چکیده
داستان فیلم سکوت اقتباسی است از رمانی به همین عنوان از مولف کاتولیک ژاپنی، شوساکو ایندو که اولین بار در سال 1966 منتشر شد. لازم به یادآوری است که تاکنون صنعت سینما دوبار به سراغ اقتباس از این رمان رفته است. اسکورسیزی در 1989 که برای اولین کتاب را می خواند تصمیم میگیرد آن را به روی صحنه بیاورد.
تعداد کلمات 1301 تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
داستان فیلم سکوت اقتباسی است از رمانی به همین عنوان از مولف کاتولیک ژاپنی، شوساکو ایندو که اولین بار در سال 1966 منتشر شد. لازم به یادآوری است که تاکنون صنعت سینما دوبار به سراغ اقتباس از این رمان رفته است. اسکورسیزی در 1989 که برای اولین کتاب را می خواند تصمیم میگیرد آن را به روی صحنه بیاورد.
تعداد کلمات 1301 تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
نویسنده: عارفه گودرزوند(دانشجوی دکتری مطالعات تطبیقی ادیان)
مروری بر فیلم سکوت
فیلم جدید اسکورسیزی درباره مبلغانی مسیحی قرن 17 در کشور پرتغال است و سال 1633 را روایت می کرد. فیلم با صحنه جهنمی واقعی آغاز می شود؛ مکانی پر از صخره و آتشفشانی که جهنم را تداعی می کند. مردان اروپایی را می بینیم که رداهایشان تکه تکه شده و با دستان بسته توسط سربازان ژاپنی شکنجه می شوند و آب سوزان بر روی آن ها ریخته می شود. صداییی که روایت می کند پدر فریرا یک مبلغ ژزوئیتی است، او این شکنجه را با جزئیات شرح می دهد؛ ملاقه های سوراخی که به برروی پوست اصابت می کند گویی بدن را با زغال می سوزانند. مشاهدات پدر فریرا در نامه ای فرستاده شد و این متن همان است که در ابتدای فیلم از زبان او می شنویم. اکنون 1640 است یعنی 7 سال پس از حادثه وحشتناکی که او توصیف کرده است. و رئیس مدرسه نامه مذکور را بر دو کشیش جوان که زمانی شاگرد فریرا بودند می خواند.
نقش اصلی یعنی دو کشیش جوان را سباستین رودریگز (اندور گارفیلد) و فرانسیس گاروپه (ادام درایور) ایفا می کنند. کشیش مسن تر به آنها می گوید که پدر فریرا ناپدید و شایعه شده که او مرتد شده و به دین بودا درآمده است. کشیشان جوان تصمیم می گیرند که او را بیابند و به تهمت ها درباره او پایان دهند. کشیش مسن آنها را از خطرات زیادی که در ژاپن در انتظار انهاست آنها را آگاه می سازد.
دو کشیش جوان با کمک کی چی جیرو وارد ژاپن می شوند. کی جی چیرو خمّاری افراطی و فردی سست ایمان و دمدمی مزاج است. در انجا دو مبلغ جوان با بومیان که مسیحیان مخفی و گمنام هستند رو به رو می شوند. از این زمان رسالت دو جوان کشیش از یافتن فریرا و نجات او به موعظه و هدایت رعیت های مومنی که در وحشت لو رفتن توسط ماموران حکومتی هستند، تغییر می یابد.
رودریگز شاهد ظلم و ستم های فراوانی برای پیروان مسیحیت از جمله به صلیب کشیده شدن، غرق شدن و بریده شدن سر پیروان تازه مسیحی است. او نیز خود به دست مأموران می افتد و دستگیر می شود. در اینجاست که رودریگز با ایمانش به خدا و مسیح دست به گریبان می شود. بیش از همه او از سکوت خدا نسبت به دعاهایش، رنج می کشد. اوج امتحان رودریگز آنجاست که ماموران دولت پا گذاشتن بر لوح مسیح و مریم مادرش را عامل شکنجه قرار می دهند و عده ای برای فرار از شکنجه و به امید رهایی روی آن پا می گذارند و عده ای هم امتناع می ورزند و شکنجه می شوند و در نهایت می میرند.
فیلم جدید اسکورسیزی درباره مبلغانی مسیحی قرن 17 در کشور پرتغال است و سال 1633 را روایت می کرد. فیلم با صحنه جهنمی واقعی آغاز می شود؛ مکانی پر از صخره و آتشفشانی که جهنم را تداعی می کند. مردان اروپایی را می بینیم که رداهایشان تکه تکه شده و با دستان بسته توسط سربازان ژاپنی شکنجه می شوند و آب سوزان بر روی آن ها ریخته می شود. صداییی که روایت می کند پدر فریرا یک مبلغ ژزوئیتی است، او این شکنجه را با جزئیات شرح می دهد؛ ملاقه های سوراخی که به برروی پوست اصابت می کند گویی بدن را با زغال می سوزانند. مشاهدات پدر فریرا در نامه ای فرستاده شد و این متن همان است که در ابتدای فیلم از زبان او می شنویم. اکنون 1640 است یعنی 7 سال پس از حادثه وحشتناکی که او توصیف کرده است. و رئیس مدرسه نامه مذکور را بر دو کشیش جوان که زمانی شاگرد فریرا بودند می خواند.
نقش اصلی یعنی دو کشیش جوان را سباستین رودریگز (اندور گارفیلد) و فرانسیس گاروپه (ادام درایور) ایفا می کنند. کشیش مسن تر به آنها می گوید که پدر فریرا ناپدید و شایعه شده که او مرتد شده و به دین بودا درآمده است. کشیشان جوان تصمیم می گیرند که او را بیابند و به تهمت ها درباره او پایان دهند. کشیش مسن آنها را از خطرات زیادی که در ژاپن در انتظار انهاست آنها را آگاه می سازد.
دو کشیش جوان با کمک کی چی جیرو وارد ژاپن می شوند. کی جی چیرو خمّاری افراطی و فردی سست ایمان و دمدمی مزاج است. در انجا دو مبلغ جوان با بومیان که مسیحیان مخفی و گمنام هستند رو به رو می شوند. از این زمان رسالت دو جوان کشیش از یافتن فریرا و نجات او به موعظه و هدایت رعیت های مومنی که در وحشت لو رفتن توسط ماموران حکومتی هستند، تغییر می یابد.
رودریگز شاهد ظلم و ستم های فراوانی برای پیروان مسیحیت از جمله به صلیب کشیده شدن، غرق شدن و بریده شدن سر پیروان تازه مسیحی است. او نیز خود به دست مأموران می افتد و دستگیر می شود. در اینجاست که رودریگز با ایمانش به خدا و مسیح دست به گریبان می شود. بیش از همه او از سکوت خدا نسبت به دعاهایش، رنج می کشد. اوج امتحان رودریگز آنجاست که ماموران دولت پا گذاشتن بر لوح مسیح و مریم مادرش را عامل شکنجه قرار می دهند و عده ای برای فرار از شکنجه و به امید رهایی روی آن پا می گذارند و عده ای هم امتناع می ورزند و شکنجه می شوند و در نهایت می میرند.
نقد و تحلیل «سکوت»
قطعا سکوت فیلم آسانی برای دیدن نیست. سکوت 160 دقیقه زمان مدام و بی وقفه برای شناور شدن در رنج و درد و ظلم است. بسیاری از پیروان بومی مسیحی از پا گذاشتن روی لوح مسیح امتناع می ورزند و در نتیجه شکنجه می شوند. اما بسیاری نیز به اعتراف مایلند به اینکه رودریگز با دلگرمی و تصدیق اجازه این کار را بدهد تا زنده بمانند؛ کاری که رودریگز تا مدتها انجام نمی دهد.
آنچه مسلم است این است که فیلم سکوت صرفاً تمرینی در تحمل و بردباری فیزیکی و نیز تنبیه و مجازات نیست بلکه اسکورسیزی در تلاش است چیزی به مراتب جذاب تر را به نمایش بگذارد یعنی مجسم کردن و به تصویر کشیدن پایداری و استقامت روح.
یکی از مهم ترین ضعف های فیلم سکوت این است که بسیاری از کاراکترهایی در اطراف رودریگز جذابیت را روایی را بیشتر از خود رودریگز منتقل می کنند مثل اسانوی مترجم، اوگاتای بازپرس، کیچی جیرو متزلزل، گارپه و مرد مسن که رئیس روستا. اندرو گارفیلد بازیگر خوبی است و او را به پسر نجیب سینما می شناسند اما در این فیلم نقش رودریگز فراتر از او بوده است.
سکوت مسلما بهترین و ارزشمندترین فیلمِ یکی از بزرگترین کارگردانان زنده است. اسکورسیزی کسی است که تردید، تکلیف و ایمان را در عصر حاضر جستجو می کند. مهم نیست شما به چه باور دارید، فیلم اسکورسیزی مخاطبان خود را با ایمان و تردید می آزماید. فیلم سکوت صبر مخاطب را می آزماید.
رودریگر با خدا اینگونه نجوا می کند: «سنگینی سکوتت وحشتناک است.» این همان چیزی است که باید اسکورسیزی و همکار فیلم نامه نویسش جی کاکس را ستود که سنگینی سکوت تا این اندازه واقعی و ملموس احساس می شود. سکوته هم یک اثر ماندگار است هم طاقت فرسا و سخت. سکوت تو را در جهنمی قرار می دهد این فیلم تنها سوالات، گزاره ها، احساست و تجربیاتی را به وجود می آورد، بدون اینکه تعهدی بدهد که تو را روشن می سازد. فیلم های اسکورسیزی به سادگی معانی چیزها را به مخاطب نشان نمی دهد بلکه او از مخاطب و سوادش کار می کشد.
قطعا سکوت فیلم آسانی برای دیدن نیست. سکوت 160 دقیقه زمان مدام و بی وقفه برای شناور شدن در رنج و درد و ظلم است. بسیاری از پیروان بومی مسیحی از پا گذاشتن روی لوح مسیح امتناع می ورزند و در نتیجه شکنجه می شوند. اما بسیاری نیز به اعتراف مایلند به اینکه رودریگز با دلگرمی و تصدیق اجازه این کار را بدهد تا زنده بمانند؛ کاری که رودریگز تا مدتها انجام نمی دهد.
آنچه مسلم است این است که فیلم سکوت صرفاً تمرینی در تحمل و بردباری فیزیکی و نیز تنبیه و مجازات نیست بلکه اسکورسیزی در تلاش است چیزی به مراتب جذاب تر را به نمایش بگذارد یعنی مجسم کردن و به تصویر کشیدن پایداری و استقامت روح.
یکی از مهم ترین ضعف های فیلم سکوت این است که بسیاری از کاراکترهایی در اطراف رودریگز جذابیت را روایی را بیشتر از خود رودریگز منتقل می کنند مثل اسانوی مترجم، اوگاتای بازپرس، کیچی جیرو متزلزل، گارپه و مرد مسن که رئیس روستا. اندرو گارفیلد بازیگر خوبی است و او را به پسر نجیب سینما می شناسند اما در این فیلم نقش رودریگز فراتر از او بوده است.
سکوت مسلما بهترین و ارزشمندترین فیلمِ یکی از بزرگترین کارگردانان زنده است. اسکورسیزی کسی است که تردید، تکلیف و ایمان را در عصر حاضر جستجو می کند. مهم نیست شما به چه باور دارید، فیلم اسکورسیزی مخاطبان خود را با ایمان و تردید می آزماید. فیلم سکوت صبر مخاطب را می آزماید.
رودریگر با خدا اینگونه نجوا می کند: «سنگینی سکوتت وحشتناک است.» این همان چیزی است که باید اسکورسیزی و همکار فیلم نامه نویسش جی کاکس را ستود که سنگینی سکوت تا این اندازه واقعی و ملموس احساس می شود. سکوته هم یک اثر ماندگار است هم طاقت فرسا و سخت. سکوت تو را در جهنمی قرار می دهد این فیلم تنها سوالات، گزاره ها، احساست و تجربیاتی را به وجود می آورد، بدون اینکه تعهدی بدهد که تو را روشن می سازد. فیلم های اسکورسیزی به سادگی معانی چیزها را به مخاطب نشان نمی دهد بلکه او از مخاطب و سوادش کار می کشد.
رودریگز و چالش ایمان
فیلم با لحظه های طولانی از سکوت واقعی آغاز می شود. سوختن چوب، بهم خوردن امواج، بادی که علف های چمنزار را تکان می دهد. وقتی سکوت بی اندازه حکم فرماست مخاطب آرزو میکند کاش نباشد، کاش صدایی بیاید. صداهای حاشیه پر است از ناله های دردناک و فریاد و صدای شکسته شدن استخوان و سوختن اجساد. و البته که میان چنین لحظاتی بیننده از سکوت می ترسد. تا اینکه کشیش رودریگز دستگیر شده و در معرض تجربه ای مشابه پدر فریرا قرار می گیرد. از این زمان سیل سوالات بر سر رودریگر خراب می شوند. آیا پا گذاشتن روی لوح مسیح برای نجات دادن پیروان جایز است یا آنکه شاهد شکنجه شدن آن ها باشم؟ تا چه اندازه یک انسان می تواند پیش از آنکه بشکند و انکار کند رنج را تحمل کند؟ اگر کسی زیر بار شکنجه ها تاب نیاورد آیا به این معنی است که خدا را انکار کرده است؟ آیا خدا می خواهد او از توهین به مقدسات خوددار ی کند فارغ از اینکه چقدر برای او هزینه و مشکل ایجاد می کند یا آنکه ایمانش را انکار کند؟ آیا باورمندان علم دارند به اینکه فرد قادر به تحمل شکنجه نبوده است محبت خدا به اندازه کافی بزرگ هست تا او را ببخشد؟ آیا خداوند نسبت به رنج مومنان بی تفاوت است؟
نقش مسیح در میانه این رنج ها چیست؟ ممکن است اگر کسی که این شرایط را درک نکند اینگونه قضاوت کند که اگر مسیح توانست درد و رنج را بالای صلیب تحمل کند، پس ما هم می توانم. اما باید پاسخ داد مسیح فانی و این دنیایی و مرگ پذیر نیست پس نمی توان این پس این آزمایش را عادلانه دانست. اما اگر بی عدالتی خود امتحان باشد چه؟ آیا این اخلاقی است که اجازه دهیم دیگران رنج بکشند در حالی که می توان به رنج آن ها با یک حرکت سمبلیک و صوری پایان داد؟ آیا خدا رهایی مومنان را می خواهد یا شکنجه آنان را؟
باوجود همه این سوالات که ایمان فرد را نشانه می گیرد، قطعا مخاطب در طول فیلم فلج می شود. مخاطب می خواهد کاری برای مومنان انجام دهد تا رنج آنان را متوقف سازد اما رنج تا پایان فیلم پایان ناپذیر است. فیلم می خواهد به مخاطب بگوید ایمان رنج را به همراه دارد و دیندار بودن تاوان. سکوت فیلمی است که باید مخاطب آن را با تمام وجود تجربه و با آن زندگی کند.
در این فیلم اسکورسیزی سوالات اساسی ای را مطرح می کند که انسان مدرن با آن دست به گریبان است. چرا ما باید ایمان داشته باشیم؟ آیا اصلا باید ایمان داشته باشیم؟ آیا ما می توانیم خدا و حضورش را در دردها و رنج ها درک کنیم؟
فیلم با لحظه های طولانی از سکوت واقعی آغاز می شود. سوختن چوب، بهم خوردن امواج، بادی که علف های چمنزار را تکان می دهد. وقتی سکوت بی اندازه حکم فرماست مخاطب آرزو میکند کاش نباشد، کاش صدایی بیاید. صداهای حاشیه پر است از ناله های دردناک و فریاد و صدای شکسته شدن استخوان و سوختن اجساد. و البته که میان چنین لحظاتی بیننده از سکوت می ترسد. تا اینکه کشیش رودریگز دستگیر شده و در معرض تجربه ای مشابه پدر فریرا قرار می گیرد. از این زمان سیل سوالات بر سر رودریگر خراب می شوند. آیا پا گذاشتن روی لوح مسیح برای نجات دادن پیروان جایز است یا آنکه شاهد شکنجه شدن آن ها باشم؟ تا چه اندازه یک انسان می تواند پیش از آنکه بشکند و انکار کند رنج را تحمل کند؟ اگر کسی زیر بار شکنجه ها تاب نیاورد آیا به این معنی است که خدا را انکار کرده است؟ آیا خدا می خواهد او از توهین به مقدسات خوددار ی کند فارغ از اینکه چقدر برای او هزینه و مشکل ایجاد می کند یا آنکه ایمانش را انکار کند؟ آیا باورمندان علم دارند به اینکه فرد قادر به تحمل شکنجه نبوده است محبت خدا به اندازه کافی بزرگ هست تا او را ببخشد؟ آیا خداوند نسبت به رنج مومنان بی تفاوت است؟
نقش مسیح در میانه این رنج ها چیست؟ ممکن است اگر کسی که این شرایط را درک نکند اینگونه قضاوت کند که اگر مسیح توانست درد و رنج را بالای صلیب تحمل کند، پس ما هم می توانم. اما باید پاسخ داد مسیح فانی و این دنیایی و مرگ پذیر نیست پس نمی توان این پس این آزمایش را عادلانه دانست. اما اگر بی عدالتی خود امتحان باشد چه؟ آیا این اخلاقی است که اجازه دهیم دیگران رنج بکشند در حالی که می توان به رنج آن ها با یک حرکت سمبلیک و صوری پایان داد؟ آیا خدا رهایی مومنان را می خواهد یا شکنجه آنان را؟
باوجود همه این سوالات که ایمان فرد را نشانه می گیرد، قطعا مخاطب در طول فیلم فلج می شود. مخاطب می خواهد کاری برای مومنان انجام دهد تا رنج آنان را متوقف سازد اما رنج تا پایان فیلم پایان ناپذیر است. فیلم می خواهد به مخاطب بگوید ایمان رنج را به همراه دارد و دیندار بودن تاوان. سکوت فیلمی است که باید مخاطب آن را با تمام وجود تجربه و با آن زندگی کند.
در این فیلم اسکورسیزی سوالات اساسی ای را مطرح می کند که انسان مدرن با آن دست به گریبان است. چرا ما باید ایمان داشته باشیم؟ آیا اصلا باید ایمان داشته باشیم؟ آیا ما می توانیم خدا و حضورش را در دردها و رنج ها درک کنیم؟