باز هم ماجرای علم بهتر است یا ثروت
همان طور که ملاحظه می‌کنید، بخت و اقبال ما ایرانی‌ها به شدّت با ماجرای عجیب و غریب علم بهتر است یا ثروت، گِره خورده. کم توی مدرسه و سر زنگ انشا و از آن بدتر، سر زنگ هنر و از بد، بدتر سر صفِ یک دانه‌ای نانوایی با این سؤال مواجه می‌شدیم و جوابی برایش نداشتیم، حالا پایش به مجلّات و این صفحه هم باز شده است.

حالا ترس برتان ندارد؛ ما هم مثل خودتان هستیم؛ کی از پول بدش می‌آید، آن هم در این روزگار که راه و بی راه باید پول پرداخت کنی وگرنه نه تحویلت می‌گیرند و نه می‌گذارند آب خوش از گلویت پایین رود؛ اصلاً به خاطر همین است که همیشه تأکید می‌کنیم سرتان در کتاب و دفتر خودتان باشد، تا می‌توانید تلاش کنید و درس بخوانید و در آینده برای خودتان کسی شوید و هِی پول روی پول بگذارید و بعدتر که پول‌تان از پارو بالا رفت، بیایید پیش ما و خودتان را معرفی کنید تا کُلّی ذوق‌تان را بکنیم.

مامان و بابا هم مثل ما، مگر چه فرقی با ما دارند؟ آن‌ها هم از پول خوش‌شان می‌آید؛ اما حرف آن‌ها این است که بچّه‌جان‌ها! بیایید و پول را از روش‌های باکلاس و تحصیل‌کرده‌اش به دست آورید. به روشی پولدار بشوید که نفع‌تان به چهار تا آدم دیگر هم برسد؛ کشورتان را یک قدم به جلو ببرید، نه این‌که هِی مثلاً کالایی را از این دست بخرید و با یک کم بالاتر به یک دستِ دیگر بفروشید و این شکلی پولدار بشوید. این روش‌ها مربوط می‌شد به دوره‌ای که مردم کاری به جز داد و ستد نداشتند و علم هم آن قدرها پیشرفت نکرده بود، نه حالا که سرعت پیشرفت علم و گسترش آن از سرعت نور هم بیش تر است.

این را هم در نظر داشته باشید که پول، روزی ته می‌کشد یا نابود می شود؛ اما علم همیشه با شما است؛ مثل چشم و گوش و زبان که نمی‌شود آن را از شما جدا کرد.

 

چند تا حرف حساب بشنوید درباره ی علم

یک ساعت نشستن نزد علما از هزار سال عبادت بهتر است.
 
فرد عالِم مثل عطرفروشی است که اگر به مغازه‌اش رفتی و چیزی نخریدی، حداقل بوی خوشی سر تا پای تو را برمی‌دارد.
 
خواب فرد عالِم از نماز همراه جهل بهتر است.
 
خیر دنیا و آخرت به وسیله‌ی علم فراهم می‌شود.
 
خداوند به وسیله‌ی علم اطاعت می‌شود.
 
وقتی کسی یک ساعت نزد فرد عالمی بنشیند، خداوند او را ندا می‌دهد: «نشستی نزد حبیب من، به عزت و جلالم سوگند که تو را در بهشت با او بنشانم!»
 
راستش ما که چندان هم نمی‌توانیم حرف درست و حسابی بزنیم، هرچه در بالا گفتیم احادیثی از معصومین علیهم السلام بود. خواهشی که از شما داریم این است که برگردید و یک بار دیگر هم احادیث بالا را مطالعه کنید. صمیمانه از شما متشکریم.
 

 بشنوید از زبان تحقیقات ما

امام باقر علیه‌السلام:
 
پنجمین امام شیعیان است.
 
امام سجاد علیه‌السلام پدر ایشان است.
 
مادر ایشان، فاطمه دختر امام حسن علیه‌السلام است.
 
ایشان در مدینه به دنیا آمده‌اند و در واقعه‌ی کربلا، کودکی چهار ساله بوده‌اند.
 
اسم ایشان محمد، کنیه‌ی ایشان ابوجعفر و لقب ایشان باقر، شاکر و هادی است.

هریک از ائمه ی ما در یک یا چند ویژگی شهرت دارند. امام باقر علیه‌السلام به فراوانی و بسیاری علم مشهور هستند. ایشان باقر العلوم هستند؛ یعنی شکافنده‌ی علم‌ها؛ به طوری که از ایشان سی هزار حدیث برجای مانده است.
 

 بشنوید از زبان جابر

روزی جابر بن عبدالله انصاری در مسجد رسول خدا نشسته بود و با خود می‌گفت: «یا باقر... یا باقر العلم!» مردم که این ذکر را از زبان جابر شنیدند، گفتند: «جابر! تو داری سخنان آشفته می‌گویی.» جابر به آن‌ها گفت: «به خدا سوگند! من آشفته سخن نمی‌گویم، بلکه این را از رسول خدا شنیده‌ام.» مردم متعجب شدند و از او خواستند که بیش تر برای‌شان توضیح دهد. جابر هم گفت: «رسول خدا به من فرمودند که ای جابر! تو مردی از خاندان مرا خواهی دید که هم‌نام من است و چهره‌اش نیز شبیه چهره‌ی من است. او شکافنده‌ی علوم دین است؛ پس هرگاه او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان.» آن گاه جابر به مردم رو کرد و گفت: «به این خاطر است که در مسجد نشسته‌ام و زیر لب، برای خودم، می‌گویم یا باقر... یا باقر العلم.»
 

ملاقات جابر با امام محمد باقر علیه السلام

جابر ایشان را در یکی از کوچه‌های مدینه دید و گفت: «به خدا سوگند! این چهره بسیار شبیه چهره‌ی رسول خدا است.» ایشان خود را معرفی کرد: «من محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب هستم.» جابر شگفت‌زده سلام رسول خدا را به ایشان رساند و امام باقر فرمود: «تا وقتی زمین و آسمان برجا باشد، سلام خدا بر رسول گرامی‌اش و بر تو باد ای جابر!»

نویسنده: مریم راهی
تصویرساز: صبا صفا
نسخه چاپی