سخن آوا | امام رضا! میشه یه برگه سبز هم به من بدی! / استاد توکلی
کلیپ صوتی
کلیپ صوتی
سخن آوا
امام رضا علیهالسلام
مهدی توکلی
تولیدات راسخون
زیارت امام رضا علیه السلام
نامم ابراهیم و از اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب می دانم؛ من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرت رضا (علیهالسلام) مشرّف میشوم و مدتی توقف کرده، باز به عراق برمیگردم؛
در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود دو مرتبه، پیاده مشرف شده ام؛
در مرتبه اول سه نفر جوان که با من هم سن و رفاقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم؛ مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و این که نمیتوانستند با من مشرّف شوند، سخت افسرده و نگران بودند؛ هنگام وداع با من میگریستند و گفتند: تو جوانی و سفر اول پیاده و به زحمت میروی؛ البته مورد نظر واقع میشوی؛
حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام (علیهالسلام) نموده در آن محل شریف، یادی هم از ما بنما.
بعد از خداحافظی به سمت مشهد حرکت کردم. پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهر مشرّف شدم. پس از زیارت در گوشه ای از حرم نشستم و حالت بیخبری بر من عارض شد؛ در آن حالت دیدم حضرت رضا (علیهالسلام) به دست مبارکش رقعههایی به تمام زوار، از مرد و زن، حتی به بچهها هم میدادند؛ چون به من رسیدند، چند رقعه به من مرحمت فرمود: پرسیدم چه شده است که به من چندرقعه دادید؟.
فرمود: یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت؛ عرض کردم: این کار، مناسب حضرتت نیست خوب است به دیگری امر فرمائید تا این رقعهها را تقسیم کند.
حضرت فرمود: این جمعیت همه به امید من آمدهاند و خودم باید به آنها برسم.
پس از آن یکی از رقعهها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشته شده بود: «برائة من النار و امان من الحساب و دخول فی الجنة و أنا بن رسول الله صلی الله علیه و آله» -
در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود دو مرتبه، پیاده مشرف شده ام؛
در مرتبه اول سه نفر جوان که با من هم سن و رفاقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم؛ مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و این که نمیتوانستند با من مشرّف شوند، سخت افسرده و نگران بودند؛ هنگام وداع با من میگریستند و گفتند: تو جوانی و سفر اول پیاده و به زحمت میروی؛ البته مورد نظر واقع میشوی؛
حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام (علیهالسلام) نموده در آن محل شریف، یادی هم از ما بنما.
بعد از خداحافظی به سمت مشهد حرکت کردم. پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهر مشرّف شدم. پس از زیارت در گوشه ای از حرم نشستم و حالت بیخبری بر من عارض شد؛ در آن حالت دیدم حضرت رضا (علیهالسلام) به دست مبارکش رقعههایی به تمام زوار، از مرد و زن، حتی به بچهها هم میدادند؛ چون به من رسیدند، چند رقعه به من مرحمت فرمود: پرسیدم چه شده است که به من چندرقعه دادید؟.
فرمود: یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت؛ عرض کردم: این کار، مناسب حضرتت نیست خوب است به دیگری امر فرمائید تا این رقعهها را تقسیم کند.
حضرت فرمود: این جمعیت همه به امید من آمدهاند و خودم باید به آنها برسم.
پس از آن یکی از رقعهها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشته شده بود: «برائة من النار و امان من الحساب و دخول فی الجنة و أنا بن رسول الله صلی الله علیه و آله» -
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.