رفتارهای تهاجمی و اعتراض آمیز کودکان
گاهی، رفتارهای تهاجمی و اعتراض آمیز به طور ناگهانی اتفاق می افتد، این امر معمولا مربوط به تجربیات جاری، و یا گذشته است. مداخله مؤثر، نیازمند تجزیه و تحلیل دقیق رفتارها و عادت هاست. به طور خلاصه قبل از آنکه ما بتوانیم به این سؤال پاسخ دهیم که چه کاری در این مورد می توان انجام داد؟ می بایستی از خود بپرسیم چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ و چرا این اتفاق می افتد؟ 
 
زمانی که با رفتارهای تهاجمی و معترضانه مقابله می کنیم شناخت راه‌های جلوگیری از بروز مجدد آن، مؤثرتر از تمرکز مطلق به روی پاسخ به آن است. در این مقاله ما چارچوبی را برای اجرای مداخلات در مورد کودکان و جوانانی که دائما مهاجم و معترض هستند، توصیف می کنیم.
 
در سال ۱۹۸۹ یک تحقیق رسمی در مورد نظم و انضباط در مدارس مشخص کرد که در چنین شرایطی به ندرت اتفاقات اعتراض آمیز در مدارس پدید می آید. آنچه بیش از همه توجه معلمان را جلب کرد، اعترضات کوچک در حین درس و در اطراف مدرسه بود. گزارشی از یک کلاس سوم دبیرستان آمده است که در آن دانش آموزان با صحبت کردن بدون نوبت، گیج کردن دیگر دانش آموزان، امتناع از کار کردن، فحش دادن و اذیت و آزار کلامی دیگر، به شدت معلمان خود را آشفته کرده اند. این موضوع بعدها در این فصل تشریح خواهد شد.
 
تجاوز کلمه‌ای است که برای تشریح طیف گسترده ای از رفتارها، پندارها و احساسها، استفاده می شود. رفتارهای تجاوزکارانه، رفتارهایی هستند که می توانند آسیب بزنند، زخمی کنند و یا سبب مرگ شوند. آسیب ممکن است جسمی و یا روحی باشد. به طور معمول رفتاری را تجاوزکارانه یا اعتراض آمیز می نامیم که عملا آن را دوست نداریم و آن رفتار مورد پسند ما نیست. به بیان دیگر ما این رفتارها را مبارزه طلبانه و یا آزاردهنده می دانیم. ممکن است که این رفتار، ما را به مبارزه بخواند و از آن جایی که ما تدابیری برای پاسخگویی به آن نداریم، احساس بی پناهی و بی لیاقتی کنیم. هرگاه با رفتارهای مبارزه طلبانه برخورد می کنیم، یکی از سؤالات ما این است: «این چه رفتاری است که من آن را مبارزه طلبانه می یابم؟» اغلب زمانی توجه ما به رفتارهای تجاوزکارانه و اعتراض آمیز جلب می شود که آن رفتارها تکرار شوند و یا به صورت عادت دربیایند.
 
وقوع مجدد چنین رفتارهایی ممکن است به عنوان عدم لیاقت ما تفسیر شود. این مبارزه طلبی با شایستگی‌ها می تواند به نسبت دادن های نادرست درونی و بیرونی منتهی شود، مانند: «من به عنوان یک معلم، والدین یا مربی، بی فایده هستم.» یا این جمله: «چه انتظاری از چنین کودکی دارید؛ کودکی که... درست مثل پدرش است. در خانواده آنها همه همین طور هستند.» و غیره. هر یک از این توصیف ها برای کاهش تأثیر مداخله و افزایش استرس کافی است، که به نوبه خود به رفتارهای مشکل ساز بیشتری منجر خواهد شد. وقتی که با رفتارهای تجاوزکارانه و اعتراض آمیز مقابله می کنیم ابتدا باید بدانیم که پاسخهای احساسی خود ما نسبت به آن رفتار به عنوانن برخوردی مشکل زا چیست؟ دخالت ما چه تأثیری در روند رفتار موجود به جا خواهد گذاشت؟ هر مداخله ای می باید شامل تدابیری برای تحت نفوذ درآوردن استرس و سازگاهای احساسی ما باشد.
 
تئوری های روان شناسی گوناگونی وجود دارد که به ما کمک میکند تا بفهمیم چرا بدین شکل رفتار می کنیم. رفتارگرایان عوامل زیست شناختی رفتار را بررسی می کنند. آنها تجاوزگری را به طور گسترده هم در حیوانات و هم در انسانها مطالعه کرده اند و بخشی از انواع تجاوزگری های مختلف را مشخص کرده اند که وابسته به گونه های جانداران در نظر گرفته شده است، که شامل این موارد می باشد:
 
• تجاورزگری رعب آور که توام با حالت تدافعی است؛
 
• تجاوزگری والدین زمانی بروز می کند که یکی از نزدیکان مورد تهدید قرار گرفته باشد؛
 
• تجاوزگری غارتی برای فراهم کردن نیازهای اساسی؛
 
• تجاوزگری مربوط به قلمرو برای محافظت مکان؛
 
• تجاوزگری تسلط برای به دست آوردن موقعیت بهتر شغلی و سمت بالاتر در سلسله مراتب اجتماعی که به طرف همکاران نشانه می رود.
 
• تجاوزگری احساس که در پاسخ به ناتوانی و یا حمله از سوی دیگران رخ می دهد.
 
نظریه پردازان رفتارگرا معتقدند که رفتارها به کمک تقویت، آموخته شده و شکل می گیرند. به اعتقاد آنها رفتارهای عادی ما همان رفتارهایی هستند که به شکلی در قبال آنها پاداش گرفته ایم. نظریه پردازان رفتارگرا معتقدند که با دستکاری کردن احتمالات محیطی، می توان رفتار را تغییر داد. روان شناسان می گویند طرز تفکر و درک افراد، بر نوع عادات آنها تأثیرات می گذارد. در نتیجه ایجاد تغییر و تحول در شیوۂ فکری، می توان شیوه رفتار را تغییر داد. روانشناسان اصولگرا چنین می پندارند که رفتار از خلال واکنش‌های دو جانبه اشخاص در یک گروه و محیط آنها، سرچشمه می گیرد.
 
 مردمی که با هم کار و یا در کنار هم زندگی می کنند برای دوام کار و زندگی خود یک سیستم واحد تشکیل می دهند و طبق آن عمل می کنند؛ یعنی حتی اگر شخصی آن را عوض کند، بقیه مردم این سیستم، سعی می کنند تا از تغییر رفتار خود جلوگیری کنند و یا برای ترمیم این عدم تعادل، رفتار خود را عوض می کنند. روان شناسان نه تنها به افراد توجه می کنند، بلکه به نیروهای اجتماعی گروه‌هایی که آنها در آن نقش دارند نیز توجه دارند. تغییر رفتار در صورتی رخ می دهد که تمامی سیستم پذیرای آن تغییر باشد نه فقط یک شخص در درون آن. تمامی این تئوری ها می تواند برای شکل گرفتن تدابیر رفتاری و برنامه های مداخله ای مورد استفاده قرار بگیرد.
 
منبع: مشاوره و حمایت از کودکان در برابر ناملایمات، سونیا شارپ و هلن کاوی، ترجمه: دکتر سوسن آقاجانبگلو، صص 128-125، نشر ورجاوند، تهران، چاپ دهم، 1391
نسخه چاپی