سورن کی یر کگارد سردمدار الاهیات اگزیستانسیالیست در مسیحیت
چکیده
از مهمترین الاهیدانانی که فلسفه اگزیستانس را با رویکرد هستیگرایانه و الاهیاتی وارد دین مسیحیت کرد و آن را برای تفسیر ایمان مسیحی به کار گفت سورن کی یر کگارد بود. او از مهم ترین و تاثیرگذارترین الاهیدانان مسیحی است که تفسیر بسیار متفاوتی درباره ایمان، انسان و نوع ارتباط انسان با خدا را مطرح می سازد. در مسیحیت الاهیات اگزیتانسیالیست به نام او ثبت شده است. الاهیات اگزیستانسیالیستی در پیاثبات وجود انسان بود و اینکه انسانی که وجود دارد میفهمد و آگاهانه برای خود تصمیم میگیرد.
تعداد کلمات 1331 زمان تخمین مطالعه 7 دقیقه
تعداد کلمات 1331 زمان تخمین مطالعه 7 دقیقه
عارفه گودرزوند(دانشجوی دکتری مطالعات تطبیقی ادیان)
کگارد و تفسیر تازه او از موقعیت انسان مدرن
کگارد در قرن نوزدهم میزیست و مشکلات قرن بیستم را پیش بینی میکرد و به همین خاطر مورد تمسخر قرار میگرفت. او به ارمیای نبی تشبیه شده چرا که ارمیا نیز حوادث آینده را پیش بینی میکرد و به همین خاطر به زندان افتاد. کییرکگارد مبدا ایمان را تفکر فلسفی درباره خود میدانست و معتقد بود برای حصول نجات که ارتباط با ایمان و مکاشفه هم دارد باید با تفکر درباره خود شروع کرد، آن هم تفکر فلسفی توسط انسانی که در موقعیت خاصی قرار گرفته باشد.
تفکر واقعی زمانی آغاز میشود که یک انسان به خصوص در یک موقعیت خاص قرار بگیرد، و آن موقعی است که انسان واقعاً در رابطه با خدا، جهان و سایر انسانها قرار بگیرد، و لازمه این مطلب ارتباط با خویشتن است. در زمان کییرکگارد فرار از خود و از خود بیگانگی در جامعه به وجود آمده بود و در قرن 20 و 21 شدت گرفت. امروزه اکثر انسانها به فکر شکم، شهوت و مادیات هستند و از خویشتن خود غافل شدهاند.
دیدگاه کگارد به انسان
وقتی انسان به تفکر درباره خود میپردازد خود را نه موجودی طبیعی، بلکه موجودی تاریخی مییابد که اسیر زمان است و میان آنچه که هست و آنچه که باید باشد در نوسان میباشد. انسان طبیعت و جوهر ثابتی ندارد و در حال شدن است و در هر شدنی یک چیز است، و این همان تقدم وجود بر ماهیت است. در این بین انسان باید آنچه که دارد را بدهد تا آنچه ندارد را به دست آورد، و این باعث میشود غم از دست دادن آنچه دارد و حسرت به دست آوردن آنچه ندارد او را بیازارد تا مرگ فرا برسد.
راهکار کگارد برای انسان مدرن
انسان با تفکر فلسفی موقعیت وجودی خود را مییابد که موجودی گذرا، تاریخی، بیثبات، و اسیر مرگ، اضطراب و دلهره است. برای این گرفتاریهای بشر دو نسخه درمان عرضه شده است: یکی متکی بر عقل بشر، و متاثر از انسانگرایی و ارزش دادن به انسان بود و نسخه دیگر مبتنی بر دین.
نسخه عقلانی پس از جنگهای جهانی اعتبار خود را از دست داد چرا که بشر فهمید سرشت او چنانچه مسیحیت بیان کرده گناه آلود است و به دنبال فساد و تباهی است و عقل، علم و تکنولوژی را به خدمت میگیرد تا تباهی بیشتری به وجود آورد. لذا تنها نسخه دین برای گرفتاریهای بشر باقی مانده بود. اما وقتی خطاب وحی متوجه انسان میشود که موقعیت وجودی خود را دریابد، و تا وقتی که آدمی خود را نشناسد متوجه خطاب وحی نمیشود گرچه وحی او را مخاطب ساخته اما چون او متوجه شناخت خود نبوده این پیام آسمانی را نمیشنود. وحی هم موقعیت وجودی انسان را به او نشان میدهد و هم راه برون رفت از این موقعیت نامطلوب را به او نشان میدهد.
پیام وحی این است که ای انسان تو در وضعیت نامطلوبی قرار داری و خدا آمده تا تو را از این وضعیت برهاند. در اینجا انسان قدرت انتخاب و تصمیم گیری دارد و میتواند به این خطاب ایمان بیاورد و هم میتواند پیام را نپذیرد و در حالت نامطلوب خود باقی بماند، اما اگر بخواهد به خطاب ایمان بیاورد باید اعتماد کند و در تاریکی به راه بیفتد تا به مقصود برسد، یعنی دلائلی برای جلب اعتماد ما به این پیام نیست و باید چشم بسته ایمان آورد. مانند انسانی که در تاریکی مطلق گیر افتاده و راه را گم کرده است، ناگهان نوری میبیند که از دور سوسو میکند. او نمیداند در آنجا دزدان جمع شدهاند یا جوانمردان، اما اگر بماند قطعاً در این تاریکی نابود میشود، اگر او ریسک کرده و به طرف آن نور حرکت کند در حقیقت ایمان آورده و وقتی به آن نور رسید میبیند در آنجا نجات است.
ایمان به نوعی اراده و جهش نیاز دارد و انسان باید اعتماد به یک ملجا و پناهگاه را انتخاب کند. ریاضیدانها به اصول ریاضیات اعتقاد دارند اما به این اصول ایمان ندارند. اعتقاد ربطی به اختیار ندارد و با روشن شدن یک مساله ریاضی خواه ناخواه انسان به آن معتقد میشود و صحت آن قضیه را میپذیرد، اما ایمان منوط به اختیار است. ایمان منوط به خطر کردن و ریسک است و این جایی است که ما با امری محال و غیر قابل اثبات رو به رو هستیم و برای رهایی از رنج ریسک کرده و به یک پناهگاه اعتماد میکنیم و به سمت آن میرویم.
گناه از نگاه کگارد
گناه دو چیز را به وجود آورد، مرگ و رنج. ایمان مرگ و رنج را بر طرف نکرد اما تحمل آنها را آسان نمود. رنج برای انسان قابل تحمل نیست و همین غیر قابل تحمل بودن او را آزار میدهد نه خود رنج، اما همین رنج برای یک ایماندار قابل تحمل و گاهی لذت بخش است و او را نمیآزارد. ایمان کاری میکند که مرگ و رنج قابل تحمل شوند و دیگر انسان را نیازارند بلکه برای او لذت بخش گردند.
کارکرد ایمان
ایمان یعنی پذیرش چیزی که محال است به این معنا که با معرفت عقلی یا معرفت تاریخی قابل اثبات نیست. زیرا ایمان مسیحی از یک سو میگوید: خدا که نامحدود و بیکران، و پاک و مقدس است در چهارچوب زمان که کرانمند است و در انسان که جسم دارد و آلوده به گناه است، محدود و کرانمند و متجسد شده، و اثبات عقلانی این مساله ممکن نیست.
از سوی دیگر مسیحیت سعادت ابدی ما را بر واقعه تاریخی استوار میکند که صحت تاریخی آن احتمالی و فاقد قطعیت کامل است. بنا بر این تنها از راه ایمان میتوان به حقیقت مسیحیت رسید و معرفت عقلی یا گزارههای تاریخی هیچکدام نمیتوانند ما را به حقیقت برسانند طوری که به آن ایمان بیاوریم، و ایمان نیز از راه عقل یا تاریخ به دست نمیآید و متکی به این دو نیست. علم و معرفت ایمانزا نیست و تنها عقل انسان را اقناع میکند.
ایمان به نوعی اراده و جهش نیاز دارد و انسان باید اعتماد به یک ملجا و پناهگاه را انتخاب کند. ریاضیدانها به اصول ریاضیات اعتقاد دارند اما به این اصول ایمان ندارند. اعتقاد ربطی به اختیار ندارد و با روشن شدن یک مساله ریاضی خواه ناخواه انسان به آن معتقد میشود و صحت آن قضیه را میپذیرد، اما ایمان منوط به اختیار است. ایمان منوط به خطر کردن و ریسک است و این جایی است که ما با امری محال و غیر قابل اثبات رو به رو هستیم و برای رهایی از رنج ریسک کرده و به یک پناهگاه اعتماد میکنیم و به سمت آن میرویم.
ایمان عبارت است از اعتماد، اطمینان، تسلیم شدن و سرسپردگی نسبت به یک مامن و پناهگاه. ویلیام جیمز در کتاب اراده ایمان «The will to believe» درباره ارادی بودن ایمان بحث کرده است. لوتر در کتاب «اسارت اراده» مطرح کرده که گناه اولیه اراده انسان را زائل کرده و او با اراده خود نمیتواند ایمان را انتخاب کند و فیض خدا و مکاشفه الهی او را به سمت ایمان راهنمایی میکند، اما کییرکگارد ایمان را منوط به اراده و جهش انسان میدانست و نسبت به لوتر سهم بیشتری برای انسان قائل است.
سه ساحت وجودی
کییرکگارد سه ساحت یا مرحله وجودی برای زندگی انسان تعریف میکند:
سپهر زیبایی شناختی (هنری): در اینجا انسان به خودش توجه دارد. هر کس به خودش عشق بورزد عظمتش از خودش میباشد. بسیاری از انسانها در این مرحله میمانند و گرفتار شهوت طلبی و قدرت طلبی میشوند.
سپهر اخلاقی: در اینجا انسان به دیگران توجه دارد. هر کس به دیگران عشق بورزد عظمتش از ایثار او است. این سپهر ناظر به نحوه ارتباط با دیگر انسانها و تعامل با آنها است.
سپهر دینی: در اینجا انسان به خدا توجه دارد. هر کس به خدا عشق بورزد عظمتش فراتر از همه است. این مرحله بالاترین مرتبه وجود انسان است و همراه با رنج است ولی تحمل رنجهای آن کمال است و نقطه اوج آن مسیح است که رنج کشید.
هر یک از انسانها در یکی از این مراحل هستند به نظر کییرکگارد امکان تکامل و رشد از یک مرحله به مرحله دیگر نیست بلکه باید جهش صورت گیرد تا یک نفر به مرحله بعدی برود.
کگارد در قرن نوزدهم میزیست و مشکلات قرن بیستم را پیش بینی میکرد و به همین خاطر مورد تمسخر قرار میگرفت. او به ارمیای نبی تشبیه شده چرا که ارمیا نیز حوادث آینده را پیش بینی میکرد و به همین خاطر به زندان افتاد. کییرکگارد مبدا ایمان را تفکر فلسفی درباره خود میدانست و معتقد بود برای حصول نجات که ارتباط با ایمان و مکاشفه هم دارد باید با تفکر درباره خود شروع کرد، آن هم تفکر فلسفی توسط انسانی که در موقعیت خاصی قرار گرفته باشد.
تفکر واقعی زمانی آغاز میشود که یک انسان به خصوص در یک موقعیت خاص قرار بگیرد، و آن موقعی است که انسان واقعاً در رابطه با خدا، جهان و سایر انسانها قرار بگیرد، و لازمه این مطلب ارتباط با خویشتن است. در زمان کییرکگارد فرار از خود و از خود بیگانگی در جامعه به وجود آمده بود و در قرن 20 و 21 شدت گرفت. امروزه اکثر انسانها به فکر شکم، شهوت و مادیات هستند و از خویشتن خود غافل شدهاند.
دیدگاه کگارد به انسان
وقتی انسان به تفکر درباره خود میپردازد خود را نه موجودی طبیعی، بلکه موجودی تاریخی مییابد که اسیر زمان است و میان آنچه که هست و آنچه که باید باشد در نوسان میباشد. انسان طبیعت و جوهر ثابتی ندارد و در حال شدن است و در هر شدنی یک چیز است، و این همان تقدم وجود بر ماهیت است. در این بین انسان باید آنچه که دارد را بدهد تا آنچه ندارد را به دست آورد، و این باعث میشود غم از دست دادن آنچه دارد و حسرت به دست آوردن آنچه ندارد او را بیازارد تا مرگ فرا برسد.
راهکار کگارد برای انسان مدرن
انسان با تفکر فلسفی موقعیت وجودی خود را مییابد که موجودی گذرا، تاریخی، بیثبات، و اسیر مرگ، اضطراب و دلهره است. برای این گرفتاریهای بشر دو نسخه درمان عرضه شده است: یکی متکی بر عقل بشر، و متاثر از انسانگرایی و ارزش دادن به انسان بود و نسخه دیگر مبتنی بر دین.
نسخه عقلانی پس از جنگهای جهانی اعتبار خود را از دست داد چرا که بشر فهمید سرشت او چنانچه مسیحیت بیان کرده گناه آلود است و به دنبال فساد و تباهی است و عقل، علم و تکنولوژی را به خدمت میگیرد تا تباهی بیشتری به وجود آورد. لذا تنها نسخه دین برای گرفتاریهای بشر باقی مانده بود. اما وقتی خطاب وحی متوجه انسان میشود که موقعیت وجودی خود را دریابد، و تا وقتی که آدمی خود را نشناسد متوجه خطاب وحی نمیشود گرچه وحی او را مخاطب ساخته اما چون او متوجه شناخت خود نبوده این پیام آسمانی را نمیشنود. وحی هم موقعیت وجودی انسان را به او نشان میدهد و هم راه برون رفت از این موقعیت نامطلوب را به او نشان میدهد.
پیام وحی این است که ای انسان تو در وضعیت نامطلوبی قرار داری و خدا آمده تا تو را از این وضعیت برهاند. در اینجا انسان قدرت انتخاب و تصمیم گیری دارد و میتواند به این خطاب ایمان بیاورد و هم میتواند پیام را نپذیرد و در حالت نامطلوب خود باقی بماند، اما اگر بخواهد به خطاب ایمان بیاورد باید اعتماد کند و در تاریکی به راه بیفتد تا به مقصود برسد، یعنی دلائلی برای جلب اعتماد ما به این پیام نیست و باید چشم بسته ایمان آورد. مانند انسانی که در تاریکی مطلق گیر افتاده و راه را گم کرده است، ناگهان نوری میبیند که از دور سوسو میکند. او نمیداند در آنجا دزدان جمع شدهاند یا جوانمردان، اما اگر بماند قطعاً در این تاریکی نابود میشود، اگر او ریسک کرده و به طرف آن نور حرکت کند در حقیقت ایمان آورده و وقتی به آن نور رسید میبیند در آنجا نجات است.
ایمان به نوعی اراده و جهش نیاز دارد و انسان باید اعتماد به یک ملجا و پناهگاه را انتخاب کند. ریاضیدانها به اصول ریاضیات اعتقاد دارند اما به این اصول ایمان ندارند. اعتقاد ربطی به اختیار ندارد و با روشن شدن یک مساله ریاضی خواه ناخواه انسان به آن معتقد میشود و صحت آن قضیه را میپذیرد، اما ایمان منوط به اختیار است. ایمان منوط به خطر کردن و ریسک است و این جایی است که ما با امری محال و غیر قابل اثبات رو به رو هستیم و برای رهایی از رنج ریسک کرده و به یک پناهگاه اعتماد میکنیم و به سمت آن میرویم.
گناه از نگاه کگارد
گناه دو چیز را به وجود آورد، مرگ و رنج. ایمان مرگ و رنج را بر طرف نکرد اما تحمل آنها را آسان نمود. رنج برای انسان قابل تحمل نیست و همین غیر قابل تحمل بودن او را آزار میدهد نه خود رنج، اما همین رنج برای یک ایماندار قابل تحمل و گاهی لذت بخش است و او را نمیآزارد. ایمان کاری میکند که مرگ و رنج قابل تحمل شوند و دیگر انسان را نیازارند بلکه برای او لذت بخش گردند.
کارکرد ایمان
ایمان یعنی پذیرش چیزی که محال است به این معنا که با معرفت عقلی یا معرفت تاریخی قابل اثبات نیست. زیرا ایمان مسیحی از یک سو میگوید: خدا که نامحدود و بیکران، و پاک و مقدس است در چهارچوب زمان که کرانمند است و در انسان که جسم دارد و آلوده به گناه است، محدود و کرانمند و متجسد شده، و اثبات عقلانی این مساله ممکن نیست.
از سوی دیگر مسیحیت سعادت ابدی ما را بر واقعه تاریخی استوار میکند که صحت تاریخی آن احتمالی و فاقد قطعیت کامل است. بنا بر این تنها از راه ایمان میتوان به حقیقت مسیحیت رسید و معرفت عقلی یا گزارههای تاریخی هیچکدام نمیتوانند ما را به حقیقت برسانند طوری که به آن ایمان بیاوریم، و ایمان نیز از راه عقل یا تاریخ به دست نمیآید و متکی به این دو نیست. علم و معرفت ایمانزا نیست و تنها عقل انسان را اقناع میکند.
ایمان به نوعی اراده و جهش نیاز دارد و انسان باید اعتماد به یک ملجا و پناهگاه را انتخاب کند. ریاضیدانها به اصول ریاضیات اعتقاد دارند اما به این اصول ایمان ندارند. اعتقاد ربطی به اختیار ندارد و با روشن شدن یک مساله ریاضی خواه ناخواه انسان به آن معتقد میشود و صحت آن قضیه را میپذیرد، اما ایمان منوط به اختیار است. ایمان منوط به خطر کردن و ریسک است و این جایی است که ما با امری محال و غیر قابل اثبات رو به رو هستیم و برای رهایی از رنج ریسک کرده و به یک پناهگاه اعتماد میکنیم و به سمت آن میرویم.
ایمان عبارت است از اعتماد، اطمینان، تسلیم شدن و سرسپردگی نسبت به یک مامن و پناهگاه. ویلیام جیمز در کتاب اراده ایمان «The will to believe» درباره ارادی بودن ایمان بحث کرده است. لوتر در کتاب «اسارت اراده» مطرح کرده که گناه اولیه اراده انسان را زائل کرده و او با اراده خود نمیتواند ایمان را انتخاب کند و فیض خدا و مکاشفه الهی او را به سمت ایمان راهنمایی میکند، اما کییرکگارد ایمان را منوط به اراده و جهش انسان میدانست و نسبت به لوتر سهم بیشتری برای انسان قائل است.
سه ساحت وجودی
کییرکگارد سه ساحت یا مرحله وجودی برای زندگی انسان تعریف میکند:
سپهر زیبایی شناختی (هنری): در اینجا انسان به خودش توجه دارد. هر کس به خودش عشق بورزد عظمتش از خودش میباشد. بسیاری از انسانها در این مرحله میمانند و گرفتار شهوت طلبی و قدرت طلبی میشوند.
سپهر اخلاقی: در اینجا انسان به دیگران توجه دارد. هر کس به دیگران عشق بورزد عظمتش از ایثار او است. این سپهر ناظر به نحوه ارتباط با دیگر انسانها و تعامل با آنها است.
سپهر دینی: در اینجا انسان به خدا توجه دارد. هر کس به خدا عشق بورزد عظمتش فراتر از همه است. این مرحله بالاترین مرتبه وجود انسان است و همراه با رنج است ولی تحمل رنجهای آن کمال است و نقطه اوج آن مسیح است که رنج کشید.
هر یک از انسانها در یکی از این مراحل هستند به نظر کییرکگارد امکان تکامل و رشد از یک مرحله به مرحله دیگر نیست بلکه باید جهش صورت گیرد تا یک نفر به مرحله بعدی برود.
منبع
سورن کی یر کگارد، ترس و لرز، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، نشر نی، تهران.