سیمای باقر العلوم (علیه السلام)
امام محمد باقر (علیه السلام) در روز جمعه يا دوشنبه يا سه شنبه غره ماه رجب يا سوم ماه صفر سال 57 هجرى يا به روايتى ديگر سال 56 هجرى، در مدينه به دنيا آمد و در روز دوشنبه هفتم ذى حجه يا ربيع الاول و يا ربيع الاخر سال 114 هجرى، در همان شهر بدرود حيات گفت. بنابراين، آن حضرت 57 سال در اين جهان زيست. از اين مدت چهار سال با جدش امام حسين (علیه السلام) و پس از وى 35 سال با پدرش زندگى كرد و هيجده سال بقيه عمرش را به تنهايى به سر برد. بنابر روايتى كه در كافى از قول امام صادق (علیه السلام) نقل شده است، وى 19 سال و دو ماه بيش از پدرش زيسته است و در همين دوران، مامتشيعيان را عهدهدار بوده است. امام باقر (علیه السلام) در مدت امامتخود چند صباحى از خلافت وليد بن عبد الملك و نيز خلافتسليمان بن عبد الملك و عمر بن عبد العزيز و يزيد بن عبد الملك را درك كرد و سرانجام در روزگار خلافت هشام بن عبد الملك وفات يافت. در كتاب اعلام الورى نيز همين قول آمده كه با آنچه بعدا خواهيم گفت، صحيح مىنمايد. ابن شهر آشوب در مناقب نوشته است:
آن حضرت در سال 114 هجرى، در سن 57 سالگى زندگى را به درود گفته كه از اين مدت سه يا چهار سال را در جوار جد بزرگوارش امام حسين (علیه السلام) و 34 سال و ده ماه يا 39 سال با پدرش و 19 يا مطابق قول ديگر 18 سال پس از پدرش زيسته است كه همين مدت دوره امامت آن حضرت محسوب مىشود. امام باقر (علیه السلام) در طول سالهايى كه مامتشيعيان را عهدهدار بود، دوران خلافت وليد بن يزيد و سليمان و عمر بن عبد العزيز و يزيد بن عبد الملك و برادرش، هشام، و وليد بن يزيد و برادرش. ابراهيم، را درك كرد و در اوايل خلافت ابراهيم، رحلتيافت. ابو جعفر بن بابويه گويد كه ابراهيم بن وليد بن يزيد، امام باقر (علیه السلام) را مسموم ساخت. در دو نسخهاى كه از اين كتاب در دسترس بود همين مطلب به چشم مىخورد. ولى در اين گفته از جانب ابن شهر آشوب يا نساخ و يا هر دو سهوى رخ داده كه از ديد آگاهان پوشيده نيست. چون در ميان خلفاى ياد شده تنها يك تن به نام وليد بن يزيد وجود داشته و اين همان كسى است كه نامش در آخر عبارت ذكر شده. و نام درست كسى كه در آغاز وايتبه او اشاره شده وليد بن عبد الملك است كه وليد بن يزيد الخ نام، درست آن وليد بن يزيد بن عبد الملك و يزيد بن وليد بن عبد الملك و ابراهيم و برادرش مىباشد. علاوه بر اين هشام در سال 125 هجرى، وفات يافت و پس از او ابراهيم به خلافت رسيد كه او هم در سال 127 هجرى، كشته شد و اگر امام باقر (علیه السلام) در سال 114 هجرى، وفات يافته باشد، چنان كه ابن شهر آشوب نيز همين سخن را مىگويد، مىتوان به آسانى پى برد كه وفات آن حضرت در زمان خلافت هشام روى داده است نه ابراهيم.
در كتاب كشف الغمة آمده است: محمد بن عمرو مىگويد، بنابر روايتى كه در دست ما است آن حضرت در سال 117 هجرى، وفات يافت و ديگران تاريخ رحلت آن حضرت را در سال 118 هجرى، ذكر كردهاند.
امام باقر (علیه السلام) در قبرستان بقيع و در كنار آرامگاه على بن حسين، پدرش، و حسن بن على عموى بزرگوارش، به خاك سپرده شده است.
شيخ صدوق در علل الشرايع به نقل از عمرو بن شمر آورده است: از حابر جعفى پرسيدم چرا به امام پنجم، باقر مىگفتند؟گفت: «چون علم را مىشكافت و اسرار آن را آشكار مىكرد». در مناقب ابن شهر آشوب نوشته شده است: گفتهاند براى هيچ يك از فرزندان حسن و حسين (علیه السلام) اين اندازه از علوم، از قبيل تفسير و كلام و فتوا و احكام و حلال و حرام فراهم نشد كه براى امام باقر (علیه السلام) . محمد بن مسلم نقل كرده است كه از آن حضرت سى هزار حديث پرسش كردم.
جابر جعفى گويد:«ابو جعفر هفتاد هزار حديث براى من روايت كرد». و محمد بن مسلم گويد: « هر مسئله كه در نظرم دشوار مىنمود از ابو جعفر(علیه السلام) مىپرسيدم تا جائيكه سى هزار حديث ازو سؤال كردم.» (مراة الجنان)
طبق نقل مورّخين از بين اصحاب آن حضرت كه از محضر علميش استفاده مى كردند در حدود 500 نفر به مقامهاى عظيم علمى نائل شدند و همينها بودند كه مكتب علمى اسلام را با تأ ليفات و تصنيفات خود در فقه ، حديث ، تفسير و ديگر شئون علمى ، رونق و شكوه دادند. زراره ، ابوبصير اسدى ، حمران بن اعين ، محمّد بن مسلم ، محمّد بن مروان ، اسماعيل بن فضل هاشمى ، ابوبصير و بسيارى ديگر، از جمله شخصيتهاى بارزى هستند كه از محضر امام عليه السلام استفاده كرده و در شئون علمى شهرتى جهانى و جاويد كسب كرده اند.
ظنى بالله حسن
و بالنبى الموتمن
و بالوصى ذى المنن
و بالحسين و الحسن»
شيخ صدوق نيز مانند اين روايت را در كتاب عيون اخبار الرضا از پدرش از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است. شيخ طوسى در تهذيب از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود: نقش انگشترى پدرم اين عبارت بود: «العزة لله جميعا». در كتاب حلية الاوليا نيز از امام صادق (علیه السلام) روايتشده كه فرمود: نقش انگشترى پدرم«القوة لله جميعا»بود. در كتاب كافى از يونس بن ظبيان و حفض بن غياث نقل شده است كه بر روى انگشترى ابو جعفر محمد بن على (علیه السلام) كه بهترين كس از سلاله آل محمد (ص) بود، عبارت«العزة لله»نقش بسته بود. در كتاب مكارم الاخلاق از كتاب العباس از امام صادق (علیه السلام) روايتشده كه فرمود: «نقش انگشترى ابو جعفر (باقر (علیه السلام) ) «العزة لله»بود»البته بعيد نيست كه آن حضرت چندين انگشترى داشته كه بر روى هر يك عبارتى متفاوت از ديگرى حك شده بوده است.
شاعر آن حضرت، كثير عزه و كميت و برادرش ورد، و سيد حميرى بودهاند. دربان آن حضرت نيز جابر جعفى نام داشته است.
هشام خليفه وقتى به امام(علیه السلام)اشارت ميكند و مىپرسد كه اين شخصكيست؟ به او ميگويند او كسى است كه مردم كوفه شيفته و مفتون اويند. اين شخص امام عراق است.
در روايتحبابة الوالبيه آمده است كه گفت:«در مكه مردى را ديدمكه بين«باب»و«حجر» بر بلندى ايستاده بود..مردم پيرامون وى انبوه شده بودند و در مشكلات خود ازو نظر ميخواستند و باب پرسشهاى دشوار را بر او ميگشودند و او را رها نكردند تا در هزار مساله را به آنان فتوى داد. آنگاه برخاست و ميخواست رهسپار شود كه يكى با آوائى آهسته بانگ برآورد كه هان ، اين نور درخشان... و جمعى نيز كه ميگفتند اين كيست؟جواب شنيدندكه او محمد بن على باقر، امام محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام است. از ابرش روايت است كه وقتى هشام به امام باقر(علیه السلام)اشاره كرد و گفتاين كيست كه مردم عراق پيرامون او گرد آمدهاند و ازو پرسش ميكنند؟گفت:
اين پيمبر كوفه و فرزند رسول الله و باقر العلوم است و مفسر قرآن.پس مسالهاى را كه نميدانست از او پرسيد.
در موسم حج ، از عراق و خراسان و ديگر شهرها هزاران مسلمان از او فتوى ميخواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مىپرسيدند و اين امردليل آن بود كه او در دل تودههاى مردم جاى داشت.اين واقعه اندازه نفوذ وسيع او را در قلوب تودههاى مردم نشان ميداد. از پارهاى از نصوص چنيناستنباط ميشود كه رهبرى مردمى او فراتر از جهان اسلام و تقسيمات گروهىو قبيلهاى بود.نه اينكه رهبرى گروهى را بر عهده داشت و رهبرى برخى رانداشت.بلكه اگر گروههاى جديدى به اسلام ميگرويدند،آنان نيز به رهبرىاو معترف بودند و روحا با وى پيوند داشتند.با وجود اين كه كشت و كشتارنژادى و قبيلهاى در مدت خلافت امويان بين قبيله«مضر»و«حمير»شعلهور بود،با اينهمه مىبينم،اهل هر دو قبيله،ياران امام(علیه السلام)بودند.چندانكه شاعرانرسمى شيعه از هر دو سوى مانند فرزدق تميمى مغيرى و كميت اسدى حميرىدر دوستى امام(علیه السلام)و اهل بيت اتفاق داشتند. اين اندازه عاطفه تودهاى و نفوذ وسيع،امام باقر(علیه السلام)را وارث كوششهاو فداكاريهائى كرده بود كه در اعمال پيشوايان مرحله نخستين تجسم يافته بود.
خواست تا در اين باره از خود امام عليه السلام توضيحى بخواهد، جلو رفت ، عرض ادب كرد و آنگاه گفت : شما از بزرگان قريش هستيد. چرا در اين هواى گرم براى رسيدگى به امور دنيوى از شهر خارج شده ايد، راستى كه اگر مرگ شما را در اين حال دريابد، جواب خدا را چه خواهيد گفت ؟
اين شخص مى گويد: همينكه اين جمله را به امام عليه السلام عرضه داشتم خود را از كارگزارانش جدا كرد و بسوى من متوجّه شد و فرمود: اگر مرگ مرا در اين حال دريابد، در بهترين حالتى است كه با آن روبرو مى شوم ، حال اطاعت و بندگى خدا، من استراحت را در اين هواى گرم از خود گرفته و به دنبال كار و فعاليّت مى روم ، مى روم تا با زحمت و عرق جبين ، چرخ اقتصاد زندگى را بگردانم و اين بهترين حالتى است كه يك انسان مى تواند در آن قرار گيرد، جاى ترس و هراس آنجا است كه مرگ بر آدمى وارد شود در حالى كه در معصيت خدا باشد و با تن آسايى و تنبلى از دسترنج ديگران استفاده كند.
آن مرد گمان مى كرد كه ديندارى و فضيلت به آن معنا است كه انسان قدرت توليد خود را از دست بدهد و به دنبال كار و فعاليّت نرود و همينكه امام عليه السلام اين انحراف فكرى خطرناك را در او ديد، به نصيحتش پرداخت و واقعيّت اسلام را در اين مساله در برابر او قرار داد.
من مرتب مىديدم كه زبانش به سقف دهانش چسبيده و مىگويد: «لاالهالاالله» او در خانه، ما راجمع مىكرد و مىفرمود تا طلوع خورشيد خدا را ذكر كنيم، هر كه قراءت قرآن مىتوانست امر به قراءت قرآن مىكرد و هر كه ت امر به نمىتوانست امر به ذكر خدا مىفرمود. (اصول كافى: ج 2 ص 449 ضمن حديث).
چون نماز ميت خوانده شد، ولىّ ميت به امام عرض كرد: برگرديد خدا شما را رحمت كند، كه آمدن، شمارا ناراحت مىكند، امام برگشت، من به او گفتم: صاحب جنازه اجازه دادند برگرديد، من هم با شما كار خصوصى دارم، فرمود: به راهت ادامهبده ما با اجازه او نيامدهايم تا با اجازه او برگرديم. بلكه از اين عمل خواستهايم به اجر و فضل خدا برسيم، انسان هر قدر پشت سر جنازه باشد همان قدر اجر مىبرد. (كافى: ج 3 ص 171)
گفتند: خدا ما را فداى تو كند، شما در حالى بوديد كه ما فكر مىكرديم اگر اتفاقى بيافتد شما به وضعى درآييد كه موجب غصه ما باشد!! ولى مىبينيم كه قضيه بعكس شد؟
امام صلوات الله عليه فرمود: ما دوست مىداريم كه محبوب و عزيز ما در عافيت باشد، و چون قضاى خدا بيايد تسلم آن كار مىشويم كه خدا دوست داشته است: «فقال لهم: انا نحب ان نعافى فيمن نحب فاذا جاء امرالله سلمناالله فيمايحب» (كافى: ج 3 ص 226)
امام فرمود: تو از آنها نيستى، تو اموى هستى از ما اهل بيت. آيا نشنيدهاى قول خدا را كه از ابراهيم (ع) نقل مىكند، فرمود: «فمن تَبعنى فانه منّى» ابراهيم: 39 (اختصاص: ص 85)
با همه مهربان بود. حتى با كسانى كه نسبتبه او رفتار بدى داشتند، از بد كاراندر مىگذشت، اگر نيمه شب مهمانى مىرسيد با مهربانى در برويش باز مىكرد و در بازكردن بار و بنهاش به او كمك مىكرد، در تشييع جنازه مردم عادى شركت مىكرد،لغزشهاى ياران را ناديده مىگرفت و مىفرمود:«اصلاح امور زندگى و روش برخورد بامردم چون پيمانه پرى است كه دو سوم آن زيركى و يك سوم آن گذشت است».
از تحقير مسلمانان نهى مىكرد و به غلامان و كنيزانش مىفرمود: «گدايان را گدانناميد و آنها را با اين نام نخوانيد، بلكه آنان را به بهترين نامهايشان صدابزنيد».
در امر اصلاح جامعه و جلوگيرى از فساد و تنبيه بدكاران، تلاش مىكرد آنگاه كهاز دزدى افرادى آگاه شد، به غلامانش دستور داد. آنها را گرفتند و به والى مدينهتحويل دادند و اموال دزديده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند.
ياران و همراهان را غذا مىداد و چون كمى از آنان فاصله مىگرفت در برخورد مجددبا آنان چنان احوال پرسى مىكرد كه گويا مدتها است آنها را نديده است.
منابع :
زندگانى چهارده معصوم : مرحوم دكتر محمّد رضا صالحى كرمانى
ماهنامه كوثر شماره 19 محمد الله اكبرى
سيره معصومان، ج 5، ص 13 نويسنده: سيد محسن امين ترجمه: على حجتى كرمانى
(خاندان وحى، ص 454 - 520) سيد على اكبر قريشى
پایگاه بلاغ
آن حضرت در سال 114 هجرى، در سن 57 سالگى زندگى را به درود گفته كه از اين مدت سه يا چهار سال را در جوار جد بزرگوارش امام حسين (علیه السلام) و 34 سال و ده ماه يا 39 سال با پدرش و 19 يا مطابق قول ديگر 18 سال پس از پدرش زيسته است كه همين مدت دوره امامت آن حضرت محسوب مىشود. امام باقر (علیه السلام) در طول سالهايى كه مامتشيعيان را عهدهدار بود، دوران خلافت وليد بن يزيد و سليمان و عمر بن عبد العزيز و يزيد بن عبد الملك و برادرش، هشام، و وليد بن يزيد و برادرش. ابراهيم، را درك كرد و در اوايل خلافت ابراهيم، رحلتيافت. ابو جعفر بن بابويه گويد كه ابراهيم بن وليد بن يزيد، امام باقر (علیه السلام) را مسموم ساخت. در دو نسخهاى كه از اين كتاب در دسترس بود همين مطلب به چشم مىخورد. ولى در اين گفته از جانب ابن شهر آشوب يا نساخ و يا هر دو سهوى رخ داده كه از ديد آگاهان پوشيده نيست. چون در ميان خلفاى ياد شده تنها يك تن به نام وليد بن يزيد وجود داشته و اين همان كسى است كه نامش در آخر عبارت ذكر شده. و نام درست كسى كه در آغاز وايتبه او اشاره شده وليد بن عبد الملك است كه وليد بن يزيد الخ نام، درست آن وليد بن يزيد بن عبد الملك و يزيد بن وليد بن عبد الملك و ابراهيم و برادرش مىباشد. علاوه بر اين هشام در سال 125 هجرى، وفات يافت و پس از او ابراهيم به خلافت رسيد كه او هم در سال 127 هجرى، كشته شد و اگر امام باقر (علیه السلام) در سال 114 هجرى، وفات يافته باشد، چنان كه ابن شهر آشوب نيز همين سخن را مىگويد، مىتوان به آسانى پى برد كه وفات آن حضرت در زمان خلافت هشام روى داده است نه ابراهيم.
در كتاب كشف الغمة آمده است: محمد بن عمرو مىگويد، بنابر روايتى كه در دست ما است آن حضرت در سال 117 هجرى، وفات يافت و ديگران تاريخ رحلت آن حضرت را در سال 118 هجرى، ذكر كردهاند.
امام باقر (علیه السلام) در قبرستان بقيع و در كنار آرامگاه على بن حسين، پدرش، و حسن بن على عموى بزرگوارش، به خاك سپرده شده است.
مادر آن حضرت
كنيه آن حضرت
لقب امام
چرا آن حضرت را باقر لقب داده بودند؟
شيخ صدوق در علل الشرايع به نقل از عمرو بن شمر آورده است: از حابر جعفى پرسيدم چرا به امام پنجم، باقر مىگفتند؟گفت: «چون علم را مىشكافت و اسرار آن را آشكار مىكرد». در مناقب ابن شهر آشوب نوشته شده است: گفتهاند براى هيچ يك از فرزندان حسن و حسين (علیه السلام) اين اندازه از علوم، از قبيل تفسير و كلام و فتوا و احكام و حلال و حرام فراهم نشد كه براى امام باقر (علیه السلام) . محمد بن مسلم نقل كرده است كه از آن حضرت سى هزار حديث پرسش كردم.
جابر جعفى گويد:«ابو جعفر هفتاد هزار حديث براى من روايت كرد». و محمد بن مسلم گويد: « هر مسئله كه در نظرم دشوار مىنمود از ابو جعفر(علیه السلام) مىپرسيدم تا جائيكه سى هزار حديث ازو سؤال كردم.» (مراة الجنان)
طبق نقل مورّخين از بين اصحاب آن حضرت كه از محضر علميش استفاده مى كردند در حدود 500 نفر به مقامهاى عظيم علمى نائل شدند و همينها بودند كه مكتب علمى اسلام را با تأ ليفات و تصنيفات خود در فقه ، حديث ، تفسير و ديگر شئون علمى ، رونق و شكوه دادند. زراره ، ابوبصير اسدى ، حمران بن اعين ، محمّد بن مسلم ، محمّد بن مروان ، اسماعيل بن فضل هاشمى ، ابوبصير و بسيارى ديگر، از جمله شخصيتهاى بارزى هستند كه از محضر امام عليه السلام استفاده كرده و در شئون علمى شهرتى جهانى و جاويد كسب كرده اند.
نقش انگشترى امام باقر (علیه السلام)
ظنى بالله حسن
و بالنبى الموتمن
و بالوصى ذى المنن
و بالحسين و الحسن»
شيخ صدوق نيز مانند اين روايت را در كتاب عيون اخبار الرضا از پدرش از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است. شيخ طوسى در تهذيب از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود: نقش انگشترى پدرم اين عبارت بود: «العزة لله جميعا». در كتاب حلية الاوليا نيز از امام صادق (علیه السلام) روايتشده كه فرمود: نقش انگشترى پدرم«القوة لله جميعا»بود. در كتاب كافى از يونس بن ظبيان و حفض بن غياث نقل شده است كه بر روى انگشترى ابو جعفر محمد بن على (علیه السلام) كه بهترين كس از سلاله آل محمد (ص) بود، عبارت«العزة لله»نقش بسته بود. در كتاب مكارم الاخلاق از كتاب العباس از امام صادق (علیه السلام) روايتشده كه فرمود: «نقش انگشترى ابو جعفر (باقر (علیه السلام) ) «العزة لله»بود»البته بعيد نيست كه آن حضرت چندين انگشترى داشته كه بر روى هر يك عبارتى متفاوت از ديگرى حك شده بوده است.
شاعر آن حضرت، كثير عزه و كميت و برادرش ورد، و سيد حميرى بودهاند. دربان آن حضرت نيز جابر جعفى نام داشته است.
خلفاى معاصر با امام باقر (علیه السلام)
هشام خليفه وقتى به امام(علیه السلام)اشارت ميكند و مىپرسد كه اين شخصكيست؟ به او ميگويند او كسى است كه مردم كوفه شيفته و مفتون اويند. اين شخص امام عراق است.
در روايتحبابة الوالبيه آمده است كه گفت:«در مكه مردى را ديدمكه بين«باب»و«حجر» بر بلندى ايستاده بود..مردم پيرامون وى انبوه شده بودند و در مشكلات خود ازو نظر ميخواستند و باب پرسشهاى دشوار را بر او ميگشودند و او را رها نكردند تا در هزار مساله را به آنان فتوى داد. آنگاه برخاست و ميخواست رهسپار شود كه يكى با آوائى آهسته بانگ برآورد كه هان ، اين نور درخشان... و جمعى نيز كه ميگفتند اين كيست؟جواب شنيدندكه او محمد بن على باقر، امام محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام است. از ابرش روايت است كه وقتى هشام به امام باقر(علیه السلام)اشاره كرد و گفتاين كيست كه مردم عراق پيرامون او گرد آمدهاند و ازو پرسش ميكنند؟گفت:
اين پيمبر كوفه و فرزند رسول الله و باقر العلوم است و مفسر قرآن.پس مسالهاى را كه نميدانست از او پرسيد.
در موسم حج ، از عراق و خراسان و ديگر شهرها هزاران مسلمان از او فتوى ميخواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مىپرسيدند و اين امردليل آن بود كه او در دل تودههاى مردم جاى داشت.اين واقعه اندازه نفوذ وسيع او را در قلوب تودههاى مردم نشان ميداد. از پارهاى از نصوص چنيناستنباط ميشود كه رهبرى مردمى او فراتر از جهان اسلام و تقسيمات گروهىو قبيلهاى بود.نه اينكه رهبرى گروهى را بر عهده داشت و رهبرى برخى رانداشت.بلكه اگر گروههاى جديدى به اسلام ميگرويدند،آنان نيز به رهبرىاو معترف بودند و روحا با وى پيوند داشتند.با وجود اين كه كشت و كشتارنژادى و قبيلهاى در مدت خلافت امويان بين قبيله«مضر»و«حمير»شعلهور بود،با اينهمه مىبينم،اهل هر دو قبيله،ياران امام(علیه السلام)بودند.چندانكه شاعرانرسمى شيعه از هر دو سوى مانند فرزدق تميمى مغيرى و كميت اسدى حميرىدر دوستى امام(علیه السلام)و اهل بيت اتفاق داشتند. اين اندازه عاطفه تودهاى و نفوذ وسيع،امام باقر(علیه السلام)را وارث كوششهاو فداكاريهائى كرده بود كه در اعمال پيشوايان مرحله نخستين تجسم يافته بود.
فرزندان امام باقر (علیه السلام)
سیره عملی :
خواست تا در اين باره از خود امام عليه السلام توضيحى بخواهد، جلو رفت ، عرض ادب كرد و آنگاه گفت : شما از بزرگان قريش هستيد. چرا در اين هواى گرم براى رسيدگى به امور دنيوى از شهر خارج شده ايد، راستى كه اگر مرگ شما را در اين حال دريابد، جواب خدا را چه خواهيد گفت ؟
اين شخص مى گويد: همينكه اين جمله را به امام عليه السلام عرضه داشتم خود را از كارگزارانش جدا كرد و بسوى من متوجّه شد و فرمود: اگر مرگ مرا در اين حال دريابد، در بهترين حالتى است كه با آن روبرو مى شوم ، حال اطاعت و بندگى خدا، من استراحت را در اين هواى گرم از خود گرفته و به دنبال كار و فعاليّت مى روم ، مى روم تا با زحمت و عرق جبين ، چرخ اقتصاد زندگى را بگردانم و اين بهترين حالتى است كه يك انسان مى تواند در آن قرار گيرد، جاى ترس و هراس آنجا است كه مرگ بر آدمى وارد شود در حالى كه در معصيت خدا باشد و با تن آسايى و تنبلى از دسترنج ديگران استفاده كند.
آن مرد گمان مى كرد كه ديندارى و فضيلت به آن معنا است كه انسان قدرت توليد خود را از دست بدهد و به دنبال كار و فعاليّت نرود و همينكه امام عليه السلام اين انحراف فكرى خطرناك را در او ديد، به نصيحتش پرداخت و واقعيّت اسلام را در اين مساله در برابر او قرار داد.
كثيرالذكر
من مرتب مىديدم كه زبانش به سقف دهانش چسبيده و مىگويد: «لاالهالاالله» او در خانه، ما راجمع مىكرد و مىفرمود تا طلوع خورشيد خدا را ذكر كنيم، هر كه قراءت قرآن مىتوانست امر به قراءت قرآن مىكرد و هر كه ت امر به نمىتوانست امر به ذكر خدا مىفرمود. (اصول كافى: ج 2 ص 449 ضمن حديث).
بخاطر باطل، دست از حق نكشيد
چون نماز ميت خوانده شد، ولىّ ميت به امام عرض كرد: برگرديد خدا شما را رحمت كند، كه آمدن، شمارا ناراحت مىكند، امام برگشت، من به او گفتم: صاحب جنازه اجازه دادند برگرديد، من هم با شما كار خصوصى دارم، فرمود: به راهت ادامهبده ما با اجازه او نيامدهايم تا با اجازه او برگرديم. بلكه از اين عمل خواستهايم به اجر و فضل خدا برسيم، انسان هر قدر پشت سر جنازه باشد همان قدر اجر مىبرد. (كافى: ج 3 ص 171)
تسليم در برابر قضای الهی
گفتند: خدا ما را فداى تو كند، شما در حالى بوديد كه ما فكر مىكرديم اگر اتفاقى بيافتد شما به وضعى درآييد كه موجب غصه ما باشد!! ولى مىبينيم كه قضيه بعكس شد؟
امام صلوات الله عليه فرمود: ما دوست مىداريم كه محبوب و عزيز ما در عافيت باشد، و چون قضاى خدا بيايد تسلم آن كار مىشويم كه خدا دوست داشته است: «فقال لهم: انا نحب ان نعافى فيمن نحب فاذا جاء امرالله سلمناالله فيمايحب» (كافى: ج 3 ص 226)
محبت اهل بيت (علیهم السلام)
امام فرمود: تو از آنها نيستى، تو اموى هستى از ما اهل بيت. آيا نشنيدهاى قول خدا را كه از ابراهيم (ع) نقل مىكند، فرمود: «فمن تَبعنى فانه منّى» ابراهيم: 39 (اختصاص: ص 85)
رفتار با ياران و ديگر مردم
با همه مهربان بود. حتى با كسانى كه نسبتبه او رفتار بدى داشتند، از بد كاراندر مىگذشت، اگر نيمه شب مهمانى مىرسيد با مهربانى در برويش باز مىكرد و در بازكردن بار و بنهاش به او كمك مىكرد، در تشييع جنازه مردم عادى شركت مىكرد،لغزشهاى ياران را ناديده مىگرفت و مىفرمود:«اصلاح امور زندگى و روش برخورد بامردم چون پيمانه پرى است كه دو سوم آن زيركى و يك سوم آن گذشت است».
از تحقير مسلمانان نهى مىكرد و به غلامان و كنيزانش مىفرمود: «گدايان را گدانناميد و آنها را با اين نام نخوانيد، بلكه آنان را به بهترين نامهايشان صدابزنيد».
در امر اصلاح جامعه و جلوگيرى از فساد و تنبيه بدكاران، تلاش مىكرد آنگاه كهاز دزدى افرادى آگاه شد، به غلامانش دستور داد. آنها را گرفتند و به والى مدينهتحويل دادند و اموال دزديده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند.
ياران و همراهان را غذا مىداد و چون كمى از آنان فاصله مىگرفت در برخورد مجددبا آنان چنان احوال پرسى مىكرد كه گويا مدتها است آنها را نديده است.
منابع :
زندگانى چهارده معصوم : مرحوم دكتر محمّد رضا صالحى كرمانى
ماهنامه كوثر شماره 19 محمد الله اكبرى
سيره معصومان، ج 5، ص 13 نويسنده: سيد محسن امين ترجمه: على حجتى كرمانى
(خاندان وحى، ص 454 - 520) سيد على اكبر قريشى
پایگاه بلاغ