از ریگی ادعایی تا ریگی واقعی!
«روز صفر» اولین حضور سعید ملکان در مقام کارگردانی است که انصافاً از پس آن به خوبی برآمده است. ملکان پیش از این طراح لباس و چهره‌پرداز سینما بوده است. تهیه‌کنندگی هم با فیلم‌های موفقی مثل «ابد و یک روز»، «ویلایی‌ها» و «تنگه ابوقریب» تجربه کرده است.

روز صفر، داستان یک اتفاق ملتهب در تاریخ معاصر ایران است. اتفاقی که به قدرت و عظمت نیروهای اطلاعاتی و امنیتی انقلاب اسلامی می‌پردازد. بازیگران اصلی این فیلم را «امیر جدیدی» و «ساعد سهیلی» هستند.

ریگی تا ریگی! زمین تا آسمان فرق است. از ریگیِ «شبی که ماه کامل شد» تا ریگی «روز صفر»! داستان امنیتی، داستانی است که هراس و ترس را به جان مخاطب بکشاند و از طرف دیگر، قدرت نیروهای امنیتی محافظ کشور را به مخاطب نشان دهد.

عجیب است! قدرت جذابیت سینما عجیب است. با اینکه شما ته قصه را می‌دانید اما پرده نقره‌ای چنان شما مسحور می‌کند که انگار از ته ماجرا باخبر نیستید. این به قدرت تصویرسازی کارگردان بازمی‌گردد. کارگردان‌های بسیاری، به دنبال داستان‌های پیچیده و مبهم می‌گردند تا مخاطب را به اعجاب بیاورند، ولی این فیلم به همه نشان داد که برای جذب مخاطب، کیفیت تصاویر مهم است، حتی اگر مخاطب از پایان قصه شما هم باخبر باشد!

تدوین موازی فیلم از لحظه‌لحظه درگیری و آمادگی دشمن برای انجام عملیات «روزصفر» و نیروهای امنیتی ایران برای خنثی‌سازی این عملیات، تعلیق نفس‌گیر فیلم و فلش‌بک‌های تمیز و جا افتاده، یک فیلم مهیج را به نمایش گذاشته است. فلش‌بک‌ها، پیرنگ داستان را با حفظ تعلیق به خوبی پیش برده‌اند. فلش‌بکی که ماجرای همکاری ژنرال پاکستانی را با ایران معلوم می‌کند و فلش‌بکی که گاف دلال دارو و اطلاعات را به عنوان یک برگ برنده رو می‌کند.

فیلم‌های امنیتی، معمولاً گیج‌کننده و پر از رابطه‌های پیچیده هستند که درک و تحلیل آن‌ها برای مخاطب، به راحتی ممکن نیست؛ اما «روز صفر» یک روایت دقیق و بی‌ابهام است.

از این مهم‌تر، کیفیت صحنه‌های جنگ و درگیری است. صحنه درگیری در کافه یا صحنه درگیری در مرز افغانستان، تمیز، بی‌نقص و مهیج است. صحنه مدرسه آموزش نظامی پاکستان هم بسیار زیباست. کودکانی که از معصومیت عبور می‌کنند تا به یک انتحاری تبدیل شوند. یکی از بهترین صحنه‌های فیلم، تصویری است که کودکان از میان گل و لای، کلاشینکف را روی سر گرفته‌اند و رد می‌شوند. لخت و برهنه در گِل فرو می‌روند و زمین می‌خورند. همین صحنه برای کوبیدن منطق طالبانی کفایت می‌کند. شما هرچقدر هم موعظه‌های معنوی ریگی را بشنوید با دیدن این تصویر می‌فهمید که جهاد او، فقط یک توحش است. خود ریگی از 12 سالگی با همین تعلیمات طالبانی، بزرگ‌شده و صحنه‌ی بچه‌هایی که داخل بشکه روی زمین قل می‌خورند، از خاطرات اصلی خود ریگی برداشته شده است.

کارگردان به خوبی چهره واقعی ریگی که تضادی بین آیات و روایات و خوی وحشیانه اوست به نمایش درآورده است. کشته شدن در راه خدا را برای دیگران نعمتی می‌داند تا خودش در قدرت باقی بماند. وقتی «عزیز» هم مأموریت خود را با پسرک جابجا می‌کند و به او می‌گوید «خوش به حالت، شهادت نصیب تو شد، کاش توفیق من میشد!» عدم اعتقاد آن‌ها به آخرت و سوءاستفاده از سادگی مردم روشن‌تر می‌شود.

ریگی با بازی «ساعد سهیلی» اسلام طالبان و القاعده را نشان می‌دهد. نفس به نفس آیه قرآن می‌خواند و انسان‌ها را می‌کشد. برای کشتن بی‌گناهان هم دلیل می‌آورد؛ اما کارگردان با احتیاط خیلی زیاد به اقدامات وحشیانه ریگی نزدیک می‌شود و تنها در یک صحنه، فیلمی از سربریدن این گروه جنایتکار را نشان می‌دهد. دلیل این احتیاط، اولاً آگاهی مخاطب از آن و ثانیاً پرهیز از نمایش تصاویر خشن در فیلم است.

مشکل اصلی فیلم‌هایی که بر اساس داستان‌های واقعی ساخته می‌شوند، عدم التزام به واقعیت اصلی، باهدف پردازش قصه‌ای جذاب‌تر است. این اقتضاء سینماست که باید جذابیت را در فیلم بیافریند، اما این اقتضا همیشه هم به نفع حقیقت نیست. اگرچه شاید ضرری هم از آن به مخاطب نرسد؛ اما تعارض شنیده‌ها و خوانده‌ها با آنچه در فیلم نمایش داده می‌شود، ممکن است به قوت و استناد فیلم لطمه بزند.

شاید برای یک مخاطب انقلابی، دیدن نیروهای امنیتی در ظاهری که نشانی از نماز و مذهب ندارد کمی عجیب و نامأنوس باشد. عجیب‌تر اینکه تقابل نیروهای اطلاعاتی ایران با یک گروهک تروریستی که تمام اعمال و جنایات خود را متکی به مذهب و دین می‌داند، هیچ نشانی از تقابل ایدئولوژیک ندارد. شاید این را به عنوان اصلی‌ترین ضعف این فیلم بتوان بیان کرد که انقلاب اسلامی و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی این نظام را بدون هیچ ظاهر مذهبی و صرفاً به عنوان یک نیروی حافظ امنیت نشان می‌دهد.
نسخه چاپی