سخن آوا | گره افتاده به کارم / استاد عالی

سخن آوا | گره افتاده به کارم / استاد عالی
یه موقع در نجف یه جوانی خدمت
آیت الله آشیخ محمدحسین غروی اصفهانی
معروف به کمپانی [میرسه]
به ایشون میگه حاج آقا!
من گره تو زندگیم افتاده
زندگیم برکت نداره

از اونایی هستم که کنار آب میرم
(حالا به قول خودمون) باید آفتابه ببرم

برکت تو زندگیم نیست
رفتم پیش یکی از بزرگان نجف
ازش یه ختمی گرفتم که عمل بکنم
بلکه گره زندگیم وا بشه
ولی هر کاری کردم این گره باز نشد

ایشون گفت که آقاجون ! شما که کاسب هستی
خمستو که میدی؟

گفت: حاج آقا! اون که واجبه؛ باید بدم
اون که مسلمه!

ایشون گفت که: حق الناس به گردنت نیست؟
اون جوون گفت: حاج آقا! حاضرم دست رو قرآن بذارم
قسم بخورم [که] حق الناس به گردن من نیست
من به کسی ظلم نکردم

آقای اصفهانی فرمودند: شما نسبت به پدر یا مادرت
یه جایی کوتاهی نکردی؟

گفت حاج آقا! فقط یه مورد بود ... -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.