فطرت انسان به طور طبیعی خداجوی بوده و به این سوی حرکت میکند
چکیده
در فرهنگ و معارف و منابع اسلامى، مانند «قرآن» و سنّت و عقل، بر روى اصل «فطرت» تکیه فراوانی شده است، قرآن براى «انسان» قائل به «فطرت» است و با طرح این اصل مهم که به تعبیری «امّ المعارف» به حساب میآید یک نوع بینش خاص درباره انسان و رابطه او با «دین» وجود دارد. در این مقاله بر اساس محوریت آیهی مبارکه 30 سورهی مبارکه روم، علاوه بر تفاسیر معتبر و معروف، این موضوع بسیار ارزشمند و سازنده که به نوعی غایت ارسال رسل الهی و انبیای عظام پروردگار برای بیدارکردن «فطرت» انسانها بوده و با دین پیوندی عمیق دارد توجه شده است، و این «امّ المعارف» از «دیدگاه عرفانی» نیز از جانب عارفان مسلمان و محققان بزرگ مورد ارزیابی و دقت نظر قرار میگیرد.
تعداد کلمات 1484/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
در فرهنگ و معارف و منابع اسلامى، مانند «قرآن» و سنّت و عقل، بر روى اصل «فطرت» تکیه فراوانی شده است، قرآن براى «انسان» قائل به «فطرت» است و با طرح این اصل مهم که به تعبیری «امّ المعارف» به حساب میآید یک نوع بینش خاص درباره انسان و رابطه او با «دین» وجود دارد. در این مقاله بر اساس محوریت آیهی مبارکه 30 سورهی مبارکه روم، علاوه بر تفاسیر معتبر و معروف، این موضوع بسیار ارزشمند و سازنده که به نوعی غایت ارسال رسل الهی و انبیای عظام پروردگار برای بیدارکردن «فطرت» انسانها بوده و با دین پیوندی عمیق دارد توجه شده است، و این «امّ المعارف» از «دیدگاه عرفانی» نیز از جانب عارفان مسلمان و محققان بزرگ مورد ارزیابی و دقت نظر قرار میگیرد.
تعداد کلمات 1484/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
نویسنده: حمید حنائی نژاد؛ کارشناسی ارشد تصوّف و عرفان اسلامی
لغت فطرت در قرآن
لغت فطرت که در قرآن آمده است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»[1] چه لغتى است؟ مادّه فطر (ف، ط، ر) مکرّر در قرآن آمده است:
«فَطَرَهُنَّ»[2]، «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[3]، «إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ»[4] و «مُنْفَطِرٌ بِهِ»[5]. در همهجا در مفهوم این کلمه، ابداع و خلق - و بلکه خلق به همان معناى ابداع - هست. «ابداع» به یک معنا یعنى آفرینش بدون سابقه. لغت «فطره» با این صیغه - یعنى بر وزن «فعلة» - فقط در یک آیه آمده است که در مورد انسان و دین است که دین «فطره اللّه» است:
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»[6]. تفسیر این آیه را بعد به تفصیل عرض مىکنیم. کسانى که به زبان عربى آشنا هستند مىدانند که وزن «فعله» دلالت بر نوع - یعنى گونه- مىکند. «جلسة» یعنى نشستن، «جلسة» یعنى نوع خاصّى از نشستن. «جلست جلسه زید» یعنى نشستم به گونه نشستن زید، همانگونه که زید مىنشیند نشستم ... گفتیم در قرآن لغت «فطرت» در مورد انسان و رابطه او با دین آمده است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» یعنى آنگونه خاصّ از آفرینش که ما به انسان دادهایم؛ یعنى انسان به گونهاى خاص آفریده شده است. این کلمهاى که امروز مىگویند «ویژگیهاى انسان»، اگر ما براى انسان یک سلسله ویژگیها در اصل خلقت قائل باشیم، مفهوم فطرت را مىدهد. فطرت انسان یعنى ویژگیهایى در اصل خلقت و آفرینش انسان. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (نبرد حق و باطل، فطرت، توحید)، 1377ش، ج3، صص 454-455 با اندکی تلخیص).خلقت و خواسته خداوند، دین و اسلام و یکتاپرستى است که جهانیان را بر اساس آن خلق فرموده تا بهسوى او رفته و خداپرست باشند.
خلقت و خواسته خداوند، دین و اسلام و یکتاپرستى است که جهانیان را بر اساس آن خلق فرموده تا بهسوى او رفته و خداپرست باشند.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ: پس استوار گردان تصمیم اعتقاد خود را براى دین (ایمان به خدا) و مقصود استقامت و استوارى در آن است ولى از سعید بن جبیر نقل شده که گفت:
یعنى دین خود را خالص بدار و بعضى دیگر گفتهاند: مقصود اینکه عمل خویش را براى خداوند استوار بدار. زیرا وجه به معناى چیزی است که انسان به او توجه میکند و عمل انسان و دین او از چیزهایی است که انسان براى بپاداشتن و استحکامش به او توجه دارد. حَنِیفاً: مایل به همان یگانهپرستى و توحید پروردگار باش. فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها: خلقت و خواسته خداوند دین و اسلام و یکتاپرستى است که جهانیان را بر اساس آن خلق فرموده تا به سوى او رفته و خداپرست باشند چنانکه در آیه شریفه گوید «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»[7] و پیامبر اسلام(ص) فرمود: «هر فرزندى در اصل خلقت بر اساس یکتا پرستى خلق شده و اگر آن را به حال خود بگذارند مسلمان و ایمان به خدا خواهد داشت و تنها ریشه خانواده از پدر و مادر است که او را به مسلک یهود یا مسیحى یا مجوس مىکشاند. از ابىمسلم نقل شده که معناى آیه این است: پیروى کن از دین به آنچه «فطرت خدا» ترا به آن راهنمایى میکند، زیرا خداوند موجودات را به نحوى آفریده و ترکیب و صورت بندى نموده که بر وجود صانعى توانا و دانا وحى و قیوم و قدیم و یگانهاى که به هیچ چیز شبیه نبوده و چیزى همانند او نیست، دلالت دارد. لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ: تغییرى در خلقت پروردگار نبوده و آنچه را اراده فرموده از توحید و عدل و خلوص عبادت براى پروردگار جهان همان خواهد شد ... و از ابىمسلم روایت شده که مقصود از فطرت نظام خلقت است که تمام موجودات و صنایع حکیمانه پروردگار دلالت بر توحید او نموده و احدى نتواند جلوی این فطرت را بگیرد. ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ: و آن خداپرستى تنها دین استوار و مستقیمى است که واجبالاتباع میباشد. وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ: لکن بیشتر مردم آگاهى به آن نداشته و به صحت آن معترف نمىباشند زیرا در آن فکر نکرده و چشم پوشى نمودهاند. (طبرسی، مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج19، صص 125-126 با تلخیص).
«فطره اللّه» که خداوند، جمله آدمیان را بر آن فطرت آفریده است، مراتب ارواح است، هریک را چنانکه آفریدند، آفریدند!
فطره اللّه که جمله آدمیان را بر آن فطرت آفریده است، این مراتب ارواح است، هریک را چنانکه آفریدند، آفریدند، در خلق خداى تبدیل نیست «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ».
اى درویش! اگر چنان بودى که این مراتب کسبى بودندى، هرکس که کسب زیادت کردى، مقام او عالىتر شدى. عارف به کسب به مقام ولى رسیدى، و ولى به کسب به مقام نبى رسید، و در جمله مقامات همچنین مىدان، امّا این جمله کسبى نیستند، عطائىاند. اى درویش! اینچنین که مراتب ارواح را دانستى که هریک را مقام معلوم است، و از مقام معلوم خود درنمىتواند گذشت، اقوال و افعال ایشان را همچنین مىدان... یعنى هر روحى که به این عالم آید، و بر مرکب قالب سوار شود، او را حدّى پیداست و مقامى معلوم است، که چند در قالب باشد، و چند نفس زند، و چه خورد، و چند خورد، و چه گوید، و چند گوید، و چه کند، و چند کند، و چه آموزد، و چند آموزد، و در جمله کارها همچنین مىدان. و علم خداى تعالى در ازل به این جمله محیط است، یعنى خداى تعالى در ازل به کلّیات و جزئیات عالم، عالم است «وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ». (نسفی، عزیزالدین، الإنسان الکامل، ص 117 با اندکی تلخیص).
اگر پدر و مادر انسان و مصاحبت با انسانهای بد، در وجود انسان تصرف نکنند، و او را بر «فطرت» اصلى خود بگذارند، او را از راه «فطرت» میل به دین میافتد.
ابوالمکارم رکنالدین علاءالدوله سمنانی، عارف بزرگ ایرانی، در اواخر قرن هفتم و اوایل سده هشتم میزیسته است. تصوف علاءالدوله را باید تصوفی شریعتمدار و متابعت محور، معتدل و آرام، به دور از افراط و تفریطها و دعویهای بلندپروازانه صوفیه، دانست. ایشان در باب «فطرت» مینویسد:
«محض حق است که در همه ادیان معرفت حق مرکوز است. و دین او را که حق تعالى فطرى گفت، از این است که اگر پدر و مادر و صحبت بدان در وجود انسان تصرف نکردندى، و او را بر فطرت اصلى خود بگذاشتندى او را از راه فطرت میل بدین دین افتادى. فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم». ( سمنانی، علاء الدوله، مایل هروی، (مصنفات فارسى سمنانى) سر بال البال لذوى الحال، ص 146).
مراد از «فطرت» شناختن صانع است، و آن در روز الست همه آدمیان را حاصل شد پس مىفرماید که ملازم آن عهد باشید که بر ان مفطور شده اید!اگر پدر و مادر انسان و مصاحبت با انسانهای بد، در وجود انسان تصرف نکنند، و او را بر «فطرت» اصلى خود بگذارند، او را از راه «فطرت» میل به دین میافتد.
کمالالدّین حسین بن علی واعظ کاشفی سبزواری، متوفی 910ق عالم قرن 9 و10 قمری که بیشتر معروفیت وی به دلیل تالیف کتاب «روضة الشهدا» است. او واعظ بود و شعر نیز میسرود و سپس به عرفان نیز روی آورده و لب لباب مثنوی نیز در شرح ابیات مثنوی مولوی اثر معروف عرفانی بسیار زیبا و جذاب این عالم بزرگ است. ایشان در اثر دیگر خود به نام «مواهب علیه»، که تفسیری عرفانی و ادبی به حساب میآید، در رابطه با بحث مذکور (فطرت) آیه 30 سورهی مبارکهی روم که مورد توجه این مقاله است مینویسد:
«پیروى کنند همه فِطْرَتَ اللَّهِ دین خداى تعالى را الَّتِی آن فطرتى را که به حکمت فَطَرَ النَّاسَ بیافرید مردمان را عَلَیْها بر آن و گویند مراد از فطرت شناختن صانع است و آن در روز الست همه آدمیان را حاصل شد پس مىفرماید که ملازم آن عهد باشید که بر آن مفطور شدهاید لا تَبْدِیلَ نهى است در صورت نفى یعنى تبدیل مدهید لِخَلْقِ اللَّهِ مر خلق خداى را یعنى دینى را که خداى تعالى خلق را بدان آفریده و میثاق از ایشان فراگرفت ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ آن است کیش راست و دین مستقیم وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ و لیکن بیشتر مردمان لا یَعْلَمُونَ نمىدانند استقامت دین را به سبب اعوجاج طبع و عدم تدبّر». (کاشفی سبزواری، حسین بن علی، جلالی نائین، مواهب علیه، ص 902).
1 - مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری،ایران،تهران / قم، چاپ هشتم، 1377ش.
2 - طبرسی، مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ایران، تهران، انتشارات فراهانی، 1360ش.
3 - نسفی، عزیزالدین، الإنسان الکامل، ایران، تهران، انتشارات طهوری، چاپ هشتم، 1386ش.
4 - سمنانی، علاء الدولة، مایل هروی، (مصنفات فارسى سمنانى) سر بال البال لذوى الحال، ایران، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1383ش.
5 - کاشفی سبزواری، حسین بن علی، جلالی نائین، مواهب علیه، ایران، تهران، سازمان چاپ و انتشارات اقبال، چاپ اول، 1369ش.
«فَطَرَهُنَّ»[2]، «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[3]، «إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ»[4] و «مُنْفَطِرٌ بِهِ»[5]. در همهجا در مفهوم این کلمه، ابداع و خلق - و بلکه خلق به همان معناى ابداع - هست. «ابداع» به یک معنا یعنى آفرینش بدون سابقه. لغت «فطره» با این صیغه - یعنى بر وزن «فعلة» - فقط در یک آیه آمده است که در مورد انسان و دین است که دین «فطره اللّه» است:
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»[6]. تفسیر این آیه را بعد به تفصیل عرض مىکنیم. کسانى که به زبان عربى آشنا هستند مىدانند که وزن «فعله» دلالت بر نوع - یعنى گونه- مىکند. «جلسة» یعنى نشستن، «جلسة» یعنى نوع خاصّى از نشستن. «جلست جلسه زید» یعنى نشستم به گونه نشستن زید، همانگونه که زید مىنشیند نشستم ... گفتیم در قرآن لغت «فطرت» در مورد انسان و رابطه او با دین آمده است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» یعنى آنگونه خاصّ از آفرینش که ما به انسان دادهایم؛ یعنى انسان به گونهاى خاص آفریده شده است. این کلمهاى که امروز مىگویند «ویژگیهاى انسان»، اگر ما براى انسان یک سلسله ویژگیها در اصل خلقت قائل باشیم، مفهوم فطرت را مىدهد. فطرت انسان یعنى ویژگیهایى در اصل خلقت و آفرینش انسان. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (نبرد حق و باطل، فطرت، توحید)، 1377ش، ج3، صص 454-455 با اندکی تلخیص).خلقت و خواسته خداوند، دین و اسلام و یکتاپرستى است که جهانیان را بر اساس آن خلق فرموده تا بهسوى او رفته و خداپرست باشند.
خلقت و خواسته خداوند، دین و اسلام و یکتاپرستى است که جهانیان را بر اساس آن خلق فرموده تا بهسوى او رفته و خداپرست باشند.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ: پس استوار گردان تصمیم اعتقاد خود را براى دین (ایمان به خدا) و مقصود استقامت و استوارى در آن است ولى از سعید بن جبیر نقل شده که گفت:
یعنى دین خود را خالص بدار و بعضى دیگر گفتهاند: مقصود اینکه عمل خویش را براى خداوند استوار بدار. زیرا وجه به معناى چیزی است که انسان به او توجه میکند و عمل انسان و دین او از چیزهایی است که انسان براى بپاداشتن و استحکامش به او توجه دارد. حَنِیفاً: مایل به همان یگانهپرستى و توحید پروردگار باش. فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها: خلقت و خواسته خداوند دین و اسلام و یکتاپرستى است که جهانیان را بر اساس آن خلق فرموده تا به سوى او رفته و خداپرست باشند چنانکه در آیه شریفه گوید «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»[7] و پیامبر اسلام(ص) فرمود: «هر فرزندى در اصل خلقت بر اساس یکتا پرستى خلق شده و اگر آن را به حال خود بگذارند مسلمان و ایمان به خدا خواهد داشت و تنها ریشه خانواده از پدر و مادر است که او را به مسلک یهود یا مسیحى یا مجوس مىکشاند. از ابىمسلم نقل شده که معناى آیه این است: پیروى کن از دین به آنچه «فطرت خدا» ترا به آن راهنمایى میکند، زیرا خداوند موجودات را به نحوى آفریده و ترکیب و صورت بندى نموده که بر وجود صانعى توانا و دانا وحى و قیوم و قدیم و یگانهاى که به هیچ چیز شبیه نبوده و چیزى همانند او نیست، دلالت دارد. لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ: تغییرى در خلقت پروردگار نبوده و آنچه را اراده فرموده از توحید و عدل و خلوص عبادت براى پروردگار جهان همان خواهد شد ... و از ابىمسلم روایت شده که مقصود از فطرت نظام خلقت است که تمام موجودات و صنایع حکیمانه پروردگار دلالت بر توحید او نموده و احدى نتواند جلوی این فطرت را بگیرد. ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ: و آن خداپرستى تنها دین استوار و مستقیمى است که واجبالاتباع میباشد. وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ: لکن بیشتر مردم آگاهى به آن نداشته و به صحت آن معترف نمىباشند زیرا در آن فکر نکرده و چشم پوشى نمودهاند. (طبرسی، مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج19، صص 125-126 با تلخیص).
بیشتر بخوانید: فطرت خداجویی ودین باوری در انسان
«فطره اللّه» که خداوند، جمله آدمیان را بر آن فطرت آفریده است، مراتب ارواح است، هریک را چنانکه آفریدند، آفریدند!
فطره اللّه که جمله آدمیان را بر آن فطرت آفریده است، این مراتب ارواح است، هریک را چنانکه آفریدند، آفریدند، در خلق خداى تبدیل نیست «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ».
اى درویش! اگر چنان بودى که این مراتب کسبى بودندى، هرکس که کسب زیادت کردى، مقام او عالىتر شدى. عارف به کسب به مقام ولى رسیدى، و ولى به کسب به مقام نبى رسید، و در جمله مقامات همچنین مىدان، امّا این جمله کسبى نیستند، عطائىاند. اى درویش! اینچنین که مراتب ارواح را دانستى که هریک را مقام معلوم است، و از مقام معلوم خود درنمىتواند گذشت، اقوال و افعال ایشان را همچنین مىدان... یعنى هر روحى که به این عالم آید، و بر مرکب قالب سوار شود، او را حدّى پیداست و مقامى معلوم است، که چند در قالب باشد، و چند نفس زند، و چه خورد، و چند خورد، و چه گوید، و چند گوید، و چه کند، و چند کند، و چه آموزد، و چند آموزد، و در جمله کارها همچنین مىدان. و علم خداى تعالى در ازل به این جمله محیط است، یعنى خداى تعالى در ازل به کلّیات و جزئیات عالم، عالم است «وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ». (نسفی، عزیزالدین، الإنسان الکامل، ص 117 با اندکی تلخیص).
اگر پدر و مادر انسان و مصاحبت با انسانهای بد، در وجود انسان تصرف نکنند، و او را بر «فطرت» اصلى خود بگذارند، او را از راه «فطرت» میل به دین میافتد.
ابوالمکارم رکنالدین علاءالدوله سمنانی، عارف بزرگ ایرانی، در اواخر قرن هفتم و اوایل سده هشتم میزیسته است. تصوف علاءالدوله را باید تصوفی شریعتمدار و متابعت محور، معتدل و آرام، به دور از افراط و تفریطها و دعویهای بلندپروازانه صوفیه، دانست. ایشان در باب «فطرت» مینویسد:
«محض حق است که در همه ادیان معرفت حق مرکوز است. و دین او را که حق تعالى فطرى گفت، از این است که اگر پدر و مادر و صحبت بدان در وجود انسان تصرف نکردندى، و او را بر فطرت اصلى خود بگذاشتندى او را از راه فطرت میل بدین دین افتادى. فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم». ( سمنانی، علاء الدوله، مایل هروی، (مصنفات فارسى سمنانى) سر بال البال لذوى الحال، ص 146).
مراد از «فطرت» شناختن صانع است، و آن در روز الست همه آدمیان را حاصل شد پس مىفرماید که ملازم آن عهد باشید که بر ان مفطور شده اید!اگر پدر و مادر انسان و مصاحبت با انسانهای بد، در وجود انسان تصرف نکنند، و او را بر «فطرت» اصلى خود بگذارند، او را از راه «فطرت» میل به دین میافتد.
کمالالدّین حسین بن علی واعظ کاشفی سبزواری، متوفی 910ق عالم قرن 9 و10 قمری که بیشتر معروفیت وی به دلیل تالیف کتاب «روضة الشهدا» است. او واعظ بود و شعر نیز میسرود و سپس به عرفان نیز روی آورده و لب لباب مثنوی نیز در شرح ابیات مثنوی مولوی اثر معروف عرفانی بسیار زیبا و جذاب این عالم بزرگ است. ایشان در اثر دیگر خود به نام «مواهب علیه»، که تفسیری عرفانی و ادبی به حساب میآید، در رابطه با بحث مذکور (فطرت) آیه 30 سورهی مبارکهی روم که مورد توجه این مقاله است مینویسد:
«پیروى کنند همه فِطْرَتَ اللَّهِ دین خداى تعالى را الَّتِی آن فطرتى را که به حکمت فَطَرَ النَّاسَ بیافرید مردمان را عَلَیْها بر آن و گویند مراد از فطرت شناختن صانع است و آن در روز الست همه آدمیان را حاصل شد پس مىفرماید که ملازم آن عهد باشید که بر آن مفطور شدهاید لا تَبْدِیلَ نهى است در صورت نفى یعنى تبدیل مدهید لِخَلْقِ اللَّهِ مر خلق خداى را یعنى دینى را که خداى تعالى خلق را بدان آفریده و میثاق از ایشان فراگرفت ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ آن است کیش راست و دین مستقیم وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ و لیکن بیشتر مردمان لا یَعْلَمُونَ نمىدانند استقامت دین را به سبب اعوجاج طبع و عدم تدبّر». (کاشفی سبزواری، حسین بن علی، جلالی نائین، مواهب علیه، ص 902).
نمایش پی نوشت ها:
[1]. روم: 30.
[2]. انبیا: 56.
[3]. انعام: 14.
[4]. انفطار: 1.
[5]. مزمّل: 18.
[6]. روم: 30.
[7]. ذاریات: 56.
1 - مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری،ایران،تهران / قم، چاپ هشتم، 1377ش.
2 - طبرسی، مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ایران، تهران، انتشارات فراهانی، 1360ش.
3 - نسفی، عزیزالدین، الإنسان الکامل، ایران، تهران، انتشارات طهوری، چاپ هشتم، 1386ش.
4 - سمنانی، علاء الدولة، مایل هروی، (مصنفات فارسى سمنانى) سر بال البال لذوى الحال، ایران، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1383ش.
5 - کاشفی سبزواری، حسین بن علی، جلالی نائین، مواهب علیه، ایران، تهران، سازمان چاپ و انتشارات اقبال، چاپ اول، 1369ش.