دو موقوفه از زنان خاندان علم
مقدمه
از موضوعهاي قابل توجه اين مجموعه، وقفنامههاست که اکثرا محلي و در امور مذهبي و خيريه هستند. از اين مجموعه دو وقفنامه انتخاب شده که مربوط به زنان اين خاندان است، نکتهي قابل توجه دربارهي اين اسناد آن است که اکنون به اين موقوفات عمل نميشود با پرسشي که از ادارهي کل اوقاف بيرجند صورت گرفت، معلوم شد که هيچ اثري از اين وقفنامهها در آن محل و منطقه وجود ندارد.
وقفنامهي شمارهي 1 مربوط به مادر امير علم خان سوم - حشمتالملک - است. متأسفانه شرح حالي از اين زن در کتابها يافت نشد. وقفنامه به طول 91 سانتيمتر و عرض 54 سانتيمتر به شمارهي 8189 در مخزن اسناد به ثبت رسيده است.
متن وقف نامهي شمارهي 1
هو الواقف ماسواه علي مراياه (1)
/(2) حدايق ذات بهجت مهج و احداق و قطعات مرز مسطر کشيدهي دفاتر و اوراق واقفان فلاحت فصاحت، وقف تصوير و تحرير ثناي کبرياي ربالاربابي سزد که اراضي اموات مواد کاينات را که عاطلات (کان الله و لم يکن معه شي ء) (2) / (3) بودند، به آب زلال ارادت لايزال، که مقدر تقديرش، از مقسم رأسالعين ازل، سر در جداول و انهار ليل و نهار داده محياة (و جعلنا من الماء کل شي ء حي)(3) و مزروعات (فأخرجنا [به] نبات کل شي ء)(4) ساخت و مستغلات عليا و سفلاي / (4) سماوات و ارضين را که بايرات (و کانتا رتقا)(5) بودند به شخم و شيار «ففتقناهما (6)» و باجراء مياه اشعهي مهر و ماه و انفجار چشمهسار ثابت و سيار، داير و عامر گردانيد، انواة (7) ذرات ممکنات را که در زمين قابل قوت / (5) يد غرس اليد قدرت مبدعهي اوست، از تيرهخاک ظلمت عدم به فضاي عالم وجود و فعليت برکشيد و به اصل و فرع جواهر و اعراض و شاخ و برگ لواحق و مضافات و حاصل و ثمرهي اغراض و غايات نشو و نما بخشيد. عدسهي ديدهي اولي / (6) الابصار (8) از حال خوشهي سنبله و ارتفاع خرمن ماه و محصول صيفي و شتوي اختلاف فصول انبار حبوبات، آثار ربوبيت نمودن، از خوشه صنعش يک دانه و چندين خوشههاي خطوط شعاعي از دانه يگانه خورشيد و ماه، از فيض چشمهسار / (7) ابداعش يک پيمانهي خرمن عظيمالمن نعوت (9) ربوبيتش، را يک دانهي (فالق الحب و النوي)(10) و از بهارستان اوصاف پروردگاريش يک سبزهي (الذي اخرج المرعي )(11) در رقبات(12) خالصات انفسي، اگر بقول / (8) عقول و اگر حبوب قلوب است، سرزده و برآوردهي فياضيت اوست و رقبهي رقبات ايام، از خاص و عام، در يد اقتدار اوست و املاک شش دانگ جهات ستهي عالم امکان، در تصرف اختيار اوست. شعر / (9)
مر او را رسد کبريا و مني
که ملکش قديم است و ذاتش غني
و درود نامعدود، لايق ذات بزرگواري است که مقصد اصلي باغبانان روزگار، از غرس اشجار عالم کون و فساد ثمرهي وجود / (10) مسعود اوست علت غايي از احياي اراضي موات، نشو و نماي ذات يکتاي گوهر اوست. و صلوات طيبات و تسليمات زاکيات بر آل و اطهارش و اولادش؛ که رسالهي دوازده مقالهي امامت و خلافت و دوازده سهم اقليم وصايت / (11) و
ولايت بر ذات مقدس ايشان وقفي است مؤبد؛ و حبسي است مخلد لا سيما اميرالمؤمنين و يعسوبالدين(13) و قطبالعارفين، علي بن ابيطالب، صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين.
و بعد ذلک توفيق حضرت منان و تأييد / (12) خالق سبحان، شامل حال و کفيل احوال سعادت مآب، سرکار نواب مستطاب خورشيد احتجاب قمر نقاب عليهي عاليه - دام اجلالها - والده (14) سرکار عظمتمدار آفتاب اشتهار گردون اقتدار، مقربالخاقان، اميرالامراء العظام الفخام، امير تومان، زاير بيت الله الملک السبحان، مصدوقهي (ان الله يأمر بالعدل و الاحسان)، حاج امير علم خان، الملقب من جانب السلطان به حشمت الملک - دام اجلاله العالي - در حال صحت و ثبات عقل و تصرف مالکانه، وقف فرمودند: حسينيهي معروفه که محدود است به حدود / (13) اربعه: دو حد به شارع و حدي به حسينيهي محمدرضا خان نخعي (15) و حدي به سراي حسن عباس؛ برتعزيهي چهارده معصوم، عليهمالسلام، و منسوبين ايشان. به اين نهج که: يک دهه از جهت خود واقفهي معظمه - دام ظلها - تعزيهداري شود و پنج يوم به جهت / (14) عاليشأن عزتنشان، خيرالحجيج حاج عبدالله و پنج يوم به جهت مرحومهي حاجيه فاطمه، خادمهي نواب عاليه - دام ظلها - زوجهي مشاراليه که املاک وقف نموده است و اختيار با سرکار متوليه و متولي است و ساير متوليها قرار داده شد / (15) که هر قدر تعزيه چه از خود و چه از غير که صلاح دانند در حسينيه مجانا به عمل آورند و من بعد هر قدر منفعت از بابت اجارهي حسينيه واصل و عايد شود، سرکار متولي صرف و خرج تعمير حسينيه نمايند که باعث / (16) رونق باشد، اگر چه به خادم برسانند.
و ايضا وقف نمودند، املاک مفصله و اسباب و اشياي مفصله بر حسينيهي مزبوره به حسب تعزيهي فوق، به طوري که اختيار کم و کيف با سرکار متوليه و متولي است. /(17) در باب قند و قهوه و قليان و دادن منافع املاک مفصله به اهل ذکر و غير اينها، اگر چيزي اضافه آيد، بعد از اتمام تعزيه و لوازم آن صرف شود در رونق حسينيه، از جهت تعمير و غير آن، حتي خادم و اگر من بعد /(18) چيزي فاضل آيد، به فقرا داده شود به عنوان مصرف، به اينکه اختيار با متولي باشد به يک نفر بدهد يا بيشتر و در باب اشيا و اسباب مفصله، هر گاه به خارج حسينيه خواسته باشند حمل و نقل نمايند اختيار با سرکار متولي است / (19) و املاک و اشيا و اسباب بدين تفصيل است:
[1] دو سهم و نيم روز از مزرعهي حاجيآباد، واقع در شيب قريهي بجد (16)، مع جميع متعلقات. سيما طاحونه (17) و لواحق آن 270 فنجان (18).
[2] از قصبهي بيرجند، مع جميع متعلقات به موجب تفصيل ظهر که از هر کس که ابتياع شده طاقه صد فنجان.
[3] و سه نيمروز که حاج آقا عبدالله، از مزرعهي حاجيآباد وقف نموده است، که مجموع سه سهم است 90 فنجان.
[4] فرش باهو، شش زرعي و مسند چهار زرعي به انضمام قالي اطاق.
[5] تنکهي (19)شير و شکر، کرک (20)، يک فرد.
[6] ايضا تنکهي کرک، يک فرد.
[7] تنکهي پشم، يک فرد.
[8] تنکهي کرک، يک فرد.
[9] تنکهي مستعمل، دو فرد.
[10] تنکهي پشم، مستعمل، يک فرد.
[11] تنکهي کرک، فرد.
[12] قالين بزرگ، بوته فرد.
[13] قالين زمينه زردافشان مستعمل، فرد.
[14] قاليچهي افشان طرح ختايي، دو فرد.
[15] قاليچهي بوته زمينه سفيد، فرد.
[16] قاليچهي افشان طرح ختايي، دو فرد.
[17] قالين افشان طرح ختايي، دو فرد.
[18] قاليچهي افشان ميان ترنج، فرد.
[19] قاليچهي افشان طرح ختايي، فرد.
[20] قاليچهي زمينه لاجورد ميان ترنج، فرد.
[21] ظروف چيني صد تکه که عبارت از ده مجموعه است.
[22] مجموعهي خيارهي بزرگ و غيره، 10 عدد.
[23] ديگ بزرگ، سه عدد.
[24] تنگ بلور زمردي، زوج.
[25] تنگ بلور ستاره قرمز، زوج.
[26] تنگ بلور ايضا، دو زوج.
[27] قهوه ريز برنج، دو زوج.
[28] کتري بزرگ، عدد.
[29] فنجان قهوهخوري مع زيرفنجاني، 4 دست.
[30] گلابپاش بلور، زوج.
[31] استکان بلور کعبدار، 4 دست.
[32] کفگير، عدد.
[33] ملاقه، عدد.
[34] آبگردان، بزرگ، عدد.
[35] چلوصافي، عدد.
[36] آفتابه لگن، دو دست.
[37] شمعدان، زوج.
[38] پيهسوز، عدد.
/ (20) و املاک مزبورهي مفصله و اشيا به نهج مزبوره وقف فرمودند و ايضا عاليشأن عزتنشان، خير الحجيج، حاج عبدالله، چون از جملهي خدمه و کارگزاران درب و آستانهي دولتسراي نواب عاليه - دام اجلالها - بود، لهذا، اقتدا / (21) [بقيهي متن در حاشيه سمت راست] به مولاة خود نمود و سه نيم روز از مزرعهي مزبوره وقف نمود به طريق مسطور و مادامالحيوة توليت املاک و اشياي مزبوره با واقفهي معظمه - دام اجلالها - است و عشر حقالتوليه است از منافع املاک، بعد از مخارج ملکي و بعد ذالک، با سرکار امير حشمتالملک (21) - دام اجلالها - و بعد ارشد اولاد ذکور ايشان که به وقف عمل نمايد واگر خدا نخواسته، اولاد ذکور منقرض شوند، بعد با نواب عاليه، همشيرهي سرکار - دام اجلالها - واولاد ذکور ايشان به طريق فوق. و هر گاه خدا نخواسته همهي ايشان منقرض شوند با عالم با رشد و تقواي قصبهي بيرجند، هر چند مجتهد و امام جمعه و جماعت نباشد، و صيغهي وقف بالعربية و الفارسية کما في الشريعة المطهره جاري شد و حسينيه و املاک و اشياي مفصله به تصرف وقف داده شد و از يد مالکانهي سرکار واقفه و واقف مزبور خارج گرديد و بالفعل يد تصرف به عنوان توليت است. کان وقوع ذلک، به تاريخ دوازدهم شهر جماديالثانية سنهي 1291.
متن وقف نامهي شمارهي 2
/(2) الحمد لله فاتح ابواب البرکات بمفاتيح الصدقات و کاشف السيئات بمصابيح الحسنات. سبحان من لا وقف لاحسانه و لا قبض / (3) لامتنانه و لا حبس لجيرانه و لا عبس لضيفانه. صائغ جواهر الوجود في قوالب مفاوز العدم. صيغة جارية علي احسن / (4) تقويم و نظام و سابغ زواهر النعم علي قوائم هياکل النسم. سبغة صافية في اجمل تنظيم و قوام وقفت الممکنات علي / (5) باب وجوبه صافرة الکف مستعطية نائل الوجود فاعطاها، و رجعت العقول، عاجزة الدرک عن کنه معرفته / (6) مستقبلة قبلة السجود فاعفاها و اشهد ان لا اله الا الله شهادة تقف شاهدا في موقف الشهود مرضية لديه / (7) و توقف مشهودا في يوم المشهود مقبوضة بيديه، و اشهد ان محمدا واقف اسراره و خازن استاره و ان عليا ناظر انواره / (8) و قاسم اقداره - صلي الله عليهما و آلهما - مادامت الاقطار مشحونة بآثاره (22).
و بعد، بالغترين زاد سفر هولناک معاد و محکمترين / (9) وسيلهي سلامتي مرصاد، پس از تکميل معارف و ترک محرمات و اداي فرايض و اقامهي واجبات، همانا خير مستمر و صدقهي جاريه است که پيوسته مثوبات (23) / (10) آن در حيات و ممات، عامل را عايد و عاصي تباهکار را در برزخ و قيامت، منجي از شدايد است. از اين رو ائمهي طاهرين - صلوات الله عليهم اجمعين - که / (11) گمشدگان را به سوي يزدان هدات(24) و عاصيان را از مهاوي (25) مهالک، واثقترين منجياتند؛ بدين نمط(26) مقربات نقليه تأکيدات بليغه است. / (12) جابر جعفي گويد: شنيدم باقر علوم اول و آخر، محمد ابنعلي الباقر - عليهماالسلام - را که ميفرمود: «چگونه قوم رغبت نميکنند، در کار خير و حال آنکه، علي - عليهالسلام، که خداش / (13) وعده بهشت داده بود - چنان بود که، عقار (27) و مستغلاتي را براي خداوند معين کرد، پس آن را صدقهي مستمره قرار داد، که جاري شود بعد از او براي فقرا و عرض کرد / (14) «من اين را چنين قرار دادم که برگرداني آتش را از روي من و روي مرا از آتش.» و نيز صادق آل محمد - عليهمالسلام - فرمود: «مرد را از پس مردن اجري از پي و ثوابي از پس / (15) نرسد، جز از راه سه خصلت: صدقهي جاريه که آن را در ايام حياتش جاري کرد، به نحوي که از پس مردنش برقرار و جاري است؛ و فرزند صالحي که او را دعا کند؛ و سنت/ (16) حسنهاي که آن را مقرر داشته و پس از مرگ او به آن عمل ميشود.» همانا آنان را که به زمان و اهل زمان عميقانه نظري است، همي دانند که، ابناي اين زمان را نه تنها به معاد / (17) و زاد معاد اعتماد و اعتقادي نيست، بلکه اکثر با لباس اسلاميت، چون نيک بنگري سالک سبيل انکارند، و ذاهب طريق ادبار؛ از اين است که نفوس معدودهاي / (18) که عقايد صافيهي اسلاميه را به فطرت اوليه، حافظ؛ و سلوک طريق مستقيمهي مقربه را به وجهه اسلاميه سالکاند، وجودي بازيافته و کرامتي از کرامات زمان بايد دانست / (19) از اين جمله ميشناسم: نواب عليهي عاليه، مشکوة مضيئهي صافيه، والدهي ماجده (28) زاکيه بندگان جلالت ارکان اصالت بنيان، جناب جلالت مآب اجل اکرم اعظم افخم، نقاؤه / (20) دودمان کرم، خلاصهي خاندان نعم، امير کبير سعادت تخمير، آقاي امير محمدابراهيم خان شوکتالملک (29)، حکمران خطهي قهستان - دامت جلالته و خدارتها - را اين نفس قويهي / (21) زاکيه، اگر چه زن است من او را شير اوژن ميشمارم. چه پهلوانآسا، با طبيعت زمان مقاومت کرده و با اجتماع مال و منال و احتواي جاه و جلال، به هيچ گونه / (22) نيرنگ، دهر خوانش از دست نبرده و فتنه آخر زمانش از پا در نياورده. گوهر پاک و فطرت تابناک را از دست نداده، از شيرهي جان دوستدار خاندان طهارت / (23) است و از بن دندان ملازم حدود اسلاميت. تابع شريعت است و سالک طريقت. اين نيک زن، نيک انديشيد که اعظم سنن حسنه، تعظيم شعائر الله است / (24) (فانها من تقوي القلوب)(30) و مشعر اعظم، خاندان طهارتاند - فانهم ادلة الرشاد - و بالاترين تعظيم، اقامهي مصيبت است - فانها من صرف / (25) الوداد (31) - و مشعل اين مشعر، همه جا حسين است - فانه مصباح الدجي (32) - و هم راست نگريست که نزديکترين مقرب افطار صائم است - فانه جنة / (26) من النار (33) - و پيشترين قربت، اطعام... - فانه امان من الفزع(34).
لذلک و علي ذلک وقف مؤبد و حبس مخلد فرمود، همگي و تمامي/ (27) مجاري يک سهم و نيم روز از قناتين سري عليا و سفلي و مجاري يک سهم و نيم روز از قنات ماشان و مجاري نيم روز از قنات آران و مجاري پانزده فنجان از قنات اسفيدنشان، / (28) کل ذلک از قنوات سبعهي مزروعهي هريوند، مع الاراضي و الاشجار و کافة الملحقات و المتعلقات، بر عزاداري سرور مظلومان شهيد راه جانان، ابيعبدالله حسين بن / (29) علي بن ابيطالب - عليهمالسلام - و افطار صائمين در شهر صيام، به طريق ذيل. متولي شرعي که ذيلا معين ميشود، ميبايد پس از وضع و اخراج مصارف ملکي و ملکي / (30) و عشر حقالتوليه، در يکي از عشرات ثلاثه شهر محرمالحرام، يک عشرهي کامله، در حسينيهي جديدالتعمير واقفهي موفقه، اقامهي عزا نموده، مستمعين را در تابستان شربت / (31) و در زمستان چاي و قهوه و قليان بدهد و در روز دهم يک خرج مردانه و زنانه از جنس برنج و لوازم آن اطعام کند و در ليالي قدر از شهر الله المبارک، / (32) صايمين را افطار آب گوشت و قروت و سحر پلو بدهد و توليت وقف مزبور، مادامالحيات با خود واقفهي معظمه است و بعد از ايشان با فرزند ايشان، با فرزند / (33) ارجمند کامکار بزرگوار ايشان، بندگان سرکار امير شوکتالملک - دام اقباله العالي - و بعد از ايشان با اولاد ايشان، نسلا بعد نسل و طبقة بعد طبقة، / (34) ما تعاقبوا و تناسلوا. و هميشه طبقهي اولي، مقدم بر طبقهي ثانيه و ذکور مقدم بر اناث، اکبر مقدم بر اصغر خواهد بود. توضيح آنکه، يک سهم و نيم روز از قناتين سري عليا و سفلي سهو القلم است / (35) و مجاري پنجاه و هفت فنجان از قناتين صحيح است. توضيح ديگر آنکه، متولي در هر طبقه ميبايد، همه ساله يک صد من گندم، به وزن محل از موقوفهي مزبوره، به قاري مصيبت که در عشرهي / (36) محرم و ليالي قدر قرائت مصيبت نمايد برساند و اختيار تعدد و وحدت قاري مصيبت با متولي خواهد بود.
و علي ذلک کله جرت الصيغة و حصل القبض. / (37) (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه و الله سميع عليم)
و کان ذلک تحريرا و وقوعا في غرة شعبان 1331.
[حاشية پايين سند:] اقلام مفصله را وقف نموده و به تصرف وقف داده شد. صحيح است.
والدهي محمد ابراهيم
[سجع مهر:] (سلام علي ابراهيم، 1312) [دو مرتبه تکرار شده است.]
[حاشيه سمت راست سند، خط محمدابراهيم خان شوکتالملک:]
چون املاکي را که مرحومهي والدهام - طاب ثراه - براي مصارف حسينيه وقف فرمودهاند، وافي به مخارج معينهي اين وقفنامه نيست، لذا او را از اين تاريخ، يک سهم و طاقهي مزرعهي عرب، ملکي خودم را وقف مصارف معينهي اين وقفنامه مينمايم. توليت تا زمان حيات خودم، با خود اين جانب، بعد از حياتم احتراما، مدير مرحومهي والده با اولادم با همان شرايطي که معين شده و در متن اين وقفنامه خواهد بود. دوم خرداد 1321.
[امضا] محمد ابراهيم علم
پي نوشت :
1- او واقف است به هر چيز و بر آنچه ديدني است.
2- خدا بود و هيچ چيز با او نبود.
3- و از آب همه چيز را زنده گردانيديم. (آيهي 30، سوره انبياء).
4- برون آورديم با آن روييدن همه چيز را (آيهي 99، سورهي انعام) . در متن «به» افتاده بود که تصحيح شد.
5- بسته بودند (آيهي 30، سورهي انبياء).
6- پس آنها را گشوديم (آيهي 30، سورهي انبياء).
7- انواة: از «نوي» به معني هسته .
8- اوليالابصار: صاحبان درک، خردمندان.
9- نعوت: صفتها.
10- شکافندهي دانه و هسته. (آيهي 95، سورهي انعام).
11- آنکه بيرون آورد چراگاه را. (آيهي 4، سورهي الاعلي).
12- رقبات: جمع رقبه به معني روستاهايي که جمعا تشکيل املاک موقوفه يا خالصه را بدهند، ملک يا زميني که به کسي داده شود که تا عمر دارد از آن بهره و فايده ببرد. (فرهنگ معين).
13- پيشواي دين.
14- نام و القاب حشمتالملک در بالاي سند نوشته شده است و در اينجا به داخل متن منتقل شد.
15- محمدرضا خان نخعي، از امراي خوسف که همواره حشمتالملک با وي در اختلاف بود و در نهايت نيز توسط عمال حشمتالملک به قتل رسيد. تعدادي از اسناد مربوط به اختلافات اين دو امير در گزيدهي اسناد (ج 1) که توسط کتابخانهي مرکزي و مرکز اسناد آستان قدس رضوي در دست نشر است موجود است.
نيز رک به، باستاني پاريزي، محمد ابراهيم، از سير تا پياز، مهتاب، تهران، 1370، ص 660.
16- بجد دشتي است در مشرق بيرجند که سابقا قنات دهکدهي عليآباد که در اين دشت واقع است باعث آباداني آن منطقه بوده اما بروز خشکسالي به مرور خشکي قنات و متروک شدن عليآباد انجاميد. روضهخوانيها نيز بعدها توسط حسامالدوله به بيرجند منتقل شد. رک به: هيل، اف، نامههايي از قهستان، ترجمه و تعليق دکتر محمد حسن گنجي، مشهد، آستان قدس رضوي، مرکز خراسان شناسي، 1378، صص 121-116.
17- سيما: کلمهاي است که در مقام ترجيح دادن اسم مابعد به ماقبل استعمال ميشود. به معناي عليالخصوص، خصوصا، طاحونه: آسياب (فرهنگ معين).
18- اعداد در متن به خط سياق نوشته شده است که به کمک کارشناسان ادارهي اسناد بازخواني شد.
19- تنکه: معني اين واژه با جستجو در فرهنگها و واژهشناسيهاي قاين و بيرجند يافت نشد اما جناب آقاي دکتر اسدالله آزاد استاد محترم دانشگاه فردوسي مشهد آن را «خورجين» معني کردند.
20- کرک، در متن اصلي کورک آمده بود - برابر تلفظ محلي - که تصحيح شد.
21- امير علم خان سوم حشمتالملک فرزند امير اسدالله خان حسامالدوله بود که بعد از فوت پدر حاکم قاينات شد و به واسطهي لياقت، کارداني تصدي حکومت سيستان را نيز به دست آورد. و در سال 1284 ق در سفر ناصرالدين شاه به خراسان در مشهد به حضور شاه رسيد و به حشمتالملک ملقب گرديد و در سال 1309 با منصب امير توماني به دريافت يک قبضه شمشير مرصع مکلل به الماس از طرف شاه نايل شد. او در همين سال به هنگام بازگشت از مشهد در گناباد درگذشت و در دارالسعاده در حرم اما رضا (ع) مدفون شد. بامداد، مهدي ، شرح حال رجال ايران، ج 2 ص 341.
22- به نام خداوند بخشندهي مهربان. سپاس خداي را که درهاي نيکبختي و سعادت را با کليدهاي صدقات و خيرات ميگشايد و تاريکي گناهان را با چراغهاي نيکيها برطرف ميسازد. منزه است خدايي که براي احسان و انعامش وقفهاي نيست و هيچکس از همسايگي او محروم نيست و او از ضيافت و مهمانداري رنجور نيست. هستي را در قالبهاي وادي عدم به بهترين وجه فرو ريزد و نعمتهاي خويش را بر موجودات کامل سازد. همهي ممکنات در درگاه واجبالوجودي او با تهيدستي ايستاده و خواهان اعطاي وجود و هستياند پس هستي را به آنان عطا فرمود. و خردها از درک واقعي او ناتوان شده و به سجده و پرستش روي آوردند. گواهي ميدهم که جز او خدايي نيست شهادتي که هم شاهد و هم مشهود روز جزا و هم مرضي و پسند حضرتش باشد. گواهي ميدهم که محمد (ص) به رازهاي او آگاه و نگهبان سراپردهي اوست و علي عهدهدار انوار و تقسيم کنندهي مقدرات اوست. بر اين دو وخاندان آنها پيوسته درود باد.
23- مثوبات، جزاي نيکي، مزدها. (لغتنامهي دهخدا).
24- هدات: هدايت کنندگان. (فرهنگ معين).
25- مهاوي: پستيهاي زمين ميان دو کوه. (لغتنامهي دهخدا ).
26- نمط: طريقه، نوع، روش. (لغتنامهي دهخدا) .
27- عقار، متاع، خانه، ملک، آب و زمين زراعتي. (فرهنگ معين).
28- هاجر دختر مير زينالعابدين از محترمين هريوند.
29- امير محمدابراهيم خان ملقب به شوکتالملک و معروف به شوکتالملک دوم کوچکترين پسر حشمتالدوله و پدر امير اسدالله علم وزير دربار پهلوي دوم در 1259 خورشيدي متولد شد، در سال 1321 ق به جاي برادرش امير اسماعيل خان شوکتالملک که به تهران احضار شده بود عازم دربار مظفرالدين شاه شد. در اين موقع امير اسماعيل خان درگذشت و وي رسما به جانشيني او به حکومت قاينات تعيين شد و ثروت برادر به او رسيد. او خدمات زيادي در راه پيشرفت بيرجند انجام داد. در سال 1315 خورشيدي والي فارس شد و در 1316 به تهران آمد و در 1317 در کابينهي جم و در 1318 در کابينهي متين دفتري و در 1319 در کابينهي علي منصور و در 1320 در کابينهي فروغي وزير پست و تلگراف بود. در سال 1323 به عارضهي قلبي دچار و به قاين بازگشت و در همين سال در سن 64 سالگي درگذشت و در بارگاه رضوي در آرامگاه خاندان علم مدفون شد.
رک: بامداد، مهدي، شرح حال رجال ايران، زوار، تهران 1357، ج 6، صص 206-204 و نيز رک: منصف، محمدعلي، امير شوکتالملک علم، اميرکبير، تهران، 1354.
30- که آن از تقوي و پاکي دلهاست.
31- که آن از دوستي خالصانه است.
32- او روشنايي و چراغ تاريکيهاست.
33- که آن پس آتش است.
34- که آن امان از ترس است.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله