اشاره
نخست: انجیل یعقوب
باب اول
(2) روز جشن بزرگ خداوند در پیش بود و بنى اسرائیل هدایاى خود را مى آوردند، پس آنان رو در روى یواخیم ایستادند و رئوبل ]رئوبن[ نیز او را مخاطب ساخته، گفت: «روا نیست که تو نخست، هدایاى خود را تقدیم کنى، چون تو ذریه اى در اسرائیل به جا نگذاشته اى». (3) پس یواخیم بسیار غمگین شده، راه افتاد و تاریخچه اسباط بنى اسرائیل را پى جویى کرده، با خود گفت: «من باید در این تاریخچه جستوجو کنم که آیا من تنها کسى هستم که از خود ذریه اى در اسرائیل به جا نگذاشته ام». پس دید که همه ابرار ذریه اى از خود به جا گذاشته اند. و پدر پدران، ابراهیم را به یاد آورد که خدا در سال هاى پایانى زندگى اش فرزندش اسحاق را به او عطا کرد. (4) و یواخیم به نهایت اندوهناک شده، نزد همسرش نرفت، بلکه به بیابان رفته، خیمه اى بر پا کرد و چهل شبانه روز روزه داشت[1] و با خود گفت: «به سوى غذا و نوشیدنى نخواهم رفت تا خدا به من نظر اندازد، پس غذا و نوشیدنى من دعا خواهد بود».[2]
باب دوم
(2) روز جشن بزرگِ خداوند نزدیک مى شد و خادمه اش، یهودیت، به او گفت: «چقدر روح خود را خوار مى سازى؟ زیرا روز بزرگ خداوند نزدیک است و نباید دیگر عزادارى کنى. این روسرى را که بانوى بافنده آن به من داده بگیر و بپوش، چون من کنیز تو هستم و این علامت اربابى دارد».
(3) اما حنه پاسخ داد: «از من دور شو، من هرگز چنین کارى انجام نمى دهم; خود خداوند مرا خوار و ذلیل کرده است.
(4) از کجا بدانم که این را شخص فریبکارى به تو نداده و تو آمده اى که مرا در گناه خود شریک سازى!» یهودیت پاسخ داد: «چرا باید به خاطر این که حرف مرا گوش ندادى بدخواه تو باشم؟ خداوند خدا رحم تو را بسته[3] تا فرزندى در اسرائیل نیاورى».
(5) پس حنه بسیار غمگین شد; اما لباس عزا را بر کند و سر خود را تمیز کرده، لباس عروسى خود را بر تن کرد و حدود ساعت نُه به باغ خود رفت تا در آنجا قدم بزند. او درخت غارى دید و زیرش نشست و به سوى خداوند دعا کرده، گفت: «اى خداى اجداد من، به من برکت ده و به دعاى من توجه کن، همان طور که رحم سارا را برکت دادى و به او پسرى به نام اسحاق عطا کردى».[4]
باب سوم
واى بر من، چه کسى مرا بزاد؟
کدام رحم مرا به دنیا آورد؟
چون من نزد همه و نزد فرزندان اسرائیل، ملعون متولد شده ام.
و من مورد ملامت واقع شدم و آنان با تمسخر، مرا از معبد خداوند بیرون کرده اند.
(2) واى بر من، من شبیه چه هستم؟
من شبیه پرندگان آسمان نیستم،
چون حتى پرندگان آسمان در پیشگاه تو ثمره دارند، اى خداوند!
واى بر من، من شبیه چه هستم؟
من شبیه حیوانات بى عقل نیستم،
چون حتى حیوانات بى عقل در پیشگاه تو ثمره دارند، اى خداوند!
واى بر من، من شبیه چه هستم؟
من شبیه جانوران زمین نیستم،
چون حتى جانوران زمین در پیشگاه تو ثمره دارند، اى خداوند.
واى بر من، من شبیه چه هستم؟
من شبیه این آب ها نیستم،
چون حتى این آب ها با شور و شعف به جلو مى جهند و ماهیان آنها تو را مى ستایند، اى خداوند!
واى بر من; من شبیه چه هستم؟
من شبیه این زمین نیستم،
چون حتى این زمین میوه خود را در فصل خود[5] به وجود مى آورد و تو را ستایش مى کند، اى خداوند!
باب چهارم
(2) و دید که دو فرشته آمدند و به او گفتند: «نگاه کن، شوهرت یواخیم و همراهانش مى آیند، چون فرشته خداوند نزد او فرود آمد و به او گفت: «یواخیم! یواخیم! خداوند خدا دعاى تو را شنیده است.[11] برو و ببین، همسرت حنه آبستن خواهد شد».[12]
(3) یواخیم بى درنگ رفت و چوپانانش را ندا داده، گفت: «ده گوسفند بى عیب و بدون لکه بیاورید تا براى خداوند، خداى من باشند. و دوازده گوساله نزد من آورید و این دوازده گوساله براى کاهنان و مشایخ خواهند بود و صد بز بیاورید و این صد بز براى همه قوم خواهند بود».
(4) یواخیم با همراهان خود مى آمد و حنه بر در ایستاده بود و چون دید که یواخیم مى آید فوراً دوید و دست در گردن او انداخت و گفت: «اکنون مى دانم که خدا مرا بى اندازه برکت داده است; چون همان طور که مى بینى بیوه زن دیگر بیوه نیست، و من، که عقیم بودم،[13] آبستن مى شوم». و یواخیم روز اول را در خانه اش به استراحت پرداخت.
باب پنجم
(2) و چون ماه هاى او کامل شد، همان طور که به او گفته شده بود، در ماه نهم بزاد و از قابله پرسید: «من چه به دنیا آوردم؟» قابله پاسخ داد: «یک دختر». حنه گفت: «روح من[16]در این روز عظمت یافت». و حنه کودک را در بستر خوابانید. و چون ایام کامل شد، حنه خود را از آلودگى زایمان تطهیر کرده، پستان به دهان کودک نهاد و نام مریم را بر او نهاد.
باب ششم
(2) یواخیم در نخستین زاد روز کودک جشن بزرگى بر پا کرد[18] و رؤساى کاهنان و کاتبان و مشایخ و کل قوم اسرائیل را دعوت کرد. یواخیم کودک را نزد کاهنان آورد و آنان او را برکت داده، مى گفتند: «اى خداى اجداد ما، این کودک را برکت بده و به او نامى عطا کن که در میان همه نسل ها براى همیشه پرآوازه باشد».[19] و همه مردم گفتند: «چنین باد، آمین». و آنان کودک را نزد سران کَهَنه بردند و آنان او را برکت داده، گفتند: «اى خداى عرش اعلى، به این کودک نظر کن و به او برکتى ابدى عطا کن». و مادر کودک او را به اتاق خوابش برده، به او شیر داد. و حنه این سرود را براى خداوند خدا سرود:[20]
من سرودى براى خداوند، خداى خود خواهم سرود، چون او مرا ملاقات کرده و سرزنش[21] دشمنان را از من دور کرده است.[22]
و خداوند ثمره پرهیزکارى را به من داد،[23] ثمره اى که نزد او بى نظیر و پرمایه است. چه کسى نزد پسران رئوبین اعلام خواهد کرد که حنه شیر مى دهد؟[24]
بشنوید، اى دوازده سبط اسرائیل، بشنوید: حنه شیر مى دهد.
و حنه کودک را خوابانید تا در اتاق خوابش و محراب آن استراحت کند و بیرون رفت تا به میهمانان خدمت کند. در پایان جشن، آنان شادمان و با تمجید خداى اسرائیل، آنجا را ترک کردند.
باب هفتم
(2) وقتى کودک سه ساله شد، یواخیم گفت: «بیا تا دختران پاکیزه عبرانى را بخوانیم و هر یک چراغى روشن به دست گیرند تا کودک باز نگردد و دل او از معبد خداوند بریده نشود». و او چنین کرد تا این که آنان وارد معبد خداوند شدند. کاهن کودک را گرفته، بوسید و برکت داد و گفت: «خداوند نام تو را در میان همه نسل ها عظمت داده است. خداوند به خاطر تو در پایان دوران،[27] نجات خود را به فرزندان اسرائیل ارزانى خواهد داشت».
(3) و اوکودک را بر پله سوم مذبح گذاشت و خداوند، خدا فیض خود را بر کودک قرار داد و کودک با مسرت بر پاهاى خود رقصید و تمام خاندان اسرائیل او را دوست داشتند.[28]
باب هشتم
(2) وقتى که او دوازده ساله بود، شورایى از کاهنان تشکیل شد. آنان مى گفتند: «توجه کنید، مریم در معبد خداوند دوازده ساله شده است. چه باید بکنیم که مبادا او محراب خداوند ]خداى ما[ را آلوده کند؟» و آنان به کاهن اعظم گفتند: «تو جلو مذبح خداوند بایست; وارد (محراب) شو و براى کار مریم دعا کن، و ما هر چه را خداوند بر تو مکشوف نماید انجام خواهیم داد».
(3) و کاهن اعظم رداى داراى دوازده زنگوله را برگرفت و وارد قدس الاقداس شده، براى کار مریم دعا کرد. ]ناگهان [فرشته خداوند را دید که پیش روى او ایستاده، به او مى گوید: «زکریا، زکریا، خارج شو و مردان بیوه قوم را جمع کن[30] و از آنان بخواه که عصاى خود را بیاورند[31] و به هر کدام که خداوند علامت ]معجزه آسایى[ عطا کند، مریم همسر او خواهد بود». و منادى ها در سراسر کشور یهودیه پراکنده شدند. شیپور خداوند نواخته شد و همه به سوى آن دویدند.
باب نهم
(2) ولى یوسف به او پاسخ داد: «من داراى پسرانى هستم و پیر شده ام، اما او دختر کم سن و سالى است و مى ترسم که مضحکه بنى اسرائیل شوم». و کاهن به یوسف گفت: «از خداوند، خداى خود بترس و به یاد آور همه آن امورى را که خدا بر سر داتان، ابیرام و قورح آورد; چگونه به خاطر مخالفتشان زمین دهان باز کرده، آنان را بلعید. و اکنون اى یوسف، بترس که همین امر در خانه تو رخ دهد». پس یوسف ترسیده، مریم را تحت مراقبت خود گرفت. و یوسف به مریم گفت: «اى مریم، من تو را از معبد خداوند تحویل گرفته ام ، و اکنون تو را در خانه خود ترک مى کنم و مى روم تا به صناعت خود بپردازم. سپس من نزد تو باز خواهم گشت. خداوند از تو مراقبت خواهد کرد.
باب دهم
(2) پس آنان را داخل معبد خداوند آورد، و کاهن اعظم گفت: «پیش من قرعه بیندازید و مشخص کنید که کدام یک از اینها باید نخ هاى طلایى ، سفید ، کتان ، حریر ، آبى ، قرمز و ارغوانى خالص را ببافد.[34] پس ارغوانى خالص و قرمز به نام مریم افتاد. او آنها را گرفت و به خانه رفت. در این زمان زکریا لال گردید[35] و تا زمانى که زکریا دوباره زبانش باز شد سموئیل جاى او را گرفت. اما مریم نخ قرمز را برداشت و بافت.
باب یازدهم
(2) و دید که فرشته خداوند ]ناگهان[ پیش روى او ایستاد و گفت: «اى مریم، هراسان مباش، چون تو نزد خداوندِ همه چیز لطف یافته اى و از کلمه او آبستن خواهى شد.[37]چون او این را شنید با خود اندیشید: «آیا من از خداوند، خداى زنده، آبستن خواهم شد و مانند همه زنان خواهم زایید؟».
(3) و فرشته خداوند آمده، به او گفت: «اى مریم، نه این گونه، چون قوتى از خداوند بر تو سایه خواهد افکند و به همین جهت مولود مبارک تو پسر حضرت اعلا خوانده خواهد شد.[38] تو نام او را عیسى خواهى نامید، چون او قوم خود را از گناهانشان نجات خواهد داد».[39] و مریم گفت: «من کنیز خداوند در پیشگاه او هستم: مطابق سخن تو بشود».[40]
ادامه دارد ...
پی نوشت ها :
[1]. متى، 4:2 (لوقا، 4:2); قس با: خروج، 24:18; 34:28; اول پادشاهان، 19:8.
[2]. یوحنا، 4:34.
[3]. قس با: اول سموئیل، 1:6.
[4]. پیدایش، 21:1ـ3.
[5]. قس با: مزامیر، 1:3.
[6]. قس با: لوقا، 2:9; اعمال، 12:7.
[7]. لوقا، 1:13; پیدایش، 16:11; داوران، 13:3; اول سموئیل، 1:20.
[8]. داوران، 8:19; قس با، اول سموئیل، 1:26.
[9]. اول سموئیل، 1:11.
[10]. اول سموئیل، 2:11; 1:28.
[11]. لوقا، 1:13.
[12]. قس با: لوقا، 31.
[13]. قس با: اشعیا، 54:1.
[14]. خروج، 28:36ـ38.
[15]. قس با: لوقا، 18:14.
[16]. قس با: لوقا، 1:46.
[17]. داوران، 8:19; قس با، اول سموئیل، 1:26.
[18]. قس با: پیدایش، 21:8.
[19]. قس با: لوقا، 1:48.
[20]. قس با: اول سموئیل، 2:1.
[21]. پیدایش، 30:13; قس با، لوقا، 1:35.
[22]. قس با: مزامیر، 42:10 و 102:8.
[23]. قس با: امثال سلیمان، 11:3; 13:2; عاموس، 6:12.
[24]. پیدایش، 21:7.
[25]. قس با: اول سموئیل، 1:21 و به بعد.
[26]. قس با: اول سموئیل، 1:22.
[27]. قس با: اول پطرس، 1:20.
[28]. قس با: اول سموئیل، 18:16.
[29]. قس با: پیدایش، 19:26.
[30]. قس با: اعداد، 17، 16ـ24 (1ـ9).
[31]. اعداد، 17:17 (2).
[32]. اعداد، 17:23 (8).
[33]. قس با: متى، 3:16.
[34]. قس با: خروج، 35:25؟; 26:31 و 36; 36:35 و 37; دوم تواریخ ایام، 3:14.
[35]. قس با: لوقا، 1:20ـ22 و 64.
[36]. لوقا، 1:28 و 42; قس با: داوران، 6:12.
[37]. لوقا، 1:30.
[38]. لوقا، 1:35 و 32.
[39]. متى، 1:21; لوقا، 1:31
[40]. لوقا، 1:38.