تصنیف «افسون سخن»/ سالار عقیلی
مقدمه آواز و در ادامه تصنیف در آواز دشتی
(بازخوانی اثری از نصرالله زرین پنجه به خوانندگی استاد بنان)
شاعر: اسماعیل نواب صفا
خواننده: سالار عقیلی
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
تو می گفتی وفادارم محبت را خریدارم ولی دیدم نبودی
تو گفتی آن حبیبم من
که بر دردت طبیبم من ولی دردم فزودی
تو می گفتی که روز و شب
بود نام توام بر لب ز عشقت بی شکیبم
دلم دیدیم نمی جویی
به لب هرگز نمی گویی بجز نام رقیبم
من از بی خبری ز ناز و دل ستانی تو
شدم فتنه بر آن محبت زبانی تو
غم خود به فسون در دل من چون بنشاندی
زدی بر دل من آتش و در خون بنشاندی
گرچه ای پری زدوریت بی قرار و بی شکیبم
بر کنم دل از تو بس بود هر چه داده ای فریبم
من تحمل جفای تو بیش از این نمی توانم
گر فرشته ای دگر تو را از حریم دل برانم -
(بازخوانی اثری از نصرالله زرین پنجه به خوانندگی استاد بنان)
شاعر: اسماعیل نواب صفا
خواننده: سالار عقیلی
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
تو می گفتی وفادارم محبت را خریدارم ولی دیدم نبودی
تو گفتی آن حبیبم من
که بر دردت طبیبم من ولی دردم فزودی
تو می گفتی که روز و شب
بود نام توام بر لب ز عشقت بی شکیبم
دلم دیدیم نمی جویی
به لب هرگز نمی گویی بجز نام رقیبم
من از بی خبری ز ناز و دل ستانی تو
شدم فتنه بر آن محبت زبانی تو
غم خود به فسون در دل من چون بنشاندی
زدی بر دل من آتش و در خون بنشاندی
گرچه ای پری زدوریت بی قرار و بی شکیبم
بر کنم دل از تو بس بود هر چه داده ای فریبم
من تحمل جفای تو بیش از این نمی توانم
گر فرشته ای دگر تو را از حریم دل برانم -
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.