان اند.
اين تعريف از عناصر گوناگوني تشكيل شده است كه مناسب است درباره ي هر كدام توضيح مختصري داده شود:
1. خرق عادت: اولين ويژگي معجزه خارق العاده بودن آن است، يعني فرايند وقوع آن با نظام عادي جهان همخواني ندارد. البته نبايد از اين نكته غفلت ورزيد كه بين «خرق عادت» و «امتناع عقلي» تفاوت است. مي دانيم كه عقل با تأمل در ماهيت برخي از امور، به امتناع آن حكم مي كند و وقوع آن را محال مي شمارد؛ براي مثال،«اجتماع نقيضين» يا «تقدم وجود معلول بر وجود علت» در نزد عقل محال شمرده مي شود و همان گونه كه در بحث قدرت الهي گفتيم[4] بسياري از فيلسوفان و متكلمان بر اين اعتقادند كه محالات عقلي از حوزه قدرت الهي بيرون اند، يعني اساساً قابليت وجود يافتن ندارند. اما حادثه «خارق العاده» حادثه اي است كه، في حد نفسه، ممكن الوقوع است، اما از طريق اسباب و علل عادي محقق نمي شود.[5]
براي نمونه، عقل هيچ يك از معجزاتي مانند«شكافته شدن دريا» يا «شفا يافتن بيمار» بدون استفاده از دارو يا درمانهاي خاص پزشكي يا «دو نيم شدن(انشقاق) ماه» را ممتنع نمي داند، بلكه اين حوادث صرفاً با روال عادي و معمول حوادث طبيعي ناسازگارند و از اين رو، تنها بايد به خارق العاده بودن آنها گردن نهاد. در ادامه بحث، توضيح بيشتري در اين باب خواهيم داد.
2. همراهي با ادعاي پيامبري: دومين ويژگي معجزه آن است كه با ادعاي پيامبري از سوي شخصي كه آن را اظهار مي دارد، همراه باشد. با اين ويژگي، كرامات اوليا از تعريف معجزه خارج مي شود. در اين باره نيز در ادامه توضيح بيشتري خواهيم داد.
3. تحدي: شرط سوم معجزه آن است كه با تحدي همراه باشد. مقصود از تحدي آن است كه شخص مدعي پيامبري، از طريق اظهار معجزه، مخالفان خود را به مقابله و مبارزه دعوت كند و از آنان بخواهد كه امري همانند با آنچه او آورده است، بياورند. به اعتقاد برخي از متكلمان، اين شرط شامل دو امر است: الف) دعوت مخالفان به مبارزه و آوردن مثل آن چيزي كه به عنوان معجزه و براي اثبات صدق مدعاي خويش ارائه داده است؛ ب) ناتوان ساختن مخالفان از آوردن مثل آنچه كه او آورده است.[6] به اين ترتيب، ويژگي سوم آن چيزي است كه وجه نام گذاري «معجزه» را روشن مي سازد.
شايان ذكر است كه تصريح زباني پيامبر به تحدي ضرورتي ندارد، بلكه دلالت شواهد و قراين كفايت مي كند.[7]
4. مطابقت با قصد و ادعا: ويژگي ديگر معجزه آن است كه بايد با قصد و ادعاي شخصي كه مدعي آوردن معجزه است، هماهنگ باشد. براي مثال، فرض كنيم شخص مدعي پيامبري بگويد كه براي اثبات صدق مدعاي خود، قصد دارد شخص كوري را شفا دهد، اما پس از اين سخن شخص مزبور شنوايي خود را نيز از دست دهد! در اين صورت، هر چند حادثه اي كه رخ داده است (كر شدن آن شخص) امري خارق العاده و خارج از نظام معمول عالم است، ولي چون با قصد و ادعاي شخص مدعي مخالف است، معجزه به شمار نمي آيد.[8]
5. قابل تعليم و تعلم نباشد: معجزه كاري است كه قدرت انجام آن از طريق آموختن (تعليم و تعلم) و تمرين حاصل نمي شود، برخلاف اموري مانند سحر و جادو و كارهاي مرتاضان كه از اين طريق قابل اكتساب است.
6. قابل معارضه نباشد: اين قيد بيانگر تفاوت معجزه با اموري مانند سحر و شعبده بازي و كارها مرتاضان است، چرا كه اين امور هر چند خارق العاده اند، ولي قابل معارضه اند، زيرا چه بسا عمل يك ساحر يا شعبده باز يا مرتاض از سوي هم صنفان خود خنثي مي شود. براي مثال، مرتاضي از طريق تأثير خارق العاده ي خود قطاري را متوقف مي كند، اما مرتاض ديگري، كه از همان مرتبه رياضت(يا بالاتر) برخوردار است، عمل او را خنثي مي كند و قطار را به حركت مي اندازد.[9]
بنابراين، ويژگي ديگر معجزه آن است كه امري ما فوق بشري است و ديگران قادر به خنثي كردن اثر آن يا انجام كاري مشابه آن نيستند.
به اين ترتيب، تعريف بالا، متضمن چند ويژگي (شرط يا قيد) براي معجزه است كه عبارت اند از: 1) خارق العاده بودن؛ 2) همراهي با ادعاي پيامبري؛ 3) همراهي با تحدي؛ 4) مطابقت با قصد؛ 5) قابل تعليم و تعلم نبودن؛ 6) قابل معارضه نبودن.
راه دوم: گواهي پيامبري ديگر:
راه ديگر شناخت حقانيت كسي كه مدعي پيامبري است، آن است كه يكي از پيامبران الهي بر صدق مدعاي او گواهي دهد و سفارت الهي او را تأييد نمايد؛ زيرا (همان گونه كه در بحث ويژگي هاي پيامبران خواهد آمد) همه ي پيامبران الهي از مقام عصمت برخوردارند و يكي از مراتب آن، عصمت از گناه و خطاست. بر اين اساس، درباره ي شهادت و گواهي پيامبران نه احتمال خطا وجود دارد و نه احتمال كذب و دروغ؛ بلكه شهادت آنان عين واقعيت است.بنابراين، اگر پيامبري كه از مقام عصمت برخوردار است، بر پيامبري شخص ديگري گواهي دهد، گواهي او دليل قطعي و ترديد ناپذيري بر آن است كه شخص دوم نيز از سوي خداوند برانگيخته شده، مأموريتي الهي دارد.
البته اعتبار اين راه وابسته به وجود دو شرط است: اول آنكه، گواهي پيامبر مزبور از طريقي معتبر به ما رسيده باشد(مانند آنكه خود ما، بدون هيچ واسطه اي، شهادت و گواهي پيامبر را شنيده باشيم يا گواهي او به صورت متواتر براي ما بازگو شده باشد.)
شرط دوم آن است كه اوصاف و نشانه هاي شخصي كه به پيامبري او گواهي داده شده است بر شخص مدعي پيامبري(كه در صدد تشخيص صدق يا كذب او هستيم) به روشني تطبيق كند.
چنين مي نمايد كه با فراهم بودن شروط بالا، اين راه مي تواند دليلي قطعي بر نبوت باشد. همان گونه در بحث نبوت خاصه خواهيم گفت، پيامبري رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ افزون بر راه اعجاز، از اين راه نيز قابل اثبات است. البته، اين راه از عموميت راه اعجاز برخوردار نيست، بويژه آنكه در مورد نخستين پيامبر از سلسله ي انبيا، كارآيي ندارد.
نا گفته نماند كه هر چند در اين دليل، بر گواهي پيامبر تأكيد شده است، اما اختصاصي به اين مورد ندارد بلكه موارد مشابهي را نيز ـ مانند گواهي انسان معصومي كه پيامبر نيست يا گواهي كتابي آسماني كه الهي بودن آن مسلم است ـ شامل مي گردد. بنابراين، اگر يكي از امامان معصوم ـ عليه السّلام ـ بر پيامبر بودن شخصيتي در تاريخ گواهي دهد، نبوت آن شخص، به دليل قطعي، ثابت مي گردد.
راه سوم: گواهي قراين و شواهد
راه ديگر باز شناختن پيامبران حقيقي از مدعيان دروغين پيامبري آن است كه انسان با نظر به مجموعه اي از قراين و شواهد به حقانيت يك پيامبر يقين پيدا كند و به طور قطعي دريابد كه او فرستاده ي خداوند است.اين قراين و شواهد، هر يك به تنهايي موجب ايجاد ظن به صدق پيامبر مي گردد، اما همراهي آنها با يكديگر، ظن ياد شده را چنان تقويت مي كند كه ديگر هيچ جايي براي احتمال مخالف باقي نمي ماند.
شايان ذكر است كه روش گرد آوري شواهد و قراين يكي از روشهاي عقلايي و رايج بشري براي دستيابي به واقعيت هاست. اين روش در دادرسي هاي قضايي نيز كاربرد فراواني دارد و بسيار مي شود كه قاضي، با تأمل در مجموعه ي شواهدي كه له يا عليه متهم ارائه شده است، به نتيجه روشني دست مي يابد و بر اساس آن، حكم قاطعي صادر مي كند. همچنين عالمان علوم اجتماعي، مورخان و حتي پژوهشگران علوم طبيعي نيز، در موارد بسياري براي رسيدن به نتايج روشن، از همين روش استفاده مي كنند.
به هر تقدير، يكي از كاربردهاي اين روش تشخيص حقانيت مدعي پيامبري است. اينك به برخي از قراين و شواهدي كه مجموعه ي آن به اثبات پيامبري يك شخص مي انجامد، اشاره مي كنيم:
1. ويژگي هاي اخلاقي و نفساني: يكي از شواهد صدق مدعي پيامبري آن است كه به اصول اخلاقي پايبند و از نفسي پاك و روحي بلند برخوردار و مظهر كمالات و فضايل انساني باشد و در حيات او هيچ سابقه اي از زشتكاري، دنيا پرستي، جاه طلبي و تمام اموري كه با موازين اخلاقي ناسازگارند، به چشم نخورد، بديهي است اگر چنين انساني که مظهر امانت و پاكدامني و صداقت و درستي است، مدعي نبوت شود، حالات روحي و فضايل اخلاقي او شاهدي قوي بر راستگويي او خواهد بود.
2. ويژگي محيط: وضعيت محيطي كه شخص مدعي در آن رشد يافته و دعوت خود را عرضه كرده است، قرينه ي ديگري بر صدق مدعاي او خواهد بود؛ ظهور شخص مدعي پيامبري در جامعه اي كه از پيشرفت علمي و اخلاقي قابل ملاحظه اي برخوردار نيست و مبارزه آن شخص با انديشه هاي انحرافي حاكم بر جامعه، شاهد ديگري بر صدق اوست.
3. پيروان: با تأمل در وضعيت كساني كه دعوت شخص مدعي پيامبري را پذيرفته اند، مي توان به شاهدي ديگر دست يافت؛ گرويدن انسانهاي فهيم و پاكدامن به شخص مدعي، قرينه اي بر حقانيت اوست؛ اما اگر پيروان او را افراد كم خِرَد و بي تقوا، كه به انواع انحرافات فكري و عملي آلوده اند، تشكيل دهند، مي توان به كذب ادعاي او اطمينان يافت.
4. راهكارها: قرينه ي ديگر بر پيامبري آن است كه شخص مدعي براي دستيابي به اهداف و مقاصد خويش از راههاي معقول و عادلانه، كه با اصول فطري و اخلاقي همخواني دارد، بهره گيرد و هيچ گاه حاضر نگردد كه رهبري خود و گسترش دعوتش رابر پايه هاي فريبكاري و بي عدالتي استوار كند.
5. ثبات قدم و پايبندي به اصول اوليه دعوت: از ديگر قراين و شواهد حقانيت مدعي پيامبري آن است كه اولاً، تا پايان، به اصول اوليه دعوت خود پايبند باشد نه آنكه هر از چند گاهي، دچار تبديل رأي گردد و اصولي مخالف با تعاليم قبلي خود عرضه كند؛ ثانياً، در برخورد با سختي ها و دشواريهايي كه بر سر راه رسالت اوست، ثبات قدم داشته، اهل عقب نشيني و تزلزل در مقابل دشمنان نباشد.
6. تعاليم: محتواي آموزه ها و تعاليم شخصي كه مدعي نبوت است، گواه ديگري بر صدق يا كذب او خواهد بود؛ ارائه معارف معقول و جامع در زمينه خدا، انسان و جهان و نيز عرضه تعاليمي كه متضمن دعوت به فضايل اخلاقي و دوري از رذايل نفساني است، از حقانيت آورنده ي آن و ارتباط او با منبع الهي حكايت مي كند.
همان گونه كه گفتيم، هر يك از قراين ياد شده (يا موارد مشابه آن) ممكن است به تنهايي براي اثبات قطعي نبوت كافي نباشد، اما ضميمه شدن برخي از آنها با برخي ديگر احتمال هر گونه كذب و فريبي را درباره ي شخصي كه ادعاي رسالت الهي دارد، از بين مي برد. با مروري بر تاريخ پيامبران، روشن مي شود كه بسياري از پيروان آنان با اتكا بر دلالت قراين و شواهدي از اين دست، به حقانيت آنان پي برده و به آيين آنان گرويده اند.
ما در بحث نبوت خاصه و در بررسي راههاي اثبات نبوت پيامبر اسلام، نمونه ي كاملي از اين راه را ملاحظه خواهيم كرد.
راههاي ديگر
افزون بر سه راه ياد شده، راههاي ديگري براي شناخت حقانيت پيامبران الهي مطرح گرديده است كه در اينجا به دو مورد اشاره مي كنيم:1. محتواي دعوت
با تأمل و دقت در مضمون تعاليم كسي كه مدعي پيامبري است، مي توان به صدق يا كذب او پي برد، زيرا تعاليم انبياي الهي مباحث بسيار عميق و گسترده اي را در زمينه ي شناخت خدا و اوصاف او، مبدأ و منتهاي هستي، تاريخ پيامبران و امم پيشين و... عرضه مي كند و قوانين عادلانه و جامعي در اختيار انسانها مي نهد كه متضمن سعادت فردي و اجتماعي، دنيوي و اخروي آنهاست. عظمت اين معارف و تعاليم تا آنجاست كه عقل، بشري بودن آن را ممتنع مي داند و حكم مي كند كه قطعاً از سوي خداوند نازل شده است.اين راه، در حقيقت فراهم كننده ي يكي از قرايني است كه در دليل سوم به آن اشاره شد، از اين رو نمي توان آن را راه مستقلي شمرد. بويژه آنكه اين راه، به صورت مستقل، تنها براي گروه بسيار معدودي از دانشمندان و محققان مفيد است؛ آنان كه با تسلط بر شاخه هاي مختلف علوم بشري، مي توانند عمق تعاليم انبيا و تفاوت بنيادين آن را با تعاليم ساير رهبران بزرگ جوامع بشري تشخيص دهند، اما براي عموم مردم راهگشا نيست.
از سوي ديگر، چه بسا گفته شود كه اين راه، در نهايت، به راه نخست(اعجاز) برمي گردد، زيرا ارائه چنين تعاليم عظيم و ژرفي از سوي پيامبران، در واقع، معجزه اي است كه ديگران از آوردن آن ناتوان اند.
2. جامعيت كمال و تكميل:
شكي نيست كه پيامبران كاملترين مردمان زمانه ي خود مي باشند، زيرا اگر شخص كاملتري از آنان وجود داشته باشد، حكمت خداوند اقتضا دارد كه شخص كاملتر را به پيامبري برگزيند. از سوي ديگر، مي توان انسانها را به لحاظ مراتب كمالي خود، در سه گروه اصلي جاي داد:الف) كساني كه قواي نظري و علمي آنان به كمال مطلوب خود نرسيده است. بيشتر مردمان در هر دوره و زمان، در اين گروه جاي دارند؛
ب) كساني كه قواي آنان به كمال مطلوب رسيده است، اما قادر به تكميل ديگران و ايصال آنان به كمال مطلوب خود نيستند؛
ج)كساني كه قواي آنان در غايت كمال است و قادرند ديگران را نيز به مرحله ي كمال برسانند. از آنجا كه گروه سوم، در مقايسه با دو گروه قبلي، كاملترند، و با توجه به اينكه انبيا كاملترين افراد بشرند، روشن مي شود كه گروه سوم همان پيامبران الهي اند.
با توجه به مقدمات بالا، راه ديگري براي شناخت پيامبران حقيقي فرا روي ما گشوده مي شود كه اگر شخصي ادعاي نبوت كرد و با نظر در احوال او روشن گشت كه اولاً، قواي نظري و عملي او در اوج كمال است(يعني به حقايق امور، به صورت خطاناپذير آگاهي دارد و نيز داراي ملكه اعمال نيك و اخلاق پسنديده است)؛ ثانياً، با تعاليم خويش ناقصان را به كمال شايسته آنها مي رساند، چنين شخصي قطعاً داراي سفارت الهي و مقام نبوت است.[10]
در مقام ارزيابي اين راه مي توان گفت: تشخيص صدق مدعي پيامبري از راه تأويل در كمالات شخصي او و تأثيرش در تكامل ديگران، كاري است كه عموم مردم از انجام آن ناتوان اند، زيرا اين عمل از يك سو نيازمند داشتن اطلاعات وسيع و از سوي ديگر، در گرو مطالعه دقيق احوال و زندگاني آن شخص است. افزون بر اين، بسياري از اولياي الهي نيز داراي مرتبه اي از تكميل نفوس اندو مي توانند به اذن خداوند نفوس انسانهاي ناقص را به كمال برسانند(هر چند در اين مقام، به درجه ي انبيا نمي رسند) و اين واقعيت موجب مي شود كه تميز مقام نبوت از مقام اولياي الهي دشوار گردد.
بنابراين، راه اخير نيز از عموميت و ا عتمادپذيري قابل توجهي برخوردار نيست.
نشانه هاي مدعيان دروغين پيامبري
از آنچه درباره راههاي شناسايي پيامبران الهي گفتيم، مي توان به برخي از مهمترين نشانه هاي مدعيان دروغين نبوت راه يافت. اين نشانه ها عبارت اند از:1. ناتواني از اعجاز:
مدعيان دروغين پيامبري از آوردن معجزه ناتوان اند، زيرا معجزه(با شرايط و ويژگي هاي خاص آن) از مقامات اختصاصي پيامبران است.2. تكذيب از سوي يكي از پيامبران الهي:
اگر مدعاي شخصي كه ادعاي نبوت دارد، از سوي يكي از پيامبران الهي(يا شخصي كه عصمت آن محرز است) تكذيب شود، كذب مدعاي او قطعي خواهد بود.3. اقدام به تكذيب يكي از پيامبران الهي:
يكي ديگر از نشانه هاي دروغين بودن ادعاي نبوت آن است كه شخص مدعي، يكي از پيامبران الهي را(كه پيامبري او براي ما محرز و يقيني است) تكذيب كند يا در نبوت او ترديد نمايد. بنابراين، اگر كسي مدعي نبوت بود و في المثل، ابراهيم عليه السّلام يا موسي عليه السّلام را تكذيب كرد و مدعي شد كه اينان پيامبر خدا نبوده اند، روشن مي شود كه او خود، دروغگوست. دليل اين مطلب آن است كه پيامبران راستين الهي همگي مصدّق(تأييد كننده ي) يكديگرند و امكان ندارد كه يكي از پيامبران خدا، پيامبر ديگري را تكذيب كند.4. درخواست اجر و مزد رسالت:
اگر مدعي پيامبري از مردم درخواست اجر و مزد مادي كند يا به گونه اي از طريق ادعاي نبوت، در پي كسب درآمد از مردم باشد، كذب او آشكار مي شود دليل اين مطلب آن است كه هيچ يك از پيامبران راستين الهي درخواست اجر و مزد نمي كرده اند و اين حقيقتي است كه قرآن بر آن مهر تأييد مي نهد؛ آن گاه از زبان نوح ـ عليه السّلام ـ ، هود ـ عليه السلام ـ ، صالح ـ عليه السلام ـ ، لوط ـ عليه السلام ـ و شعيب ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:«وَ ما أَسأَلُكُم عَلَيهِ مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إلاّ عَلي رَبِّ العَالَمينَ»[11]
و بر اين (رسالت) اجري از شما طلب نمي كنم.
اجر من جز بر عهده ي پروردگار جهانيان نيست.
چكيده مطلب
1. راه دوم آگاهي از حقانيت مدعي پيامبر آن است كه يكي از پيامبران الهي، كه پيامبري او محرز است،بر نبوت شخص مدعي و صدق او گواهي دهد. البته، اين راه اختصاصي به گواهي پيامبر ندارد، بلكه اگر شخص معصومي (كه پيامبر نيست) بر پيامبري شخص ديگري گواهي دهد يا پيامبري او در كتابي آسماني ذكر شده باشد، پيامبري او ثابت خواهد شد.2. راه سوم بازشناسي پيامبران حقيقي از مدعيان دروغين نبوت، گرد آوري مجموعه اي از قراين و شواهد است كه در مجموع، دلالتي قطعي بر صدق مدعي پيامبري دارند.
3. ويژگي هاي اخلاقي و نفساني مدعي پيامبري، خصوصيات محيط او، شخصيت كساني كه به او مي گروند، راهكارها و روشهاي علمي او براي رسيدن به اهدافش، ثبات قدم و پايبندي او به اصول اساسي دعوتش و محتواي تعاليم او، قراين و شواهدي هستند كه با نظر به آنها مي توان صدق مدعاي شخص مدعي را كشف كرد.
4. غير از راههاي سه گانه «اعجاز»، «گواهي پيامبر ديگر» و «گواهي قراين و شواهد» راههاي ديگري نيز براي شناخت پيامبران حقيقي مطرح شده است، از جمله: الف) محتواي تعاليم پيامبران با تعاليم مكاتب بشري، از جهت عمق و گستره، تفاوتي اساسي دارد و لذا با تأمل در تعاليم شخصي مدعي مي توان به صدق (يا كذب) او پي برد؛ ب) اگر كسي علاوه بر كمال قواي نظري و قواي عملي خويش، قادر بر تكميل نفوس ديگران باشد، صدقِ مدعاي او ثابت مي شود .... ولي اين راهها، فاقد عموميت و قطعيت لازم اند.
5. مدعيان دروغين نبوت را مي توان از راههايي مانند: ناتواني از اعجاز، تكذيب از سوي پيامبر (يا معصوم) ديگر، اقدام به تكذيب پيامبران خدا و درخواست اجر و مزد در قبال رسالت خويش، باز شناخت.
پی نوشت ها:
[1] . براي مثال، محقق لاهيجي مي گويد:«بدان كه طريق معرفت صدق دعوت نبوت، منحصر است در ظهور معجزه» (محقق لاهيجي، سرمايه ايمان، ص93) و سپس بر انحصار اثبات مدعاي نبوت در اعجاز استدلال مي كند(همان، ص 96). همچنين ظاهر عبارات متكلماني كه در اين بحث به ذكر اعجاز اكتفا كرده به راه ديگري اشاره ننموده اند، آن است كه راه شناخت انبيا را منحصر در اعجاز مي دانند.
[2] . «ة» در واژه معجزه، براي انتقال از معناي وصفي به معناي اسمي است(مانند«ة» در«حقيقة») و يا براي مبالغه است(مانند«علامه»): تفتازاني، شرح المقاصد، ج 5، ص 11.
[3] . «المعجزُ هو امرٌ خارق العادة مقرونٌ بالتحدي مع عدم المعارضه» (علامه حلي، مناهج اليقين في اصول الدين، ص 263). «المعجز هو الاتيان بأمرٍ خارقٍ للعادة للدعوي مقرونٍ بالتحدي، يتعذر علي الخلق الاتيان بمثله في جنسه أو صفته» (السيوري، ارشاد الطالبين، ص 306). «المعجزة ما قصد به اظهار صدق من ادّعي أنه رسول الله» (جرجاني، شرح المواقف، ج 8، ص 223).
[4] . ر.ك: جلد اول اين مجموعه، صص 240 ـ 242.
[5] . از اين رو، گاه معجزه را«محال عادي» مي گويند.
[6] . تفتازاني، شرح المقاصد، ج 5، ص 12.
[7] . جرجاني، شرح المواقف، ج 8، ص 224.
[8] . در تاريخ امده است كه مسيلمة كذّاب مدعي نبوت گرديد و مدعي شد كه معجزه او ان است كه پس از انداختن آب دهان در چاه كم آب، بر آب آن چاه افزوده خواهد شد، اما پس از انداختن آب دهان، چاه مزبور كاملاً خشك گرديد البته، برخي متكلمان درباره ي امكان چنين واقعه اي بحث كرده اند كه در متن به ان اشاره خواهيم كرد.
[9] . بديهي است كه اگر قيد «تحدي» را شامل «عدم معارضه ي ديگران» بدانيم، ديگر از ذكر قيد اخير بي نياز خواهيم شد.
[10] . فخررازي در كتاب المطالب العاليه اين راه را به تفصيل(و تا حدي غيرمنسجم و آشفته) توضيح داده است كه ما آن را با تلخيص و تصرف در اينجا تقرير كرديم. اين نكته جالب توجه است كه فخررازي اين راه را بر راه اعجاز ترجيح مي دهد و مدعي است كه قرآن نيز در مباحث نبوت، از همان روش استفاده كرده است. ن.ك: فخر رازي، المطالب العاليه من العلم الالهي، ج8، صص103 ـ 125.
[11] . شعراء: 109، 127، 145، 164 و 180. مشابه اين تعبير در مورد پيامبر اسلام صلّي الله عليه و آله نيز به كار رفته است.