غروب اسلام در آندلس

غروب اسلام در آندلس
غروب اسلام در آندلس (اسپانیای امروزی)
آندلس عبرتی تلخ برای مسلمانان
با گسترش فساد، فحشا و جنگ نرم یهود و مسیحیت و در انتها حمله نظامی

غروب آفتاب اسلام در اندلس
سقوط کشور زیبای اندلس یکی از تکان‌دهنده‌ترین و عبرت‌‌انگیز حوادث تاریخ اسلام است که بررسی علل شکست و اخراج مسلمانان دست‌مایه تحقیقات متعددی در میان مورخان و تحلیل‌گران شده است. چگونه می‌شود که قومی صاحب مجد و عظمت در اثر تفرقه داخلی، برتری‌جویی‌های نژادی و غوطه‌ور شدن در تن‌پروری و عیاشی روح ایمان خود را از دست می‌دهد و به شیواترین وجه «إن الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم‏» را در خود جلوه‌گر می‌کند و عبرتی برای نسل‌ها و قرون می‌شود.

مسلمانان در سال 92 هجری برابر با 711 میلادی اندلس را فتح کردند و به مدت 781 سال بر آنجا و برخی از نقاط دیگر اسپانیا حکومت کردند. خدمات مسلمانان به اندلس و فرهنگ غربی چنان چشمگیر است که حتی تاریخ‌نگاران و مشتشرقان غربی نیز نتوانشته ‌اند از شکوه تمدن اسلامی در ان دیار چشم بپوشند. همگان می‌دانند که بزرگانی نظیر ابن‌باجه، ابن‌رشد، ابن‌طفیل و ابن‌عربی، ابن‌فرناس، زرقالی، مجریطی، ابن‌صغار قرطبی، بتروجی و... در فلسفه و عرفان و ریاضیات و نجوم و شیمی و پزشکی و حوزه‌های متنوع علمی، محصول حاکمیت اسلام بر سرزمین اندلس هستند.

جالب آن است که این درخشش علمی و فرهنگی دقیقاً مصادف با دورانی است که اروپا گرفتار رکود علمی قرون وسطی است؛ به گفته «لاین‌پل» مستشرق انگلیسی اسپانیا هشت قرن در دست مسلمانان بود و نور تمدن آن، اروپا را نورانی ساخته بود و «مارتینیث مونتابث» مستشرق اسپانیایی می‌نویسد که اگر حاکمیت هشت قرنه اسلام بر اسپانیا نبود، هرگز این کشور وارد گردونه تاریخ تمدن نمی‌شد. در حالی که اروپای همسایه، اسیر تیرگی جهل و عقب ماندگی بود، اسلام روشنایی خرد و فرهنگ را به آنجا منتقل کرد.

زمانی که مسلمانان پس از فتح اندلس تا قلب فرانسه پیشروی کردند، «شارل» پادشاه فرانسه پیش‌بینی کرده بود که غنائم، تن‌آسایی و تنعم و تجمل زمامداران روزگاری باعث انحطاط مسلمانان خواهد شد و در ماجرای سقوط اندلس دقیقاً چنین شد و حتی این هوسرانی به افراد عادی هم سرایت کرد. انتشار آزادانه مسیحیت در مملکت اسلامی ایمان جوانان مسلمان متزلزل کرد و عیاشی و شهوترانی از تعلیم و تعلم بازشان داشت.

زمامداران مسیحی برای رخنه در بنیادهای دولت اسلامی روابط تجاری خود را با مسلمانان توسعه دادند تا در اثر رفت و آمد با آنان، روحیه دینی آنان را تضعیف کنند و با رواج مشروبات الکلی در میان آنان روح سلحشوری را در آنان از میان ببرند. مشروبات الکلی رایگان در دسترس جوانان مسلمان قرار می‌گیرد، می‌خوارگی عملی علنی می‌گساری نشانه تجدد تلقی می‌شود.

برای تضعیف عقاید مذهبی جوانان مسلمان برای نخستین بار در کنار رودخانه قرطبه پایتخت مملکت، تفریح‌گاه عمومی احداث می‌شود و دختران زیبای اروپایی را در آنجا به گردش در می‌آورند. مدارس مجانی از سوی مسیحیان باز می‌شود و جوانان مسلمان به مدارس نصرانیان وارد می‌شوند. دیگر خبری از سبک زندگی اسلامی نیست و لباس ساده مسلمانی که نماد کار و مجاهده بود، به تدریج جای خود را به جامه حریر و دیبای عیاشی غربی می‌دهد.

حالا نوبت حضور نظامی است؛ انحطاط در طبقه زمامداران تا بدانجا می‌رسید که بر سر دخترکی نصرانی، جنگ خونینی بین دو استاندار اسلامی به راه می‌افتد. زمامداران مسیحی هم که از دیرزمانی به انتظار وقوع جنگ‌های داخلی در کشور اسلامی اندلس نشسته‌اند، فرصت را غنیمت می‌شمرند. «والانس» نخستین جایی است که سقوط می‌کند؛ سقوطش بسیار غم‌انگیز است، مسجد و مدرسه بزرگ شهر به آتش کشیده می‌شود و بیش از 40 هزار مسلمان مورد قتل و غارت تجاوز قرار می‌گیرند.

البته در این میان دست خائنان هم‌پیمان دشمن نیز در کار است که البته پیداست که سرانجام این خوش‌خدمتی جزایی جز مرگ ندارد. ابن ذی‌النون از خائنان والانس که به واسطه خوش‌خدمتی خود انتظار دریافت پاداش از مسیحیان داشت، توسط زمامدار بزرگ مسیحی ایلد فونس به آتش کشیده می‌شود و جندل بن حمود استاندار اشبیلیه که با ساده‌لوحی از مسیحیان برای رفع تفرقه‌های داخلی کمک خواسته بود، به قتل می‌رسد و اشبیلیه نیز تصرف می‌شود.

انحطاط اخلاقی و تفرقه داخلی و توطئه و خیانت کار را بدانجا می‌رساند که سرانجام قرطبه نیز تسخیر می‌شود؛ ایلد فونس پنجاه دختر زیبا از دختران زمامداران مسلمان را میان سران سپاه خود تقسیم می‌کند، مسجد جامع قرطبه، این شاهکار معماری اسلامی را با خاک یکسان می‌کند و محل آن را برای فحشا و فسق و فجور اختصاص می‌دهد و کتابخانه اسلامی قرطبه را شامل بیش از 80 هزار جلد کتاب به آتش می‌کشد و چهار هزار نفر از اهالی قرطبه را به قتل می‌رساند.

دودستگى دیرینه اعراب قیسى و یمنى، خیانت وزیران و حاکمان، جدال عرب و غیر عرب و جدال اموی ـ عباسی به همراه برخی از پیوندهای ننگین و تأسف‌بار عربی ـ فرنگی منجر به تحت فشار قرار گرفتن مسلمان اندلس و سقوط نقاط گسترده‌تری از اندلس می‌شود. این ماجرا در حالی به وقوع می‌پیوندد که از سوی دیگر تصرف قسطنطنیه (پایتخت امپراطوری روم شرقی) به ‌دست سلطان محمد فاتح عثمانی، نگرش منفی حاکم بر غرب را تقویت کرده و حملات دول مسیحی شمال اسپانیا را با شعار «جنگ مقدس» افزایش می‌دهد.

اکثر نقاط شبه‌جزیره تا سده سیزدهم به‌دست مسیحیان می‌افتد و تنها امارت غرناطه در گراناداست که هنوز در کنترل موروها قرار دارد و سبب شده بود تا آتش میل مسیحیان برای جنگ مقدس همچنان شعله‌ور باشد. این امیرنشین علی‌رغم کوچکی وسعتش آخرین پایگاه موروها بود که توانست برای دو قرن و نیم دیگر تا سال 897 برابر با 1492 به حیات خود ادامه دهد. در این سال فریناند با 40 هزار لشگر پیاده نظام و ده هزار سواره نظام به غرناطه حمله کرد و به قتل و غارت دست زد؛ خرمن‏ها، درختان میوه و خانه‏‌ها را به آتش کشید و به شکنجه دادن و بریدن دست و پاى مسلمانان پرداخت.

فریناند با دیدن پایدارى مسلمانان، بى‏رحمانه راه آب و غذا را بر روى مردم شهر بست و سرانجام بر اساس پیمان صلحى میان مسلمانان و پادشاه مسیحى بسته شد، غرناطه در نخستین روزهاى سال 897 تسلیم مسیحیان شد. پادشاه مسیحى بر اساس چندین ماده از این عهدنامه ننگین متعهد شد که با مسلمانان به نیکى و عدالت رفتار کند و آنان را در امور دینى آزاد بگذارد؛ اما او حتى یک ماده از پیمان‏نامه را اجرا نکرد و از همان روز نخست ورود به غرناطه، نماز عشاى ربانى را در مسجد جامع آن شهر برگزار کرد.

تفرقه و چند دستگی در حالى که حکومت‏‌هاى محلى مسلمان با هم درگیر جنگ قدرت بودند، با پشتیبانى کلیسا، گروه‌‏هاى دینى متعصب و نیرومندى در مسیحیت تشکیل یافت که با کنار گذاشتن مسائل اختلافى، به صورت انسجام یافته علیه مسلمانان وارد جنگ شدند. سپاه کاستیل سرانجام در دوم ژانویه 1492 وارد غرناطه شد و صلیب را به جاى هلال بر برج هاى شهر برافراشت و ابوعبدالله، سلطان شکست خورده غرناطه با دیدگانى اشکبار «قصرالحمراء» (کاخ سرخ) را براى همیشه ترک کرد.

با پیروزی مسیحیان فرمانروایان اسپانیا بر یکنواختی مذهبی تأکید کرده و بسیاری از موروها و یهودیان را از آن کشور اخراج کردند. پس از فتح کامل اسپانیا کلیسا دو راه را پیش روی مسلمانان قرار داد: یا اینکه بمانند و مسیحی شوند یا اینکه اموال خود را بفروشند و به مغرب بروند. بدین ترتیب سیاستی مبتنی بر خونریزی و شکنجه در پیش گرفت و محکمه تفتیش عقاید یا محکمه مقدس برای برافکندن اسلام و مسلمانان کار خود را آغاز کرد.

اقدامات خونین مسیحیان واکنش مسلمانان را برانگیخت و این واکنش در قالب قیام‌هایی مانند «حی البیازین» رخ نمود، اما دیگر دیر شده بود و این قیام به سختی سرکوب شد. دادگاه تفتیش عقاید در غرناطه تاسیس شد و این سرآغاز مهاجرت به شمال آفریقا یا پذیرش تدریجی و اجباری آیین مسیحیت بود. دومین قیام دو سال بعد در بشرات در جنوب غرناطه به وقوع پیوست و این قیام نیز با هجوم گسترده مسیحیان علیه مسلمانان بی‌سلاح و غیرنظامی از جمله زنان و کودکان در هم‌کوبیده شد.

اما بزرگ ترین قیام مسلمانان اندلس در سال 976 در روزگار فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا اتفاق افتاد. او قانون تحریم زبان و لباس عربی را در سالروز سقوط غرناطه ابلاغ کرد و بر اساس آن آداب و سنن مسلمانان لغو شد و آن روز، روز ملی و یکی از اعیاد مسیحی محسوب شد. این حادثه خشم مسلمین اندلس (موریسک‌ها) را برانگیخت و قیام آنان منجر به فرمان اخراج همه مسلمانان از غرناطه و مصادره اموال آنان در سال 1570 شد و در سال 1609 نیز قانون تبعید نهایی مسلمانان موریسک توسط لرما نخست وزیر اسپانیا صادر شد و این در حالی بود که مسلمین اندلس در فاصله سقوط غرناطه تا تبعید نهایی به هویت عربی و اسلامی خود وفادار بودند. -
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.