فرمان سلطان حسين جلايري
مقدمه
فرمان حاضر متعلق به سال 780 ه ق / 1378 م است که جلالالدين حسين جلايري (1382 - 1374 م) آن را صادر کرده است و طي آن به حاکمي اشاره دارد که تاکنون از او هيچ سندي به دستمان نرسيده است.
متن سند
2. فرمان حسين /
3. برادر اعز اکرم امجد معينالدين سلطان احمد ابقاه.
4. الله تعالي و شرفالدين محمودي بعنايت و عاطفت مخصوص گشته، بدانند که درين وقت /
5. مريدان شيخالاسلام اعظم سلطان المشايخ والمحققين وارث الانبياء والمرسلين/
6. مرشد طوائف الامم صدرالحق والملة والدين، ادام الله تعالي برکته، عرضه داشتند که بر در زاويهي /
7. متبرکه، دکاني چند مبني است و موقوف زاويه و جماعتي آنجا ساکن ميبايد که آن جماعت را /
8. رعايت و محافظت واجب دانند چون تمغاء خود براستي جواب گفته باشند نسبت زوائد از خارجي و تکاليف /
9. ديواني مطالبتي[ ننمايند ]و معاف و مسلم دارند و هيچ آفريده از حکام و غيرهم پيرامون ساکنان دکانها مذکور /
10. نگردند. خلاف کننده در معرض بازخواست بليغ آيد. تحريرا في عاشر صفر ختم بالخير والظفر لسنة ثمانين و سبعمائة /
11. يا رب اختم بالخير /
وقفت عليه... /
طالعت...
مهر: ناخوانا
حاشيهي سطر 3:...
حاشيهي سطر 9:...
تفسير سند
تحميديه در سطر 1 کمي پايينتر از حاشيهي بالاي صفحه نوشته شده و با فاصلهي زيادي از طغرا (س 2) جدا شده است. واژههاي «الله تعالي» (س 4) به حاشيهي راست آمده، به طوري که بين آنها و متن ذيل فضايي خالي مشاهده ميشود. براي طغرا و حمد و ثنا جوهر طلا و براي قسمتهاي ديگر سند و مهر جوهر سياه به کار رفته است. خط سند از نوع ديواني است.
ويژگي برجستهي خط اين سند، سرهاي پر و بزرگ حروف «ع»، «غ»، «ف»، «ق»، «م» و «و» است. سمت چپ سطر يکم و سمت راست سطر دوم در بالا، حواشي با مداد ديده ميشود که مربوط به دورههاي بعد است. اين حواشي را در اسناد ديگر اردبيل نيز ميبينيم.(3) در پشت سند عدد 19 و دو مهر سياه گلابي شکل ناخوانا وجود دارد. اين مهرها و اعداد را روي سندهاي ديگر اردبيل نيز ميبينيم، که احتمالا بايد حواشي اموال و موقوفات باشند(4) از آنجا که اين مهرها بعدا به سند اضافه شده و با صدور فرمان هيچ ربطي ندارد، ميتوان از ارائه مجدد و تصوير آنها صرفنظر کرد.
در بازنويسي متن سند (5) ويژگيهاي خط نگاري متن اصلي حفظ شده است. مثلا «انبيا» (6) به جاي واژهي دقيقتر «انبياء» يا «دکانها مذکور»(7) به جاي واژهي درست «دکانهاي مذکور» آمده است. برعکس براي دوري جستن از مشکلات درک متن، حروف «پ»، «جيم» و «گاف» با قواعد نوشتاري امروز منطبق شد. از آنجا که تاريخ سند (س 10) به زبان عربي است «سنه» و «مائة» به شيوهي فارسي نوشته نشده، بلکه «سنة» و «مائة» به جاي آن آمده است.(8) در آخر نيز خطاهاي فاحش سند تصحيح شد؛ مانند «محققين» به جاي واژهي نادرست «محققين» (در سطر 5)، «متبرکه» به جاي واژهي نادرست «مبارکه» (در سطر 7) و از قلم افتادگيهاي سهوي نيز برطرف شد (در متن اصلي سطر 9 پس از «مطالبتي» فعل جا افتاه بود (9)
جلالالدين حسين (10) صادرکنندهي اين فرمان، سومين حاکم سلسلهي جلايريان بود (11) او پس از مرگ پدرش شيخ اويس در سوم جماديالاول 776ر10 اکتبر 1374(12) به حکومت رسيد و در يازدهم صفر 784ر26 آوريل 1382 پس از نزديک به 8 سال حکومت به دست برادرش احمد که در سطر سوم همين فرمان نامش ذکر شده - سرنگون شد و به قتل رسيد (13) قلمرو اين حاکم از غرب ايران تا بينالنهرين گسترش يافت اما به هر حال بخشهاي مهم اين حوزه در زمانهاي مختلف در تصرف مخالفان داخلي و خارجي (14) بود. مفاد فرمان، مخالفت با دريافت ماليات برخي از دکانهايي است که در کنار يک «زاويه» قرار دارند و از اموال موقوفه به شمار ميآيند. اگرچه ذکر نشده است که مکان «زاويه» کجاست، اما با توجه به مکان کشف و تاريخ سند، و اندکي دقت در آن، بخصوص سطرهاي 5 و 6 که در آن از شيخ صدرالدين سخن ميرود، جاي هيچ شکي باقي نميماند که فرمان دربارهي خانقاه اردبيل است که توسط شيخ صفي (1337-1252 م) جد حاکمان صفوي، پايهگذاري شد. شيخ صدرالدين، پسر و جانشين مستقيم شيخ صفي بود (15) و از سال 1334 تا 1399 م سرحلقهي دراويش صفوي بود. سن به معينالدين سلطان احمد (16)، برادر جلالالدين حسين و خطاب به شخصي به نام شرفالدين محمودي (س 4) نوشته شده است. از نوشتههاي حافظ ابرو چنين برميآيد که در اين زمان بخش «بلوک» اردبيل به سلطان احمد تعلق داشته است.(17) خواند مير نوع ملک را در جايي که از اردبيل به عنوان تيول (سيورغال) احمد نام ميبرد، روشن ميکند.(18)
شرفالدين محمودي ظاهرا پس از سلطان احمد،
رفيعترين جايگاه را در اردبيل داشت. احتمالا او همان کسي است که در لشکرکشي جلالالدين حسين به بغداد شرکت داشت و در تابستان 783 ه ق / 1381 م به چنگ دشمنان افتاد.(19)
در اين فرمان از سلطان احمد و شرفالدين خواسته شده است از جماعتي که در دکانهاي واقع در مدخل «زاويه» زندگي ميکردند، حمايت کنند. افزون بر اين، تذکر داده شده است که بجز «تمغا» هيچ بار و ماليات ديگري بر املاک آنها بسته نشود. افراد مذکور، به ناحق وادار به پرداخت مالياتهايي از اين دست ميشدهاند و سلطان احمد و شرفالدين محمودي در اين کار مقصر بودهاند.
از آنجا که در سند دو بار کلمهي «جماعت» در ارتباط با دکانها به کار رفته است، ميتوان افراد مذکور را صنعتگر و بازرگان دانست. احتمالا اين پيشهوران لوازم عبادت و مايحتاج ديگر زايران را توليد ميکرده و ميفروختهاند. کلمهي «جماعت» در متون قرون ميانه معمولا معني «صنف» داشته است(20). فحواي عبارت دقيقا اين را ميرساند که هر کسي صنف خاص خود را داشته و ما قرايني در دست نداريم که معلوم کند همهي اين دکانها به يک صنف وابسته بودهاند. واژهي «جماعت» از آن رو براي شاغلان در اين دکانها به کار ميرفته که همگي براي بنيادي مذهبي فعاليت ميکردهاند؛ بنيادي که قوانين مخصوص به خود داشته و همين قانون از آنها «جماعت» ميساخته است.
شکايت مستقيم درويشهاي اردبيلي با آن عظمت و مقام به حاکمان نشاندهندهي اين است که ستمها و دستاندازيهاي زيادي بر آنان روا داشتهاند، و از طرف ديگر نشان ميدهد که شکايتهاي قبلي نزد سلطان احمد بياثر بوده است. اين موضع خشن غير دوستانهي سلطان احمد که فقط به گرفتن ماليات با زور و ظلم توجه داشته است، برخلاف نظر مساعد پدرش، شيخ اويس (740 ه ق / 1356 م) نسبت به بقعهي اردبيل بوده ست.(21)
از صدور فرمان حاضر و لقبهاي بسيار احترامانگيزي که در آن براي شيخ صدرالدين آورده شده، برميآيد که تلاشهاي سلطان حسين نيز در پايهگذاري «جماعت» (خانقاه) از جايگاه رفيعي برخوردار بوده و توجه خاصي بدان ميشده است. چون بستن مالياتهاي نارواي ياد شده بخش اعظمي از درآمد درويشهاي اردبيلي را به خود اختصاص ميداد، آنها تا اين حد سنگ دکانهاي خود را واقع در ورودي «زاويه» - به سينه ميزدند. اين املاک فقط موظف به پرداخت ماليات داد و ستد و ماليات بر درآمد «تمغا» به نهادهاي حکومتي بودند و از پرداخت عوارض اضافي ديگر معاف بودند (س 8) از آنجا که اين مغازهها براي جماعت درويشان، موقوفه به حساب ميآمد، آنها هم خود را محق ميدانستند که اين مالياتها و مخارج اضافي را براي خود بردارند و به مصرف برسانند، اين درآمدها بايد به نحوي مسترد ميشد يا اصلا مطالبه نميشد، در حالي که از مکانهاي غيرمذهبي نه فقط از «تمغا» ميگرفتند، بلکه مبلغهاي هنگفت ديگري نيز اخاذي ميکردند.
در سياههي مالياتهاي اسناد قديمي فارسي قرن هشتم هجري / چهاردهم ميلادي مالياتها يا تک تک ذکر ميشده يا اصطلاحي کلي در مورد همهي آنها به کار ميرفته است. در پس همهي اين واژههاي به کار برده شده گونههاي مختلف مالياتها و خراجها پنهان است. اصطلاحات خاص مالياتي «باغ شمار»، «خانه شمار»، يا «سرشمار» (مالياتهاي خانه، باغ، گلهگاه و رأس (22) (از اين قبيلاند. واژگان عمومي مثل «عوارض»، «اخراجات» يا «حقوق ديواني» و... نيز به کار ميرفته است. آنچه در سطرهاي 8 و 9 فرمان حاضر از اصطلاحات مالياتي بيان شده از گونهي اخير است. در مورد اصلاحاتي چون «زوايد» (مالياتهاي مضاعف) و «تکاليف ديواني» (مخارج ديواني (23) (از مفاد اصطلاح به کار برده شده چنين برميآيد که به مسألهي بخصوصي اشاره نشده است بلکه اصطلاح، معنايي همگاني را افاده ميکند. به علاوه در مواردي ميبينيم که در هيچ يک از سندهاي قديمي که در آنها اين اصطلاحات به کار رفته، مفهومي مشخص و عيني ندارد (24) معني عمومي اصطلاح «خارجي» را به کمک سياههي مالياتي بخوبي ميتوان فهميد. چرا که شمار بسيار زيادي از مالياتهاي خاص با اين عنوان آورده ميشد (وجوهات خارجي از...) (25)
«تکاليف ديواني» در فرمان حاضر جزء مالياتهاي اضافي به حساب ميآيند (زوايد از... تکاليف ديواني (26)
اين مورد در سندها و نوشتههاي قرن چهاردهم ديده نميشود، بلکه در آنجا «زوايد» و «تکاليف» در کنار يکديگر ذکر ميشوند.(27) گاهي نيز «تکاليف» به عنوان مفهومي فراتر از اين به کار ميرود، آن هم نه فقط به مالياتهاي ويژه، بلکه به مجموع مالياتها و بارها و اطلاق ميشود (28) اين اصطلاح چند وجهي را نميتوان به معنايي خاص گرفت. (29) اما در مورد اصطلاح «خارجي» اين گونه نيست. اين اصطلاح نه فقط در اين فرمان که در فرمانهاي غير از اين نيز به هرگونه عوارضي اطلاق ميشد. (30) که طبيعتا ميتواند در بعضي از مناطق کمابيش به يک اقدام دائمي نيز مبدل شده باشد.
در تنها فرمان اصلي کامل قرن هستم هجري / چهاردهم ميلادي که قبل از کشف اسناد اردبيل موجود
بوده در «معرفي صادرکنندهي سند» نام (ابوسعيد)، نام محترمانه (بهادر) و عنوان حاکم (خان) آمده و همچنين از قالب و ساختاري امري تشکيل شده است.(31) در جايي که اين مطالب نوشته شده سند آنچنان آسيب ديده است که تنها بخشهايي از حروف را ميتوان تشخيص داد. نگارنده در آغاز گمان ميکرد، حروف «س» و «و» و در آخر حرفهاي «م»، «ي» و «ز» را تشخيص داده است و بر اين باور بود که يکي از فرمانهاي دورهي تيموري و پس از آن را که قالب و ساختاري امري دارد و موسوم به «سوز و ميز» است، پيش روي خود دارد.(32) نشانهاي که به جاي «و» خوانده شده سر (حلقهي» آن پر نيست.((33)، از اين جهت ميتواند فقط «ر» يا «ز» خوانده شود. از حروف نخستين فقط بخشي قابل تشخيص است که احتمال دارد بخش به جا ماندهي يک «س» باشد، اما احتمال بيشتر آن است که در اينجا مواجه با حرفي باشيم که مانند «ي» (يا «ب» و...) فقط يک کشيدگي دارد. از آنجا که قسمت بالاي حرف «م» اصلا قابل تشخيص نيست، اين احتمال هم ميرود که حروف آخر طور ديگري خوانده شوند. نکتهي ديگري که در انتها بايد به آن اشاره کرد، اين است که چون بخش پاييني برگه صدمه نديده است، ميبايست «ز» و «و»يي که پاپازيان آنجا نوشته است، باقي ميماند؛ چيزي که در سند ديده نميشود.
در ميان فرمانهاي اردبيل دو فرمان از ابوسعيد وجود دارد که در آنها نام صادرکننده را به طور کامل با عنوان «ابوسعيد بهادرخان يرليغيندن» ميشود خواند. از آنجا که در فرمان انتشار يافته از ابوسعيد توسط پاپازيان دو حرف اول فرمان را با توجه به آنچه گفتيم «ي» و «ر» ميتوان خواند، احتمال بسيار دارد که در اينجا هم شکل «يرليغيندين» يا «يرليغيندن» آمده باشد.
اين احتمال از اينجا قوت ميگيرد که حروف به جا مانده که به جاي «ي» و «ر» فرض شده، به راحتي با اين قرائت همخواني دارد.
فرمانهايي با سر عنوان «يرليغيندين» تنها در صدارت ابوسعيد رواج نداشته، بله سابقهي بيشتري دارد. در نوشتههاي به جا مانده در تواريخ و کتب انشا اين کاربرد در مورد فرمانهاي ايلخان هولاکو (1265 - 1256 م) (34)، غازان خان (1304-1295 م) (35) و اولجايتو (1316 - 1304 م) (36) نيز ديده ميشود.
روي سند موردنظر ما عنوان کاملا متفاوتي به چشم ميخورد. اين عنوان تنها از واژهي «فرمان» و نام حاکم که ذيلا آمده، تشکيل شده است. و لقب و عنواني ستايشانگيز ندارد. (37) عنواني شبيه اين نيز در يکي از سندهاي قديميتر اردبيل به چشم ميخورد. و آن «فرمان دلشاد» است که مربوط به دلشاد خاتون است. او نخست با ايلخان ابوسعيد (1335-1317 م) و پس از مرگ او با حسن بزرگ (مرگ در 757 ه ق/ 1356 م) پايهگذار سلسلهي جلايريان ازدواج کرده است.(38)
از تاريخ مبارک غازاني نوشتهي رشيدالدين چنين برميآيد که اين شيوهي عنوانگذاري سابقهي بيشتري داشته و حتي در زمان «غازان خان» (1304-1295 م) به کار برده ميشده است. در آنجا عنوان، با عبارت «فرمان سلطان محمود غازان» شروع شده که تنها در ذکر يک لقب رسمي براي صادر کنندهي آن، با فرمان مورد بحث ما اختلاف دارد. (39)
يکي از اسناد اردبيل مربوط به سال 782 ه ق / 1381 - 1380 م که متعلق به سلطان حسين است، عنوان «الحکم يرليغ همايون» را دارد؛ بدون آنکه نام حاکم در آن ذکر شده باشد. همين خود گوياي آن است که در ديوان سلطان حسين گونههاي مختلف عنوانگذاري رواج داشته است. شبيه آنچه گفتيم در مورد دوران غازانخان هم صادق است که در آن، همچنان که ديديم، فرمانهايي با قالب امري «يرليغيندين» و اسنادي با واژهي «فرمان» وجود داشت. احتمالا بسته به محتواي فرمانها، از انواع خاص عنوانگذاري استفاده ميشد. شکل صوري و گرافيکي عنوان سند مورد نظر ما (در اين فرمان) ظاهرا هيچ نمونهاي در اسناد مربوط به اردبيل ندارد. (40)محل قرار گرفتن نام صادرکنندهي نيز غير متعارف است. در اسناد ديگري قرن هشتم تا چهاردهم عنوان با فاصلهي زيادي بالاي متن نوشتهاي که عنوان سند در آن تقريبا در ميان صفحه قرار دارد فرماني از شيخ اويس مربوط به سال 759 ه ق / 1358 م است.(41)
درج نشدن اولين سطرها پس از عنوان با سنت ديوان جلايريان مطابقت ميکند. کاري شبيه همين را در فرمان شيخ اويس نيز ميبينيم، با اين مشخصه، هر دو فرمان از نامهها و اسناد فارسي و مغولي ايلخانان متمايز ميشوند که در آنها چند سطر اول متن کوتاه نوشته ميشدهاند.(42)
در سطر چهارم فرمان، واژههاي «الله تعالي» نزديک به حاشيهي صفحه درج و با فاصلهاي از متن، ذيل آن نگاشته شده است که تأکيد بر اين روش يا روشي همانند آن به سنتهاي ديوان مغولي باز ميگردد.(43) مورد مشابه ديگر را در يک فرمان ناقص ميبينيم که احتمالا در صفر 731 / نوامبر 1330 نگاشته شده است و به دورهي ايلخان ابوسعيد تعلق دارد.(44)
نمونهي ديگر، فرمان شيخ اويس مربوط به 773 ه ق / 1373 م است که قبلا به سلطان احمد نسبت داده شده بود.(45) و مانند فرمان اخير تأکيد چنداني بر روش
ياد شده در آن وجود ندارد؛ چون واژگان «الله تعالي» فقط در سطر چهار درج شده و در سطر ششم نيامده است.
عادتها و رسوم ديوان پدرش در امضاي اختصاري (پاراف) براي بار دوم نمود مييابد. درست همانند فرمان شيخ اويس (759 ه ق / 1358 م) در اينجا هم پارافها در قسمت بالاي صفحه، آن هم در آغاز و پايان متن نوشته شدهاند.(46)در هر حال در اينجا تمايزي به چشم ميخورد و آن هم در اين است که پاراف اين فرمان نه در بالا، بلکه در پايين سطر اول متن نگاشته شده است. احتمالا اين کار به اين خاطر است که در اينجا عنوان صادرکنندهي فرمان خيلي نزديک به بالاي سطر اول متن ميآمده و با اين کار فضاي کمي ميمانده تا پاراف را بين سرلوح و متن بياورند. پاراف پاييني با پارافهاي زياد روي فرمان 759 ه ق / 1358 م با اشکال پاراف طغرايي که البته در اينجا نه بين سطرها، بلکه در حاشيهي راست آن درج شده است، مطابق است.
بين پارافهاي مذکور و پارافهاي روي فرمان 759 ه ق / 1358 م اختلاف اساسي وجود دارد که به محتوا و مفاد مختلف دو سند مربوط ميشود.
فرمان شيخ اويس دربارهي تصويب مستمري (ادرار) است که در صورت حسابهاي مختلف دفتر استيفا ثبت ميشد. مسؤولان اين اداره زماني با پارافهاي خود آن را تأييد ميکردند که ثبتهاي مذکور انجام شده و در پي آن شرايط اساسي براي اجراي تصميمات مالي فراهم ميشد. وزير اعظم با يک «صحيح» (موضوع مورد تأييد است) اين روند را پيش ميبرد. ما آن حواشي را که به اين شيوه نگاشته ميشود و به شکلي ديگر مثلا در براتها و حوالههاي مالياتي آورده ميشد پارافهاي ديوان ميگوييم. برخلاف آن، سند ما هيچ قطعيت مالي دربر ندارد، بلکه موضوع آن تنفيذ حکم پيشين معافيت مالياتي است که نزد حاکمان محلي اعتبار يافته بود و به همين دليل به ثبت دوبارهي آن در ديوان محاسبات و تأييد ديوان با پاراف کردن آن احتياجي نبوده است. حواشي در اينجا نقش امضاي متقابل را دارد و مسلما کاربرد آن تأييد اصلي بودن مهر حاکم است. در عين حال درمييابيم که کارمندان دستاندرکار پاراف اسناد، مفاد سند را ميدانستهاند، از اين رو در حواشي، کلمات «خوانده شد» و «ملاحظه شد» را ميبينيم. برخلاف پارافهاي ديواني اين گونه حواشي را صرفا «امضا» ميگفتند (47)
مهر در پايين صفحه سمت چپ قرار دارد، درست در همان جايي که مهر نامهها و اسناد مغولي و فارسي ايلخانان و فرمانهاي شيخ اويس زده شده است.(48)
در آنجا مهرها به هر اندازه رنگي، مربع شکل بود حال آنکه در اينجا مدور است. اين مهر با توجه به اسنادي که تاکنون به دست آمده، قديميترين مهر مدور ايراني است. غازان خان (1304-1295 م)، براساس نظر رشيدالدين و به پيشنهاد امير نوروز در آغاز حکومت خود به جاي مهرهاي مربع شکل مهرهاي مدور را پيشنهاد کرد، اما ظاهرا اين بدعت او اجرا نشد.(49)
آيا بين مهر فرمان حاضر و مهرهاي اسناد تيموري، که مدور هستند، ارتباطي وجود دارد؟ به استناد آثار اندکي که ميشناسيم نميتوانيم در اين باره حکم قطعي بدهيم. مهر تيمور و جانشينان او نيز حاوي نام حاکم يا شاهزاده است و همچنين حاوي عبارت کوتاهي است که تا آنجا که ما ميتوانيم رد آن را بگيريم «راستي، رستي» تلفظ ميشده است.(50)
از نوشتهي فرمان چنين برنميآيد که مهر فرمان موردنظر ما به همان اندازه اهميت داشته باشد. نوشته به خاطر استفاده از مهرهاي فشاري (استامپ) يا به دلايل ديگر به قدري مبهم است که حتي نميتوان گفت که با اثري تصويري يا چيزي از اين درست سر و کار داريم. و اين پرسش که مهر مدور نخست توسط تيمور يا جلايريان به کار برده شده، هنوز پاسخي ندارد.
افزون بر اين واقف نيستيم که پادشاه از چه زماني پيش از اين از مهر مدور استفاده ميکرده است، چون اولين مهر تيموري که تاکنون در دسترس ما قرار گرفته مربوط به سال 805 ه ق / 1420 م است.
پي نوشت :
1- نک:In Azarbaygan in Archaologi Urkundenfunde.
Sche Mitteilungen aus Iran NF 4، 1971، s. 249-262.
2- نک: Doerfer Gerhard، und Herrmann، Gottfried، Ein persisch-mongolischer Erla des Galayeriden Seyh Oveys.
بخش فارسي، قسمت «مهر» (مقاله در Journal Central Asiatic منتشر شده است).
3- نک: مأخذ پينوشت 1، صص 255.
4- نک: مأخذ پينوشت 1، صص 261، 255 و تصوير 50 ب.
5- خواندن واژههاي «براستي» (س 8) و «معرض» (س 10) را مديون آقاي کمال نبيپور از گوتينگن هستم.
6- نک: مأخذ پينوشت 1، ص 255.
7- اضافه با «الفي» طولاني با اينکه تلفظ ميشده ولي در اسناد ديگر قرن 14 ديده نشده است. نک: محمد بن هندوشاه، دستور الکاتب في تعيين المراتب، دست نوشتهي ش 1241، کتابخانهي کوپرولو محمد پاشا در استانبول، برگ 216 ب، 217 ب، 218 آ؛ اين کتاب اثري است در خصوص تهيهي اسناد و نامهها که در سال 767 ه ق / 1366 م در تبريز به پايان رسيد، دستنوشته مربوط به 798 ه ق / 1396 م است و از روي اصل آن کپيبرداري شده است (برگ 234 ب).
8- نيز از مأخذ پينوشت 1، ص 255.
9- از متون اسناد ديگر در همان زمان ميتوان حدس زد که فعل «نمودن» در اينجا افتاده است. نک: مأخذ پينوشت 2، «متن» س 8؛ دستور الکاتب، برگ 217 آ؛ قائم مقامي، جهانگير، «فرمان منسوب به سلطان احمد جلاير» در بررسيهاي تاريخي، س 3، ش 1347، 5 ه ش / 1969-1968، ص 279 و تصوير 6.
10- نام جلالالدين که در اين فرمان ذکر نشده به استناد نوشتههاي روي سکههاست. نک:
Markov، A.، Latalog dzelairidskich monet، S. Peterburg 1897، Nr. 78 ff; Stanley Lane-poole، The Cions of the Mongols in the British Museum، VI London 1881، Nr. 607 ff.
11- به اين ترتيب حسن بزرگ (مرگ 757 ه ق / 1356 م) نيز به شمار آمده است. او برخلاف جانشينان خود به نام خود حکومت نميکرد، بلکه در سايهي عظمت و شکوه خانوادهي چنگيز فرمانروايي ميکرد. نک: Encyclopaedia of Islam II، Djalayir.
12- حافظ ابرو، ذيل جامع التواريخ رشيدي، گردآوري ه بياني، تهران، 1317 ه ش / 1938، ص 19.
13- همان، ص 221.
14- نک: مير آفتاب، محمود، دستورالکاتب في تعيين المراتب، پاياننامهي دکتري، گوتينگن، 1956، صص 25-21.
15- نک: بينامطلق، محمود، شيخ صفيالدين اردبيلي، پاياننامهي دکتري، گوتينگن، 1956، ص.
16- در کتب لقب سلطان احمد به همراه معينالدين نيامده بلکه با غياثالدين آمده است. (نک: Clifford Edmund Bosworth، The Islamic Dynasties، Edinburgh 1967، S. 163) به نظر مارکوف (در مأخذ پينوشت 10، ص 12 و پينوشت 9) لقب غياثالدين از نوشتههاي روي سکهها گرفته شده که به نظر من چنين نيست. بر روي سکهها اصلا لقب ذکر نميشده است. عنوان و نام روي سکههاي آن دوره «السلطان الاعظم احمد بهادرخان»، يا چيزي شبيه به آن است (ترابي طباطبائي، جمال، سکههاي شاهان اسلامي ايران، ج 2، تبريز 1350 ه ش / 1971 م، ص 20). نکتهي دوم اينکه در خصوص «سلطان» بايد گفت اين لقب پس از تاجگذاري احمد در مورد او به کار نرفت، بلکه اين نام جزء اصلي نام او از کودکي بود. گفتهي اخير را فرمان موردنظر ما روشن ميکند. در اينجا يک بار «سلطان» پس از معينالدين ظاهر ميشود، چيزي که براي يک عنوان رسم نبود و ديگر اينکه غيرقابل تصور است که سلطان حاکم، برادر مطيع و منقاد خود را با همان نامي خطاب کند که خودش دارد.
17- حافظ ابرو، ص 221.
18- خواندمير، حبيبالسير، ج 1333، 3، ه ش / 1955-1954، ص 246. درخصوص مفهوم «سيورغال» نک: Doerfer Gerhard Turkische und mongolische Elemente im Neupersischen I، Akad. d. wiss. u. d Lit.، Veroffentlichungen d. Oriental. Kommission XVI، wiesbaden 1963، S. 35 f;
مضمون تاريخي «نامهي نامي» از خواندمير، پاياننامهي دکتري، گوتينگن، 1968، ص 772ff.
19- حافظ ابرو، ص 216.
20- مأخذ پينوشت 18، بخش آخر، صص 162، 159، 158، 147 و 165.
21- نک: مأخذ پينوشت 1، بخش «ارتباط تاريخي».
22- دستور الکاتب، برگ 220 آ.
23- همان، برگ 219 ب، 220 آ.
24- نک: مثلا دستورالکاتب...، گردآوري، آ.آ. عليزاده، ; TomI، Cast l، Pamjatniki literatury narodov vostoka، Teksty، Bolsaja seri ja IX، Moskva 1964، S. 535; Tom I، Cast 2، Pamjatniki literatury narodov vostoka، Teksty، Bol saja seri ja XI، Moskva 1971، S. 467 fortan als Dastur alKatib fi tajin al-maratib I/l und Dastur alkatib fi tajin almaratib 1/2 zitiert ، دستور الکاتب، برگ 219 ب، 220 آ، براي دورههاي بعدتر از آن نک: Busse Heribert Unter suchungen zum islamischen Kanzleiwesen an Hand turkmenischer und safawidischer Urkunden، Abh. d. Dt. Archaol Instituts kairo Islamische Reihe Bd 1، S. 104 ff.
25- دستورالکاتب، برگ 196 آ، در فرمانهاي ترکمني در خصوص خراجهاي اضافي صادر شده «خارجيات» آمده است. نک: Roemer، Hans Robert، Le dernier firman de Rustam Bahadur Aq Qoyunlu in BIFAOLIX، 1960، S. 286، Z. 13-14.
26- از بعضي از فرمانهايي که در دستورالکاتب آمده ميتوان نقش اضافي واژهي «زوايد» را بخوبي دريافت. دستورالکاتب، چاپ مسکو، 1964، ص 535، براي تمغا، ص 467، همان، 1971، ص 467 (مال و متوجهات)؛ دستورالکاتب برگ 220 آ (مال و متوجهات و حقوق ديواني)؛ همان، برگ 223 ب، متوجهات.
27- دستورالکاتب، 1964، برگ 196 آ، ص 535، و همان چاپ 1971 م، ص 467 و همان برگ 219 ب، 220 آ.
28- دستورالکاتب، 1971، ص 197؛ «از مطالبات مال و اخراجات و متوجهات و ساير تکاليف و اشغال معاف دارند»، همچنين در دورهي ترکمنان، «تکاليف» بر هرگونه ماليات و بار گفته ميشد. نک: Busse Heribert، همان، ص 152، س 10-9.
29- از آنچه گفته شد، برميآيد که ترجمههاي مالياتهاي غير شرعي يا. Unkanonische Steuern I.P. Petrushevsky، The socioeconomic Condition of Iran under the Ilkhans، in: the Cambridge History of Iran، vol. V، Cambridge 1968، S. 536
يا «خراجها و مالياتهاي فوقالعاده»
(Ann K. S. Lamboton Landlord and Peasant in Persia، Oxford 1953، S. 440)
تا حد زيادي يک طرفه هستند.
30- دستورالکاتب، برگ 188 ب؛ «مرسوم نظارت از مال و متوجهات ممالک با رسوم خارجي»، نک: رسالهي فلکيه، عبدالله بن کيا المازندراني، يکي از منابع اصلي فارسي حساب و کتابهاي دولتي حدود 1363 والتر هينتز، آکادمي علوم و ادبيات، انتشارات کميسيون شرقي 3، و يسبادن، 1952، ص 18.
31- نک: Papazian، A. D.، Deux nouveaux iarlyks dIlkhans in Banber Matenadarni 1962، Nr. 6، Abb. l.
32- همان، ص 398، س 3.
33- اين گفته مخصوصا زماني روشن ميشود که اين حرف را با «واو» واژهي «ابو» قياس کنيم.
34- فضلالله، رشيدالدين، جامع التواريخ، ج 3، گردآوري، آ. آ. عليزاده، باکو، 1957، ص 261.
35- پرويزي برگر، مريم، گاهنامهي کاشاني دربارهي ايلخان اولجايتو، تصحيح و ترجمه به همراه تفسير، پاياننامهي دکتري، گوتينگن، 1968، ص 12، متن فارسي.
36- اهل، يوسف، فرايد غياثي، دستنوشتهي جزوهي شرقي برگ 110 کتابخانهي دولتي روس برگ 317 آ (در اينجا شکل شدهي «يرليغيندين» به نظر ميآيد). اثر از گونهي ادبي «انشاء» به شمار ميرود و در 834 ه ق / 1431 م نوشته شده دست نوشتهي اصل آن مربوط به سال 861 ه ق / 1457 م است.
37- ميتوان از نوشتههاي روي سکهها دانست که جلالالدين حسين، «بهادرخان» يا فقط «خان» ناميده ميشده است.
38- نک: مير آفتاب، محمود، همان، صص 4-2 و 7.
39- Geschichte Gazan-Hans aus dem Ta rih-i-mubarak-i Gazani des Rasid alDin، hg. v. Karl Jahn، E. J. W. Gibb Memorial Series NS XIV، Londone 1940، S. 218، 221، 225، 229، 257، 287، 303.
40- در سند مذکور از اردبيل متعلق به دلشاد خاتون، واژهي امري و اسم بوضوح قابل خواندن و نزديک به هم است و مانند فرمان حاضر، به شکل طغرايي نوشته نشده است. تنها در اين امر اتفاق نظر است که براي هر دو عنوان از جوهر طلا استفاده شده است.
41- نک: پينوشت 2، بخش عنوان.
42- همان، بخش «ترتيب متن» در هر حال سندي از شيخ اويس ميشناسيم که در آن چهار سطر اول هم نوشته شده است. اين سند يکي از فرمانهاي سال 772 ه ق / 1372 م است که تاکنون به اشتباه به پسرش سلطان احمد نسبت داده شده است (همان، بخش «فرمان دوم از شيخ اويس»).
43- همان، بخش «تأکيدهاي متن».
44- A. D. Papazian، همان، تصوير II، 2.
45- قائم مقامي، جهانگير، همان، تصوير 5 و 6.
46- نک: پينوشت 10، بخش «پارافها»؛ در آنجا اطلاعاتي دربارهي پارافهاي مغولي و الگوهاي احتمالي سرپيچي از رويهي دوران جلايري موجود است.
47- در مورد گونههاي مختلف پاراف مراجعه شود به «همانجا»، «پارافها».
48- همان.
49- نک: Geschichte GazanHans، hg. v. K.Jahn، همان، ص 96، در پي آن نوشته شده که شکل مدور «برترين شکل از ميان همهي شکلهاست) (که افضلالاشکال است).
50- نک: مأخذ پينوشت 1، ص 852 ff.
51- قزويني، محمد، بيست مقالهي قزويني، «نامهي امير تيمور گورکان»، گردآوري پورداود، بمبئي، 1928، ص 41، و تصوير کنار صفحهي 40.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله