خطای آدم تقاص بشر

چرا ما باید به خاطر اشتباه حضرت آدم(ع) در زمین مجازات شویم؟ چرا تقاص خطای حضرت آدم(ع) را بشر باید بدهد؟
3 ساعت و 4 دقیقه پیش
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: قربان منتظمی
موارد بیشتر برای شما
خطای آدم تقاص بشر
مقدمه:
خداوند قبل از خلقت حضرت آدم (ع) به ملائکه فرمود که می‌خواهم او را به عنوان خلیفه در زمین قرار دهم، که این امر باعث سوالات آنها شد که چرا یک آدم خلق شده از خاک را خلیفه می‌کنی؟ خلافت انسان در زمین چه ارتباطی با فرشتگان دارد؟
 
بهشتی که حضرت آدم (ع) و حوا (ع) در آن زندگی می‌کردند، چگونه بهشتی بوده است؟ بهشتی که در قیامت برپا خواهد شد چه نوع بهشتی است؟
 
آیا خداوند، کسی را به خاطر خوردن گندم یا سیب یا هر میوه دیگری از بهشت اخروی بیرون می‌کند.؟ یا دلیل دیگری وجود داشته است؟ چرا باید بخاطر طمع، حسد، حرص حضرت آدم انسانها اینقدر بدبختی و تقاص پس بدهند؟
 
در این مقاله آیات قرآن مرتبط با ارتباط خلقت آدم علیه‌السلام با ملائکه اشاره می شود و در ادامه به این سوال که چرا ما باید به خاطر اشتباه حضرت آدم(ع) در زمین مجازات شویم؟ اصلا خطیئه و گناه آدم، چه معنا دارد؟ مگر پیامبر هم گناه مى ‏کند؟
 

خطای آدم تقاص بشر

۱ - نظر ملائکه درباره انسان

خلافت انسان در زمین داراى نوعى ارتباط با فرشتگان:
«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ ؛(1)
و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینی خواهم گماشت(فرشتگان) گفتند آیا در آن کسی را می‌گماری که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو(تو را) تنزیه می‌کنیم و به تقدیست می‌پردازیم
 
آنجایى که مسأله خلقت و خلافت انسان در زمین با فرشتگان در میان گذاشته شد معلوم مى‌شود وجود انسان در روى زمین ارتباط تنگاتنگى با فرشتگان دارد.
 

۲ - آموزش اسماء به ملائکه

آموزش اسماء به ملائکه از سوى آدم علیه‌السلام وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ؛ (2) و(خدا) همه(معانی) نامها را به آدم آموخت
 
۲. «قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ؛ (3) گفتند منزهی تو ما را جز آنچه(خود) به ما آموخته‌ای هیچ دانشی نیست تویی دانای حکیم
 

۳ - برتر بودن از ملائکه

آدم علیه‌السلام، موجودى برتر از ملائکه. وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ • قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا.؛ (4)
 
و(خدا) همه(معانی) نامها را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست می‌گویید از اسامی اینها به من خبر دهید گفتند منزهی تو ما را جز آنچه(خود) به ما آموخته‌ای هیچ دانشی نیست.
 
۲. «قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ ؛ (5)
فرمود‌ای آدم ایشان را از اسامی آنان خبر ده و چون(آدم) ایشان را از اسماءشان خبر داد فرمود آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمان‌ها و زمین را می‌دانم....» آگاهى بیش‌تر و فراتر آدم علیه‌السلام، نشانه برترى او بر ملائکه است.
 
۳. وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ (6) و چون فرشتگان را فرمودیم برای آدم سجده کنید.
 
۴. «وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ (7)و در حقیقت شما را خلق کردیم سپس به صورتگری شما پرداختیم آنگاه به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید.
 
۵. «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ • فَسَجَدَ الْمَلآئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ؛ (8) هنگامی که کار آنرا بپایان رسانیدم و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم همگی برای او سجده کنید.فرشتگان همگی و بدون استثناء سجده کردند.
 
۶. «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ (9) و هنگامی را که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید پس سجده کردند »
 
۷. «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ • فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ؛ (11) پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم پیش او به سجده درافتید پس فرشتگان همگی یکسره سجده کردند.» فرمان خداوند به ملائکه مبنى بر سجده بر آدم علیه‌السلام بیان‌گر منزلت برتر آدم علیه‌السلام بر آنان است.
 

۴ - واسطه رسیدن فیض به ملائکه

آدم علیه‌السلام خلیفه خداوند و واسطه رسیدن فیض الهى به فرشتگان:
«قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ (12) فرمود‌ای آدم ایشان را از اسامی آنان خبر ده و چون(آدم) ایشان را از اسماءشان خبر داد فرمود آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمانها و زمین را می‌دانم
 
آدم و ظلم به خویش
در آیات قرآن به ظلم آدم علیه‌السلام اشاره شده است. تناول آدم علیه‌السلام از درخت ممنوعه و ظلم وى به خویش:
۱. «وَقُلْنَا یَا آدَمُ ... وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ؛ (13) و گفتیم‌ای آدم خود... و-لی- به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود.»
 
۲. «وَیَا آدَمُ ... وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ • قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا (14)و‌ای آدم... و-لی- به این درخت نزدیک مشوید گفتند پروردگارا ما بر خویشتن ستم کردیم....»
 
آدم و ظلم به حوّا
چون مقصود اصلى در این حکم آدم علیه السّلام بود، لذا حوّا را تابع او ذکر نموده.در منهج از ابن عباس و ابن مسعود نقل شده: چون آدم علیه السّلام به بهشت داخل شد، به جهت تنهائى متوحّش بود، حق تعالى خواب را بر او غالب ساخت و از استخوان پهلوى چپ او حوّا را خلق فرمود (15)
 
ابى بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود: حوّا نامیده شد حوّا، به جهت آنکه خلق شده از زنده‌ (16)
 
اختلاف در بهشت آدم
کلینى و ابن بابویه و علىّ بن ابراهیم قمى- رضوان اللّه علیهم- از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده‌اند که بهشت آدم علیه السّلام از بوستان‌هاى دنیا بوده که طلوع مى‌کند در آن آفتاب و ماه، و اگر از بهشت‌هاى آخرت یا خلد بود، هر آینه خارج نمى‌شد از آن‌ (17)
 
و حدیث دیگر دلالت دارد بر آنکه بهشت آدم علیه السّلام جنت خلد بوده‌ (18) علّامه مجلسى فرماید: مگر آنکه گفته شود بهشت آدم علیه السّلام که در زمین بوده، بهشتى باشد که ارواح مؤمنین در عالم برزخ در آن باشند.
 
وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما: و بخورید اى آدم و حوا از میوه‌هاى بهشت، بسیار با فراغت و خوشحالى، هر جا خواهید از بهشت، و اراده کنید از نعمتهاى آن. وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ:
 
 و نزدیک نشوید، یعنى نخورید این درخت را؛ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ‌: پس مى‌باشید آن هنگام که نزدیک شوید به خوردن آن، از ستمکاران بر نفس خود، یعنى از کسانى که بهره و حظّ خود را از ثواب ناقص نموده‌اید.
 

شجره ممنوعه چه چیزی بوده است؟

1- گندم. 2- انگور. 3- کافور. 4- عنّاب. 5- شجره علم که مخصوص محمد و آل محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم است.
 
و در تفسیر برهان روایتى وارد شده که از حضرت رضا علیه السّلام سؤال مى‌شود: آن شجره چیست، و مردم اختلاف نموده‌اند، بعضى گندم و برخى انگور و بعضى حسد ذکر نموده‌اند. حضرت فرمود: تمام حق است، زیرا درخت بهشت انواع میوه‌جات را داراست، چنانچه درخت گندم انگور را هم در بردارد (19)
 
و نهى از شجره در آیه شریفه تنزیهى است نه تحریمى؛ سید مرتضى (رضوان اللّه علیه) در تنزیه الانبیاء فرماید: نهى چنانچه براى تحریم است براى تنزیه نیز مى‌باشد. و اگر تسلیم شویم و قبول کنیم نهى اینجا تحریمى است، البته حمل مى‌نمائیم بر مجاز، به جهت دلایل عصمت انبیاء (20)
 
و نیز شیوع استعمال نهى در تنزیه مانع است از حمل بر معنى حقیقى، بدون قرینه. بنابراین مخالفت چنین نهى هر آینه ترک اولى خواهد بود، نه‌ معصیت، زیرا مخالفت نهى تحریمى منافى با مقام عصمت باشد.
 
در معانى و عیون الاخبار- ابن بابویه، صدوق، از حضرت رضا علیه السّلام در ذیل حدیثى فرماید: چون خداى تعالى تکریم فرمود آدم علیه السّلام را به سجود ملائکه و داخل نمود او را در بهشت، آدم علیه السّلام تصور نمود آیا بشرى افضل از من خدا خلق فرموده است؟ خطاب رسید: سر بلند کن و نظر نما به ساق عرش. پس سر بلند و نظر نمود، دید نوشته:
 
لا اله الّا اللّه، محمّد رسول اللّه، علىّ بن أبی طالب امیر المؤمنین و زوجته فاطمة سیّدة نساء العالمین و الحسن و الحسین سیّدا شباب اهل الجنّة.
 
پس آدم علیه السّلام پرسید: کیستند اینها؟ خطاب شد: از ذریّه تو و ایشان بهتر از تو و تمام مخلوقات منند، و اگر ایشان نبودند خلق نمى‌کردم تو را و نه بهشت و نه جهنم و نه آسمان و نه زمین را. پس بر تو است که نظر نکنى به آنان به غبطه، که خارج کنم تو را از قرب خود، پس آدم علیه السّلام غبطه برد و تمنا نمود منزلت ایشان را، تا آنکه خورد از شجره منهیّه؛ و حوّا غبطه برد به مقام حضرت فاطمه سلام اللّه علیها و خورد از درخت. پس خدا ایشان را از بهشت خود به زمین انتقال داد (21)
  

چرا ما باید تقاص گناه حضرت آدم را بدهیم؟

قبل از پرداختن به اصل پاسخ، ذکر چند مقدمه ضرورى است:
 

1- آدم از ابتدا برای سکونت در زمین خلق

در منطق قرآن آدم آفریده شده برای این که روی زمین زندگی کند. خداوند به هنگام آفرینش آدم به ملایک فرمود: إِنِّی جاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَهً (22) این مسأله نشان می دهد که اساساً زیستگاه آدم زمین است .
 
 لذا از مجموع آیات مربوط به خلقت انسان، استفاده می شود که آدم از ابتدا برای زندگی و مرگ در زمین خلق شده بود. به همین جهت، خداوند قبل از خلقت انسان، آن گاه که به ملائکه خبر از آفرینش خلیفه و جانشین خود می دهد، محل استقرار و سکونت آن را زمین معرفی می کند:
 
«و اذ قال ربّک للملائکه انّی جاعل فی الارض خلیفه قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها؛ آن گاه که پروردگارت فرشتگان را گفت: من در زمین جانشینی قرار می دهم، گفتند: آیا در زمین کسی را می گماری که در آن فساد می کند»(23)
 
 ماجرای سکونت آدم و حوا در بهشت و خوردن از درخت ممنوع و آشکار شدن عورت آنان، مرحله ای از سیر نزولی انسان در مسیر استقرار و سکونت در زمین بوده است. یعنی آدم از ابتدا برای سکونت در زمین خلق شده و طریق استقرار او بر زمین، طی شدن مراحلی از جمله اسکان موقت در بهشت بوده است.
 
 ابتدا خداوند اسماء را به او تعلیم می دهد و پس از اثبات خلافت و جانشینی آدم برای ملائکه، آنان را امر به سجده می کند، آن گاه وی را در بهشت ساکن می کند و از نزدیک شدن به درخت خاصی منع می کند. تا آن جا که انسان با فریب شیطان از آن می خورد و عورتش برایش آشکار می شود و به زمین هبوط می کند و در زمین مستقر می شود.
 

2.قوس نزولی خلقت انسان

حقیقت و هویت اصلی انسان که همان روح است از عالمی متعالی و برتر، سیر نزولی را طی کرده تا به عالم مادی و خاکی که پائین ترین مرتبه ی وجود است، رسیده است: «ثم رددناه اسفل سافلین؛ سپس او را به پست ترین [مراتب] بازگرداندیم»(24)
 
 تا بار دیگر انسان با قوس صعودی از عالم ماده اوج گرفته و به سوی خدا بازگردد: یا ایهاالانسان انّک کادح الی ربّک کدحاً فملاقیه؛ ای انسان حقّا که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی، پس او را ملاقات خواهی کرد»(25)
 
 آن چه در جریان سکونت آدم در بهشت و سپس نزول و هبوط به زمین، در قرآن کریم آمده است، در حقیقت بیانگر بخشی از قوس نزولی خلقت انسان است. آدم در سیر نزولی، ابتدا در بهشت ساکن می شود، که عالمی است پائین تر از عالم ملائکه و روح ، تا برای نزول و استقرار در زمین مهیا گردد.
 
آدم در مسیر استقرار بر روی زمین، در بهشت ساکن می شود و از نزدیک شدن به آن درخت نهی می شود. امّا به مقتضای سرشت و طبیعت انسانی اش فریب شیطان را می خورد و با تناول از درخت ممنوع، و آشکار شدن عورتش به زمین هبوط می کند. خوردن از درخت ممنوع، لازمه ی انسانیت انسان و مقتضای سرشت اوست.
 
 

3-واقعیت داستان حضرت آدم

 خداوند در داستان آدم یک واقعیت را بیان می کند، امّا از آن حقیقتی فراتر قصد کرده است. آن چه که در مورد آدم(ع) آمده است برای نوع بشر است. بر این اساس همچنان که تعلیم اسماء به نوع آدم است و نوع بشر می تواند این قوه را به فعلیت برساند و همچنان که مقصود از سجده، سجده بر نوع آدم نیز هست؛ مقصود از خوردن آن درخت و برگزیدن زندگی دنیا، نوع انسان است.
 
 هر چند برای خصوص آدم رخ داده است. یعنی نوع انسان چنین است. در اینجا این سؤال خودنمایی می کند که اگر خوردن از درخت ممنوع مقتضای سرشت و نوع خلقت انسان است، پس چرا خداوند آدم را از نزدیک شدن به این درخت نهی می کند؟
 
در پاسخ باید گفت: این نهی، نهی مولوی و به انگیزه زجر و بازداشتن نیست. بلکه این نهی برای ارشاد و تعلیم آدم است. در واقع خداوند می فرماید: ای انسان اگر نزدیک نشوی از عالم برتر به دنیا نزول نمی کنی، هر چند سرشت تو به گونه است که به اختیار خود از درخت خواهی خورد و نزول خواهی کرد.
 
 خداوند با این نهی می خواهد به آدم چیزهایی را نشان بدهد. آدم باید اموری را تجربه کند و یاد بگیرد تا آماده و مهیای استقرار در زمین گردد:
 
الف) آدم باید بفهمد، که دشمنی مکار و حیله گر دارد که خیر او را نمی خواهد. بلکه به دنبال آشکار کردن «سوؤاه» زشتی ها در اوست.
 
ب) آدم، قبل از هبوط به زمین، آثار تلخ و رنج آور مخالفت با دستورات الهی و پیروی از شیطان را تجربه می کند.
 
ج) راه توبه و بازگشت را می آموزد و آن را تجریه می کند.
 
د) آدم در آن مرحله از خلقت، هنوز از عالم روح و ملائکه انفصال کامل پیدا نکرده، و به همین جهت هنوز فرصت نداشته به عورت خود یعنی جنبه ی تمایلات حیوانی اش، توجه کند؛ با سکونت در بهشت و پس از خوردن از درخت ممنوع، به این جنبه ی خود آگاه می گردد.
 

ظلم و عصیان حضرت آدم

شاید پرسیده شود؛ اگر نهی از خوردن از درخت، نهی مولوی نیست، پس چرا در قرآن تعبیر ظلم و عصیان آمده است
الف: تعبیر به ظلم:«ولاتقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین؛ به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود»(26)
 
ب: تعبیر به عصیان: «و عصی آدم ربه فغوی؛ آدم پروردگارش را عصیان کرد پس ارشاد نشد».
 
 در پاسخ به « ظلم» در آیه:
 باید گفت: مقصود از ظلم در «فتکونا من الظالمین»(27) ظلم به نفس است، نه ظلم به خداوند و شکستن حرمت مولا و مولویت مولا، یعنی معصیت؛ شاهد بر این مطلب این است که وقتی آدم و حوا توبه کردند چنین گفتند: «ربنا اننا ظلمنا انفسنا؛ خدایا ما به خودمان ستم کردیم»(28)
 
و ظلم به نفس، به این بود که با خوردن از آن درخت، خود را گرفتار مشقت و رنج و سختی زندگی دنیا کردند. زندگی دنیا که انسان در آن تشنه و گرسنه می شود، نیاز به پوشش و هزاران نیاز مادی دیگر دارد.
 
 زندگی توأم با فقر و غنا، سلامتی و بیماری، بهره مندی و محرومیت، به دست آوردن و از دست دادن و... دلیل و شاهد بر این که، مقصود از ظلم، ظلم به نفس به واسطه ی گرفتار شدن در سختی و مشقت زندگی دنیاست.
 
 آیه ی شریفه ی دیگری است که در آن به جای «فتکونا من الظالمین» می فرماید: «فتشقی»: «یا آدم ان هذا عدوّ لک و لزوجک فلایخرجنّکما من الجنه فتشقی؛ ای آدم این [ابلیس] برای تو و همسرت دشمنی [خطرناک] است، زنهار تا شما را از بهشت بیرون نکند که گرفتار رنج و مشقت می شوی»(29)
 
 «شقاء» به معنی «رنج و تعب» است و ادامه ی آیه نیز مقصود از «شقاء» را بیان می کند: «ان لک ان لاتجوع فیها و لاتصری و انّک لاتظمأ فیها و لاتضحی؛ تو در آن [بهشت] نه گرسنه می شوی و نه برهنه، و نه تشنه می گردی و نه در حرارت آفتاب بمانی»(30)
 
 و به نفس خودت ظلم کنی، نتیجه و اثر این ظلم به نفس این است که به مشقت و سختی حیات دنیا، چون گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما و هزاران مشکلاتی که لازمه ی زندگی روی زمین است، گرفتار خواهی شد.
 

در پاسخ به«عصیان» در آیه:

و امّا «عصیان» در لغت به معنای «عدم انفعال و تأثیر نپذیرفتن» است. به همین جهت به کسی که از اوامر و نواهی مولا، منفعل نشود، می گوییم عصیان کرد.
 
 یعنی از امر و نهی مولا، اثر نپذیرفت و به دنیال انجام مأمور به و یا ترک منهی عنه نرفت. بنابر این عصیان، به معنی منفعل نشدن از اوامر و نواهی مولا خواهد بود و این عدم انفعال همچنان که در اوامر و نواهی مولوی محقق می شود در اوامر و نواهی ارشادی نیز روی می دهد.
 
 بنابر این «و عَصی آدمُ ربّه» یعنی آدم از نهی ارشادی پروردگارش منفعل نشد و تأثیر نپذیرفت. و امّا در مورد «غوایت» که در آیه بدان اشاره شده «و عصی آدم ربّه فغوی»: غی در مقابل رشد و هدی است؛ و وقتی کلمه ی «هدی» در مقابل «غی» به کار می رود، به معنای ارشاد است. (31)
 
 
 بنابر این «هدی» یعنی ارشاد کرد و «غوی» یعنی ارشاد نشد. «و عصی آدمُ ربه فغوی، ثم اجتبیه ربه فتاب علیه و هدی؛ و آدم پروردگارش را عصیان کرد (یعنی از امر ارشادی او تأثیر نپذیرفت) پس ارشاد نشد؛ سپس خداوند او را برگزید و او را بخشید پس او را ارشاد و هدایت کرد»(32) یعنی، غوایت، نتیجه ی قهری عصیانِ امر ارشادی است. کسی که از ارشاد مولا بهره نبرد، قهراً ارشاد نشده است.
 

5- بهشت اخروی یا دنیوی

همان طور که در ضمن مقدمات قبل اشاره شد، بهشتی که حضرت آدم قبل از هبوط به زمین به طور موقت در آن ساکن شد، بهشت جاودان اخروی نبوده. دلیل این که آن بهشت، بهشت اخروی که به عنوان پاداش انسان های مطیع وعده داده اند، نبوده است:
 
اولاً: بهشت اخروی (جنه الخلد) جاودان و دائمی است. در آیات بسیاری بر جاودانه و دائمی بودن آن تأکید شده و این که کسی که وارد آن شود، هرگز خارج نخواهد شد . (33)
 
ثانیاً: در بهشت اخروی، ابلیس و وسوسه های شیطانی هرگز راه ندارد. در حالی که آدم و حوا در آن بهشت فریب شیطان را خوردند: «فوسوس لهما الشیطان؛ شیطان آنان را وسوسه کرد»(34) «فدلّیهما بغرور؛ پس آن دو را فریب داد»(35) .
 
همچنان که آن بهشت، باغ دنیوی نیز نبوده است که اولاً هم تعبیر آیات قرآنی به «هبوط به زمین پس از عصیان» بر این امر دلالت دارد . (36)
 
 و هم روایاتی که بر آسمانی بودن آن بهشت تأکید کرده و آن را در مقابل ویژگی های زندگی دنیوی قرار داده با تفسیر آن به باغ های دنیوی سازگار نیست «ان لک ان لاتجوع فیها و لاتصری و انّک لاتظمأ فیها و لاتضحی»(37)
 

پاسخ سؤال

با توجه به مقدماتی که گذشت، پاسخ سؤال (چرا ما باید تقاص گناه حضرت آدم را بدهیم؟) روشن می شود:
 
 اولاً؛ بهشتی که آدم و حوا ابتدا در آن ساکن شدند، بهشت اخروی که پاداش انسان هاست و در سیر صعودی به آن حرکت خواهد کرد، نبوده است.
 
 ثانیاً؛ اصلاً از ابتدا آدم برای سکونت و زندگی و مرگ روی زمین خلق شده است. سکونت در بهشت، در حقیقت مرحله ای از مراحل خلقت انسان برای استقرار روی زمین بوده است.
 
 ثالثاً؛ انسان موجودی است که از شعور و اراده برخوردار است و بشر اولیه از همان ابتدا که بر روی زمین مستقر شد از قدرت انتخاب و اختیار برخوردار بوده است.
 
 در داستان نزدیک شدن به درخت بهشتی و خوردن از آن، انسان به اراده و اختیار از آن درخت خورد، لکن این مقتضای سرشت و طبیعت انسانی او بود. نوع خلقت انسان، به گونه ای است که در آن مرحله به مقتضای طبیعت انسانی اش از آن درخت می خورد.
 
 رابعاً؛ چنین نیست که بشریت تقاص عمل حضرت آدم را پس می دهند.
 

پاسخ علامه طباطبائی در مورد عصیان آدم (ع)  در تفسیر المیزان(38)

1- آنچه در بدو نظر از آیات قرآن ظاهر میشود، این است که حضرت آدم رسما گناه کرده، مانند جمله:  (وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ‏، و نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران میشوید)(39)و نیز جمله: (وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏، آدم پروردگار خود را نافرمانى کرد، و در نتیجه گمراه شد). (40)
 
و نیز مانند اعترافى که خود آن جناب کرده، و قرآن آن را حکایت نموده فرموده: (رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا، وَ تَرْحَمْنا، لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ‏، پروردگارا بخود ستم کردیم، و اگر ما را نیامرزى، و رحم نکنى، از زیانکاران خواهیم بود).(41)
 
اگر در همه آیات داستان تدبر کنیم، و نهى از خوردن درخت را مورد دقت قرار دهیم، یقین پیدا مى‏ کنیم که نهى نامبرده، نهى مولوى نبوده تا نافرمانیش معصیت خدا باشد.
 
2- مسئله توبه آدم است، چون توبه بمعناى رجوع، و برگشتن بنده بخداست، که اگر از ناحیه خدا قبول شود، گناه بکلى محو و نابود مى‏ گردد، و گناهکار تائب، مثل کسى می شود که اصلا گناهى نکرده، و با چنین کسى معامله بنده مطیع و منقاد را می کنند، و در خصوص مورد عملى که کرده، معامله امتثال و انقیاد را می نمایند.
 
این آن مطلبى است که از نظر خود این ظواهر، و قطع نظر از رسیدگى به دقت همه آیات داستان، بنظر مى ‏رسد، و اما اگر در همه آیات داستان تدبر کنیم، و نهى از خوردن درخت را مورد دقت قرار دهیم، یقین پیدا مى‏ کنیم:
 
 که نهى نامبرده نهى مولوى نبوده، تا نافرمانیش معصیت خدا باشد، بلکه تنها راهنمایى و خیر خواهى، و ارشاد بوده، و خداى تعالى خواسته است مصلحت نخوردن از درخت، و مفسده خوردن آن را بیان کند، نه اینکه با اراده مولوى آدم را بیهوده، وادار به نخوردن از آن کند.
 
دلیل این معنا چند چیز است:

1- نهى مزبور ارشادى است

اول اینکه خداى تعالى هم در سوره مورد بحث، و هم در سوره اعراف، ظلم را متفرع بر مخالفت نهى کرده، و فرموده: (لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ، فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ)، و آن گاه در سوره (طه) این ظلم را به شقاوت مبدل نموده، و فرموده (مواظب باشید شیطان شما را بیرون نکند، و گر نه بدبخت میشوید).
 
آن گاه این بدبختى را در چند جمله که بمنزله تفسیر است، بیان کرده، و فرموده: (تو در این بهشت نه گرسنه میشوى، و نه تشنه، و نه عریان، و نه گرمازده)، و با این بیان روشن کرده که مراد از شقاوت، شقاوت و تعب دنیوى است، که از لوازم جدا ناشدنى زندگى زمینى است، چون در زمین است که انسان به گرسنگى، و تشنگى، و عریانى، و امثال آن گرفتار می شود.
 
پس معلوم شد خدا آدم را نهى کرد تا گرفتار اینگونه عوارض نشود، و هیچ علت دیگرى که باعث نهى مولوى باشد، بیان نکرد، پس باین دلیل نهى نامبرده ارشادى بوده، و مخالفت نهى ارشادى گناه نیست، و مرتکب آن را خارج از رسم عبودیت نمی ‏شمارند.
 

2- ظلم به معنای معصیت نیست

دوم حال که مسلم شد نهى مزبور ارشادى بوده، باید ظلم در آن چند جمله را هم طورى معنا کنیم، که به نافرمانى و معصیت سر در نیاورد، و آن این است که بگوئیم: مراد از آن، ظلم به نفس، و خود را گرفتار تعب و هلاکت کردن است، نه ظلم بحقوق خدا، که در باب مسئله ربوبیت و عبودیت، از منافیات شمرده میشود، و این خیلى روشن است.
 
و اگر نهى از خوردن درخت نهى مولوى بود، و توبه آدم هم توبه از گناه عبودى، و رجوع از مخالفت نهى مولوى مولى بود، باید بعد از توبه دوباره به بهشت برمی گشت، چون توبه مخالفت او را از بین برده بود، زیرا صریح قرآن است که خدا توبه آدم را پذیرفت، و حال آنکه می ‏بینیم بعد از توبه هم در زمین باقى ماند، و به بهشتش برنگرداندند.
 
از اینجا معلوم میشود که بیرون شدن از بهشت، بدنبال خوردن از درخت، یک اثر ضرورى، و خاصیت تکوینى آن خوردن بوده، عینا مانند مردن بدنبال زهر خوردن، و سوختن بدنبال در آتش‏ افتادن، هم چنان که در همه موارد تکلیف ارشادى، اثر، اثر تکوینى است، نه اثر مولوى، مثلا مجازات، در مورد تکلیف مولوى است، مانند سوختن در آتش دوزخ، در برابر ترک نماز، و استحقاق مذمت، و دورى از خدا در برابر مخالفت‏هاى عمومى و اجتماعى.
 

3- تکلیف مولوى نبوده است

سوم اینکه در آن روز که این مخالفت سر زد، اصلا دینى تشریع نشده بود، و بعد از هبوط آدم دین خدا نازل شد، بشهادت اینکه در آیات همین داستان فرمود: (همگى از بهشت هبوط کنید، و فرود شوید، پس هر گاه از ناحیه من دینى، و هدایتى برایتان آمد، هر کس هدایتم را پیروى کند، ترسى بر آنان نیست، و دچار اندوهى نیز نمیشوند، و کسانى که پیروى آن نکنند، و کفر ورزیده، آیات ما را تکذیب نمایند، آنان اصحاب آتش، و در آن جاودانه اند) .
 
این دو آیه کلامى است که تمامى تشریع‏ها و قوانینى را که خداى تعالى در دنیا از طریق ملائکه، و کتابهاى آسمانى، و انبیایش مى‏ فرستد، شامل است، و خلاصه، این آیه اولین تشریع و قانونى را که خداى تعالى در دنیاى آدم و براى بشر مقرر کرده، حکایت مى ‏کند، و بطورى که خدا حکایت کرده، این قضیه بعد از امر دومى هبوط واقع شده، و واضح است که امر به هبوط، امرى تکوینى، و بعد از زندگى آدم در بهشت، و ارتکاب آن مخالفت بوده، پس معلوم شد که در آن روز، و در حین مخالفت آن دستور، و خوردن از درخت، هیچ دینى تشریع نشده بود، و هیچ تکلیف مولوى و خطابى مولوى از خداى تعالى صادر نشده بود.
 

معنى ظلم و عصیان آدم‏

حال اگر بگویى: وقتى نهى خدا نهى ارشادى باشد، و نه نهى مولوى، دیگر چه معنا دارد که خدا عمل آدم را ظلم و عصیان و غوایت بخواند؟در جواب مى‏ گوییم: اما ظلم بودن عمل آدم، که در گذشته در باره ‏اش سخن رفت، و گفتیم: معنایش ظلم بنفس خود بوده؛
 
و اما کلمه عصیان، در لغت بمعناى تحت تاثیر قرار نگرفتن، و یا به سختى قرار گرفتن است، مثلا وقتى گفته میشود: (کسرته فانکسر، و کسرته فعصى) معنایش این است که من آن چیز را شکستم، و آن شکست، و من آن را شکستم، ولى نشکست، یعنى از عمل من متاثر نشد، پس عصیان بمعناى متاثر نشدن است، و عصیان امر و نهى هم بهمین معنا است، و این هم در مخالفت تکالیف مولوى صادق است، و هم در مورد خطابهاى ارشادى.
 
چیزى که هست، در عصر ما و در عرف ما مسلمانان، این کلمه تنها متعین در معناى مخالفت اوامر مولوى، از قبیل (نماز بخوان، و روزه بگیر، و حج بجاى آر) و نیز مخالفت نواهى مولوى، مانند (شراب مخور، و زنا مکن)، و امثال آن شده است، پس تعیین کلمه مورد بحث در معناى نامبرده، تعیین لغوى نیست، بلکه یا شرعى است، و یا تعیین در عرف متدینین است، و این جور تعیّن، ضررى بعمومیت معنا، از نظر لغت و عرف عام و جهانى نمی ‏زند.
 
و اما کلمه غوایت؟ این کلمه بمعناى این است که کسى قدرت بر حفظ مقصد خود، و تدبیر نفس خود در زندگیش نداشته باشد، و نتواند خود را با هدفش، آن طور که مناسب با هدف و سازگار با آن باشد، وفق دهد.
 
و معلوم است که این معنا در موارد مختلف اختلاف پیدا مى‏ کند، در مورد ارشاد، معنایى بخود می ‏گیرد، و در مورد مولویت معنایى دیگر.
 

چرا آدم توبه کرد؟

حال اگر بگویى بسیار خوب، به بیان شما و اینکه عصمت آدم با کلمه ظلم و عصیان و غوایت منافات دارد از اشکال خود صرفنظر کردیم، و قانع شدیم، که منافات ندارد، ولى در باره توبه آدم چه می گویید؟ اگر ظلم و عصیان و غوایت، همه در مورد نهى ارشادى باشد، دیگر توبه چه معنا دارد، که آدم بگوید: (و اگر ما را نیامرزى و بما رحم نکنى حتما از خاسران خواهیم شد)؟
 

در جواب مى‏ گوییم:

توبه همانطور که قبلا نیز گفتیم، بمعناى برگشتن است، و برگشتن نیز مانند آن سه کلمه دیگر، در موارد مختلف معانى مختلفى بخود مى‏ گیرد، همانطور که یک بنده سرکش و متمرد، از اوامر مولا، و اراده او، میتواند بسوى مولایش برگردد، و مولایش هم او را، بمقام قربى که داشت و از دست داده بود، برگرداند؛
 
همچنین یک مریضى که طبیبش او را از خوردن چیزى از میوه ‏ها، و یا خوردنى دیگر نهى کرده، و بخاطر حفظ سلامتى او نهى کرده، و بیمار، دستور وى را مخالفت نموده، و در نتیجه بیماریش شدت یافته و خطر مرگ تهدیدش نموده، او هم میتواند توبه کند، و دوباره بطبیب مراجعه نماید، تا او به رژیمى دستور دهد، تا دوباره بحال اول برگردد و عافیت از دست رفته خود را باز یابد، که در این مورد طبیب به وى میگوید: باز یافتن عافیت، محتاج به تحمل مشقت و دشوارى، و ریاضت در فلان مقدار از زمان است، باید در این مدت این رژیم دشوار را عملى کنى، تا سلامتى مزاجت که داشتى بتو برگردد، و بلکه از اول هم بهتر شوى.
و اما مسئله طلب مغفرت آدم، و نیز طلب رحمت، و همچنین کلمه خسران، که در کلامش آورد، پاسخ یک یک آنها از جوابهاى گذشته بدست مى ‏آید، که گفتیم: اینگونه کلمات، در موارد مختلف، معانى مختلف بخود می گیرند.
 

نتیجه:

بهشتی که آدم و حوا ابتدا در آن زندگی می‌کردند، بهشتی دیگری که پاداش انسان‌هاست و آنها به سوی آن حرکت می‌کنند، از ابتدا وجود نداشته است. از ابتدا، آدم برای زندگی و مرگ بر روی زمین خلق شده است. زندگی در بهشت، در واقع یک مرحله از مراحل خلقت انسان برای استقرار بر روی زمین بوده است.
 
انسان یک موجود با شعور و اراده است و از ابتدایی‌ترین زمانی که بر روی زمین مستقر شد، از قدرت انتخاب و اختیار برخوردار بوده است. در داستان نزدیک شدن به درخت بهشت و خوردن از آن، انسان به اراده خود از آن درخت خورد، اما این مقوله با طبیعت انسانی او همخوانی داشت. نوع خلقت انسان به گونه‌ای است که در آن مرحله، انسان بر اساس طبیعت خود از آن درخت می‌خورد.
 
بشریت تنها تقاص عمل حضرت آدم را پس نمی‌دهد، بلکه آدم نماینده نوع انسان است. انسان از ابتدا برای زندگی و مرگ بر روی زمین خلق شده است و آدم نماد نوع انسان است. انسان بر اساس طبیعت انسانی خود و آنچه در ضمیرش نهاده شده، از آن درخت می‌خورد و زندگی بر روی زمین را انتخاب می‌کند.
  

پی نوشت ها:

۱.بقره/سوره۲، آیه۳۰.   
۲.بقره/سوره۲، آیه۳۱.   
۳.بقره/سوره۲، آیه۳۲.   
۴.بقره/سوره۲، آیه۳۱.   
5.بقره/سوره۲، آیه۳۳.   
6.بقره/سوره۲، آیه۳۴.   
7.اعراف/سوره۷، آیه۱۱.   
8.حجر/سوره۱۵، آیه۲۹.   
9.اسراء/سوره۱۷، آیه۶۱.   
۱0.طه/سوره۲۰، آیه۱۱۶.   
۱1.ص/سوره۳۸، آیه۷۲.   
۱2.بقره/سوره۲، آیه۳۳.   
13. بقره/سوره۲، آیه۳۵.   
14. اعراف/سوره۷، آیه۱۹.   
15.منهج الصادقین، جلد اوّل، صفحه 156.
16. بحار الانوار، جلد 11، صفحه 100 حدیث 5.
17. تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 82، حدیث دوّم و سوّم و چهارم.
18. نهج البلاغه، خطبه اوّل (بنابر استنباط علامه مجلسى در بحار الانوار، جلد 11، صفحه 144)
19. تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 83، حدیث 13 (نقل به معنى)
20. تنزیه الانبیاء، صفحه 11.
21. معانى الاخبار، صفحه 124، حدیث اوّل.
22. بقره، آیه 69
23. بقره، آیه ی 30
24. تین، آیه ی 5
25. انشقاق، آیه ی 6
26. بقره، آیه ی 35
27. طه، آیه ی 121
28. اعراف، آیه ی 23
29. طه: آیه ی 117
30.طه، آیه ی 119 - 118
31. المیزان، علامه ی طباطبایی، ج 1، ص 240
32. طه، آیه ی 121 - 122
33. فرقان، آیه ی 15 / توبه، آیه ی 89 / هود، آیه ی 107 و فرقان، آیه ی 16
34. اعراف، آیه ی 20
35. اعراف، آیه ی 22
36. بقره، آیه ی 36 و 38 / اعراف، آیه ی 24 / طه
37.طه، آیات 119 - 118
38. ترجمه تفسیر المیزان، ذیل آیه 36 سوره بقره
39.بقره، 35
40.طه، 121
41.اعراف، 23
 

منابع:

https://www.porseman.com/article/85(%D8%B9)/109465
http://maarefquran.com/fa/Article/Detail/6664
https://www.mashreghnews.ir/news/430706
http://www.porsemanequran.com/content
https://wiki.ahlolbait.comآیه 36 سوره بقره
https://rahemoghaddas.blog.ir/post/59
https://ahlolbait.com/content/1422
https://goums.ac.ir/content/25202
https://goums.ac.ir/content/25202
https://fa.wikifeqh.irظلم به خویش
https://fa.wikifeqh.irآدم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط