الهیات تطبیقی یا بررسی منابع ایمان در ادیان ابراهیمی

بررسی منابع ایمان در ادیان به صورت تطبیقی ریشه در علمی ‌دارد که امروزه با عنوان الاهیات تطبیقی یا الاهیات جهانی مطرح است.
يکشنبه، 21 مرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الهیات تطبیقی یا بررسی منابع ایمان در ادیان ابراهیمی
الاهی‌دانان در هر دینی، متکفل بررسی گزاره‌های الاهیاتی و مقایسه آن با سایر ادیان و یافتن وجوهات مشترک هستند
 
چکیده
بررسی منابع ایمان در ادیان به صورت تطبیقی ریشه در علمی ‌دارد که امروزه با عنوان الاهیات تطبیقی یا الاهیات جهانی مطرح است. الاهی‌دانان در هر دینی، متکفل بررسی گزاره‌های الاهیاتی و مقایسه آن با سایر ادیان و یافتن وجوهات مشترک هستند. این تلاش برای معرفی منابع ایمانی، به پژوهش‌گران و پیروان سایر ادیان کمک می‌کند تا در جهت شناخت یکدیگر بیش از پیش گام بردارند؛ این شناخت از طریق الاهیات تطبیقی میسر است.

تعداد کلمات 2813/ تخمین زمان مطالعه 14 دقیقه
الهیات تطبیقی یا بررسی منابع ایمان در ادیان ابراهیمی
نویسنده: عارفه گودرزوند(دانشجوی دکتری مطالعات تطبیقی ادیان)


الاهیات تطبیقی

در تعریف الاهیات تطبیقی بیان شده است که «الاهیات تطبیقی» به تحقیق کلامی ‌یا الاهیاتی که گاه «الاهیات جهانی» یا «الاهیات جامع» نامیده می‌شود، اطلاق می‌گردد که در آن نه یک سنت، بلکه دو یا چند سنت بر مبنای جنبه کلامی‌شان بررسی می‌شوند.
نگاه الیاده، امروزه هر مکتب الاهیات معاصر که معنا و محتوای الاهیاتی را با واقعیت تعدد ادیان وفق می‌دهد، در بررسی‌اش از هر سنت خاص، در حکم الاهیات تطبیقی عمل می‌کند. یک مشکل درمورد اصطلاح «الاهیات تطبیقی» آن است که الاهیات ممکن است در ادیان غربی رشته و معرفتی در میان معارف باشد، ولی در سایر سنت‌ها لزوماً این‌گونه نباشد. با این‌همه، باید گفت سخن گفتن از «الاهیات» شاید نارسا، اما به لحاظ تاریخی شیوه‌ای مفید برای نشان دادن تعبیر و تفسیرهای دقیق عقلی از هر سنت دینی باشد، اعم از توحیدی یا غیر توحیدی. معنای الاهیات باید وسیع باشد، هر قدر کلمه الاهیات برای مقاصد تجزیه و تحلیل عقلی مفید باشد، نباید دارای این محتوا باشد که هر سنت دینی مورد بحث، واقعیت نهایی یا واقعیت غایی را «خدا» می‌نامد.
شاید در نگاه نخست به کاربردن این اصطلاح برای این نوع الاهیات، چندان منطقی و معقول به نظر نرسد، اما اگر منظور مقایسه الاهیات‌ها به عنوان نظام ایمانی با هم مقایسه شود، می‌توان این عنوان را درست و مفید دانست. با توجه به نظر برخی الاهی‌دانان مبنی بر حصر ذاتی ادیان یا تعدد ادیان (امکان وجود الاهیات تطبیقی) باید خاطر نشان ساخت که این برداشت‌ها ممکن است مبتنی بر استنباط‌های الاهیاتی ناشی از ارزیابی‌های تطبیقی هر متکلم از سنت دینی خود و سایر سنت‌ها باشد.

 

منابع ایمان در ادیان ابراهیمی

یهودیت:
    • کتاب مقدس:
در سنت دینی یهود نخستین منبع شناخت «کتاب مقدس» بود که مشروعیت آن ذاتی است برخلاف منابع دیگر الاهیات کتاب مقدسی یا نقلی

    • سنت:
عبارت است از مضمون نقل‌شده؛ مضمونی که سینه به سینه انتقال یافته است؛ نوعی ادبیات دینی به هم پیوسته. این سنت هم منسوب به خداست و مشروع بودن آن در وحیانی بودن آن است و حجیت دارد. در سنت یهود به جز این معنا، معنای دیگری نیز از سنت وجود دارد و آن «سنت میدراشی یا راشی» است؛ سنت تفسیری که خود چیزی را بیان نمی‌کند، بلکه فهمی ‌از کتاب مقدس را بیان می‌دارد. سنت میدراشی هیئتی تعلیمی ‌مستمر است که مسئولیت آن حفظ و نگه‌داری و خاتمه بخشیدن به مشاجرات پیرامون فهم سنتی کتاب مقدس است و شخص مؤمن برای فهم ایمان خود به این «هیئت مستمر» نیاز دارد.
درباره سنت در یهودیت دیدگاه‌های واحدی وجود ندارد. ارتدوکس معتقد است:
هیچ چیزی خارج از سنت نیست
هیچ تأویلی در سنت، روا نیست
هیچ فهم جدیدی از سنت مورد قبول نیست؛ لذا در یهودیت ارتدوکس هیچ نوآوری در سنت وجود ندارد.

    • عقل:
در مورد این منبع در یهود بحث است که:
          - جایی که کتاب مقدس نیست سراغ عقل برویم.
          - کتاب مقدس موردی نیست که نگفته باقی گذاشته باشد.
          - عقل ولو این‌که کتاب مقدس گفته باشد، خود می‌تواند ایمان یهودی را تبیین کند.
          - ایمان مبتنی بر متن کتاب مقدس کافی نیست و باید با عقل اثبات شود.
          - عقل نه برای تبیین ایمان یهودی، بلکه برای نظم‌دهی ایمان یهودی به کار برود.

    • فلسفه:
مراد فلسفه یونان است. نخستین مناقشه نیز بین ایمان و فلسفه یونانی بود که آیا این دو در کنار هم قرار می‌گیرند یا خیر؟ کسانی که معتقد بودند ایمان و فلسفه با هم سازگاری دارند تن به تأویل یا ایمان مؤول دادند، اما کسانی که این سازگاری را نپذیرفتند، به ایمان ظاهری روی آوردند و ایمان مؤول را رد کردند. این مشاجره در قرون وسطی تبدیل به مشاجره علم و ایمان شد. «پس فلسفه در یهود متناظر به تلاش‌های گوناگون ‌اندیشمندان یهودی برای منطبق نمودن نظام‌های رایج فلسفی بر عقیده و باورهای یهودیت است.»

    • قبالا:
قبالا متعارف‌ترین واژه برای عرفان یهود و میراث عرفانی یهود به شمار می‌رود. قبالا از واژه عبری به معنای تواتر، قبول و پذیرش میراث گذشتگان است. قبالا در اصل به نام شریعت شفاهی بوده است. معتقدان به قبالا معتقدند که همه معرفت در اسفار پنج‌گانه موسی وجود دارد.آن‌ها با استفاده از مفاهیم گنوستیک نوافلاطونی، از اسرار هستی و نص عهد عتیق و تورات شفاهی معرفت گنوسی استخراج می‌کردند. بر اساس آن، هر کلمه در تورات دارای رمز و هر نقطه‌ای در آن دربردارنده سری درونی است. پس برای فهمیدن اسرار درونی تورات باید دید باطنی داشت. در این دیدگاه، حروف ابجد عبری قداست خاصی دارد و در آفرینش نقش‌آفرینی می‌کند؛ به ویژه چهار حرف تشکیل دهنده «یهوه» که هر حرف و نقطه آن دارای ارزش عددی است. عده‌ای بر این عقیده هستند که قبالا، قیامی ‌علیه میراث حاخامی ‌بود، اما ریشه در لایه حلول‌گرایی یهود و عهد عتیق دارد. جنبش قبالا با پیدایش کتاب «زوهر» نوشته موسی دی لیون به اوج خود رسید. قبالا دیدگاه خاصی درباره خلقت، شر، انسان و رابطه خدا با انسان دارد. نظام، بسته در نگرش قبالا به خلقت جهان آشکار می‌شود. آفرینش از فیض الاهی نشأت می‌گیرد. قبالا در چارچوب یگانه گرایی بر این باور است که تجلیات نیروهای ظلمانی و نیروهای شر نشئت گرفته از خداست، ولی از آن جدا شده است.

در عرفان یهود، علاوه بر قبالا می‌توان به عرفان مرکابا نیز اشاره کرد:

مکتب عرفانی مرکابا

کلمه مرکابا یا مرکاوا یک واژه‌ی عبری است که از فصل اول کتاب حزقیال و نخستین فصل کتاب پیدایش داستان خلقت گرفته شده است و به معنی ارابه یا ارابه الهی و یا به معنای طبقات ملائکه نیز می‌باشد. این شاخه از عرفان یهود در دوران تعمیر دوم معبد سلیمان در محافلی سری و زهدگرا آموخته می‌شد. تفکر مربوط به مرکابا در سه دوره کاملا آشکار می‌گردد:
    1. محافل سری با نام‌های مستعار اهل مکاشفات کهن؛
    2. تأملات مرکابایی آموزگار میشنایی؛
    3. عرفان مرکابایی کهن و دوره پس از تلمودی.

عرفان اولیه‌ی قوم یهود عرفانی عرشی است. جوهر این عرفان، تأمل در هویت خداوند نیست، بلکه شهود پرودگار در عرش است و حزقیان آن را به صورت جهان عرش خداست، توصیف کرده است. جهان عرشی از نظر عارف یهود، نوعی کمال است. در مکتب مرکابا، هدف عارف رویت عرش الهی یا ارابه الهی است که اگر شخص شایستگی داشته باشد و به این مرحله برسد با اسرار جهان و رازهای آینده آشنا می‌شود. عارف برای رسیدن به این مرحله باید یک دوره 12روزه که دارای چهل منزل است از اعمال زهدآمیز و ریاضت‌های شاق، از جمله غسل و روزهای طولانی را از سر بگذراند.

 

بیشتر بخوانید: بررسی تطبیقی منابع ایمانی در سه دین یهودیت، مسیحیت، اسلام


مسیحیت:

• کتاب مقدس:
گویای تجربه‌ی دینی شماری از نویسندگان است که با اشراف روح‌القدس نوشته شده است؛ بنابراین از هر خطایی مبراست و نیز این عنوان بر مجموعه‌ای از وحی ملفوظ خداوند به موسی قابل صدق است. اگرچه در فرقه‌های مسیحی در تعداد کتب وحی‌شده اختلاف وجود دارد و ارزش کتب نیز یکسان نمی‌باشد.
کاتولیک: کتاب مقدس را منبعی تبعی می‌داند که مشروعیتش را با واسطه گرفته است؛ این واسطه همان«کلیسا» است که وحیانی بودن کتاب مقدس را کشف کرده است؛ اصل وثاقت کتاب مقدس به کلیساست. کتاب مقدس وحی خداست، اما خواندن و تفسیر کتاب مقدس کار عوام نیست، این کتاب باید در دست روحانیون باشد. فهم مردم از وحی و متن مقدس، وابسته به کلیسا و کشیشان است.
پروتستان و ارتدوکس: معتقدند ایمانی درست است که مبتنی بر کتاب مقدس باشد؛ کتاب مقدس تجلی عالی‌ترین وحی خداست، نه کلیسا. در پروتستان، کتاب مقدس کتاب مردم است. هرکسی می‌تواند خود به متن مقدس رجوع کند، بدون واسطه قرار دادن کلیسا؛ هر کسی کشیش خود است.

سنت:
واژه سنت در لغت دارای دو معناست:
1. مضمون منتقل‌شده از عصری به عصر دیگر؛
2. روش انتقال.
سنت مسیحی، ایمانی است که عیسی مسیح به رسولان بخشیده و از روزگار رسولان از نسلی به نسل دیگر در کلیسا انتقال یافته است. مولر در کتاب «سمبولیزم»، سنت را این‌گونه تعریف می‌کند: «سنت همان کلام زنده است که در قلوب مؤمنان جاودانه گشته است. سنت به معنای عینی همان ایمان عمومی‌ کلیسا در همه اعصار است که با شهادت‌های بیرونی تاریخی تجلی یافته است. به این معنا، سنت معمولا ضابطه، معیار تفسیر کتاب مقدس و قاعده ایمان است.»
سنت به لحاظ مفهوم و مصداق در بین کلیساها متفاوت است:
    ارتدوکس سنت را به گونه‌ای تعریف می‌کند که شامل کتاب مقدس نیز می‌شود. از دیدگاه کلیسای ارتدوکس، سنت صرفاً مجموعه‌ای از گزاره‌های معتبر نیست، بلکه حیاتی است که جامعه مسیحی را حفظ و هدایت می‌کند. سنت حیات روح القدس در کلیساست که به پیروان مسیح، قوه دریافت و فهم حقیقت را می‌بخشد. سنت در کلیسای ارتدوکس، روند زنده و فعال انتقال ایمان است. در تعابیر فلورفسکی آمده است: «سنت گواه روح‌القدس است؛ وحی دائمی ‌روح القدس و موعظه بشارت... سنت تنها یک مبنای کهنۀ حمایت‌کننده نیست، بلکه مبنای رشد و بازآفرینی است... سنت، نشان هماره جاودانۀ روح القدس است نه صرفاً یادانبار کلمات.»
مؤلفه‌های بیرونی سنت در کلیسای ارتدوکس: کتاب مقدس، شورای هفت‌گانۀ وحدت کلیساها (اعتقادنامه‌ها)، آبای کلیسا، آیین عشای ربانی، قانون شرعی، شمایل.
کاتولیک و پروتستان، سنت را جدای از کتاب مقدس می‌دانند.
در بحث سنت مسیحی چیزی به عنوان نظریه تک منبعی و دو منبعی در باب سنت مطرح است.
    تک‌منبعی: سنت در این‌جا صرفا به معنای «شیوه‌ای سنتی مربوط به تفسیر کتاب مقدس در جامعه مؤمنان» است. الهیات بر پایه کتاب مقدس استوار است و سنت به شیوه سنتی به تفسیر کتاب مقدس اشاره دارد.
    دو ‌منبعی: سنت منبعی متمایز در باب مکاشفه است؛ این همان سنت نامکتوب است که از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته است. بنابراین الاهیات مسیحی مبتنی بر دو منبع کاملا متمایز استوار است: کتاب مقدس و سنت نانوشته. بر اساس نظریه دو منبعی می‌توان با مراجعه به سنت نانوشته، اعتقادی را که در کتاب مقدس یافت نمی‌شود توجیه کرد.

    • عقل:
به عنوان منبع برای ایمان محسوب می‌شود و از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. عقل در مسیحیت به مرور زمان، جای خود را به عنوان منبعی برای ایمان باز می‌کند. ما در دوره آباء اولیه شاهد واکنشی شدید در برابر ورود عقل و به‌کارگیری آن در الاهیات مسیحی هستیم. افرادی مانند ‌ترتولیان به شدت نسبت به ورود عقل و فلسفه مخالفت می‌ورزند، اما به مرور زمان ‌اندیشمندانی چون آکویناس و... درصدد ایجاد سازگاری بین آموزه‌های ایمانی مسیحی و عقل هستند. بنابراین جریانی در مسیحیت به وجود می‌آید به نام عقل‌گرایی که در مقابل ایمان‌گرایی قرار می‌گیرد.


    • تجربه دینی:
تجربه، ‌ترجمه واژه انگلیسی «experience» و واژه یونانی «empeiria» است. معنای اولیه آن، برهان از طریق آزمایش است. بعدها این واژه معنای گسترده‌تری یافت و به معنای مشاهده واقعی اعمال و حوادث که منبع معرفت تلقی می‌شد، به حساب می‌رفت. معنای بعدی این واژه، به معنای مجموعه حوادث آگاهانه‌ای است که زندگی شخص را شکل می‌دهد.
بنابراین تجربه دینی را می‌توان این‌گونه تعریف نمود: «مشاهده یا مواجهه انسان با امور ماورای طبیعی یا مشارکت در آن به گونه‌ای که متعلق این تجربه را موجود یا حضوری مافوق طبیعی می‌دان، یا آن را موجودی می‌داند که به نحوی با خداوند مربوط است و یا آن را حقیقتی غایی می‌پندارد، حقیقتی که توصیف‌ناپذیر است.»
تجربه دینی می‌تواند منشأ بصیرت دینی باشد. ریچارد سویین برن پنج گونه تجربه دینی را مطرح می‌کند:
1. تجربه خداوند یا حقیقت غایی به واسطه شیئی محسوس که در قلمرو تجربه همگانی است
2. تجربه خداوند یا حقیقت غایی به واسطه شیئی محسوس و نامتعارف
3. تجربه خداوند یا حقیقت غایی به واسطه پدیده‌ای شخصی که در قالب زبان حسی متعارف، قابل توصیف است.
4. تجربه خداوند یا حقیقت غایی به واسطه پدیده‌ای شخصی که در قالب زبان حسی متعارف، قابل توصیف نیست.
5)تجربه خداوند یا حقیقت غایی بدون واسطه هرگونه امر حسی. شخص به نحو شهودی و بی‌واسطه از یگانه مطلق آگاه می‌شود.
بحث تجربه دینی بسیار گسترده‌تر از آن است که در این چند سطر گنجانده شود؛ بنابراین ما به سخنان چند الاهی‌دان مسیحی در این زمینه اکتفا می‌کنیم.
شلایر ماخر، الاهیدان قرن نوزده، تجربه دینی را همان «احساس اتکای مطلق و یکپارچه به مبدأ یا قدرتی متمایز از جهان می‌داند. این تجربه شهودی است و اعتبار آن قائم به خود است.» رودلف اوتو، الاهی‌دان قرن بیستم، تصدیق می‌کند که در خداوند حیثیتی است که عقل می‌تواند آن را درک کند، اما در مراتب عمیق‌تر ذات خداوند او را نمی‌توان از طریق عقل شناخت؛ چرا که او وصف‌ناپذیر است؛ باید قدسیت او را با چیزی فراتر از عقل(احساس) دریابیم. اوتو امر مینوی را در سه نوع احساس خاص متجلی می‌یابد:
    • احساس وابستگی و تعلق؛
    • احساس خوف دینی و مغلوبیت در برابر راز هیبت‌انگیز؛
    • احساس شوق نسبت به موجود متعالی.

ویلیام آلستون معتقد است تجربه دینی همان ساخت تجربه حسی را دارد. در تجربه دینی سه جزء وجود دارد:
    • شخصی که تجربه دینی را از سر می‌گذراند؛
    • خداوند که به تجربه درمی‌آید؛
    • ظهور و تجلی خداوند بر شخص تجربه‌گرا.

ویلیام جیمز مفهوم تجربه دینی را کلیدی برای فهم دین می‌داند و دین را این‌گونه تعریف می‌کند: «احساسات، اعمال و تجربه‌های افراد تا آن‌جا که خود را با الوهیت مواجهه می‌دانند؛ البته در انزوا و تنهایی شان.» ویژگی تجربه دینی برای ویلیام جیمز، مواجهه با الوهیت است. ویلیام جیمز برای تجربه عرفانی چهار ویژگی بر می‌شمرد:
    - بیان‌ناپذیری؛
    - ذوق،
    - زودگذری؛
    - حالت انفعالی.

 در یک نگاه کلی می‌توان گفت رویکرد مسیحیت نسبت به تجربه، دو گونه است:
    - تجربه منبعی اساسی در اختیار ایمان مسیحی است، همان‌طور که عقل و عهد جدید است.
    - الاهیات مسیحی چارچوبی را فراهم می‌کند که بر اساس آن می‌توان تجربه بشر را تفسیر کرد، اما خود تجربه منبع محسوب نمی‌شود.

    • مکاشفه:
اصطلاح مکاشفه را می‌توان به معنای «چیزی را یکسره معلوم ساختن»، یا «آشکار شدن کامل چیزی که تا به حال پنهان یا تیره بوده» دانست. مکاشفه خدا به دو صورت قابل تصور است:
    - عام: خدا خود را در ذره ذره عالم آشکار ساخته است و انسان باید کوشش کند خدای آشکار شده را در عالم هستی درک کند. (الاهیات طبیعی)
    - خاص: خدا خود را به صورت معجزه برای افراد خاص آشکار می‌کند مثل مکاشفه پولس.(الاهیات غیر طبیعی یا عقلانی یا خاص)

مکاشفه چون نوعی تجربه دینی محسوب می‌شود، الاهیات مسیحی به تجربه دینی نه به عنوان منبع ایمان، بلکه موضوعی برای تفسیر نگاه می‌کند. بدین‌ترتیب الاهیات مسیحی می‌شود چارچوبی برای تفسیر تجربه بشری.

 

اسلام:

        • قرآن:
اولین و مهم‌ترین وسیله فهم و استنباط حکم الاهی است. قرآن مایه هدایت، رحمت و بشارت برای مسلمانان است. قرآن منبع و ماخذ اصلی برای استنباط احکام شرعی و مقررات الهی است به طوری که هیچ حکمی ‌نباید مخالف قرآن باشد؛ چنان‌که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند: «ما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه»؛ آن چه موافق کتاب خدا (قرآن) است بگیرید و آن چه را مخالف آن است رها کنید."

        • سنت:
در لغت یعنی راه، روش، طریقه و آیین، و در اصطلاح فقهی به معنی قول، فعل و تقریر معصوم (علیه‌السلام) است.
    - گفته‌ها و سخنان معصومین (علیهم‌السلام) را که احادیث و روایات حاکی از آن است «قول معصوم» می‌گویند.
    - اعمال وافعالی را که معصومین (علیهم‌السلام) انجام می‌داده‌اند، اگرچه درسخنانشان نفرموده باشند «فعل معصوم» می‌نامند.
    - تایید و امضای گفتار یا عمل دیگران از سوی معصومین (علیهم‌السلام) را «تقریر معصوم» می‌گویند.

        • عقل(مستقل،غیرمستقل):
حجیت عقل از نظر شیعه به این معنی است که اگر در موردی، عقل یک حکم قطعی داشت، آن حکم به حکم این‌که قطعی و یقینی است، حجت است. امروزه فقیهان، مباحث دلیل عقل را به دو بخش عمده تقسیم مى‌کنند:

1. مستقلات عقلى: آن دسته احکامى است که عقل به تنهایى قادربه استنتاج آنهاست. (حسن و قبح عقلی)
2. غیرمستقلات عقلى: که بر آن دسته قضایا یا احکامى دلالت مى کنند که عقل به تنهایی قادر به استنتاج آنها نیست، بلکه تنها به مدد شرع مى تواند آنها را اثبات کند.
 
        • اجماع:
اجماع یعنی «روایات»؛ توافق علما در فهم و بیان یک اصل ایمانی. یکی از معانی «اجماع» در لغت اتفاق نظر یک گروه معین است، ولی در اصطلاح فقه شیعه، اجماع عبارت است از: «اتفاق نظر فقهای شیعه در یک عصر بر یکی از احکام شرعی که فاقد دلیلی آشکار و معتبر است، به گونه‌ای که بتواند کاشف از رأی و نظریه معصوم (علیه السلام) باشد.
ازنظر شیعه، اجماعی حجت و میزان است که به گفتارمعصوم (علیه‌السلام) مستند باشد و از این مطلب دو نتیجه گرفته می‌شود:
1. از نظر شیعه، تنها اجماع علمای معاصر پیغمبر و یا امام حجت است؛ پس اگر در این زمان همه علمای اسلام بدون استثنا بر یک مسئله‌ای اجماع نمایند، به هیچ وجه برای علمای زمان بعد حجت نخواهد بود.
2. از نظر شیعه، اجماع اصالت ندارد؛ یعنی حجیت و اعتبار آن به این جهت نیست که اتفاق آراست، بلکه از آن نظر خواهد بود که کاشف از رأی و نظر معصوم است.

 

منابع:

    - ایمان گروی( نظریات کییر کگور، ویتکنشتاین و پلانتینگا)
    - دین پژوهی، میرچا الیاده، بهاءالدین خرمشاهی، ج 2
    - درسنامه الاهیات مسیحی، آلیستر مک گراث،‌ ترجمه بهروز حدادی
    - عقل و اعتقاد دینی، مایکل پترسون،‌ترجمه احمد نراقی
    - تجربه دینی، مایکل پترسون،‌ ترجمه حسین کیانی
    - مجله هفت آسمان، الاهیات یهودی، بهروز حدادی، شماره 38



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.